Dictiornary-Farsi | normalization condition | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 123 (2 milliseconds)

English	Persian
normalization condition	شرط بهنجارش


Other Matches

normalization	هنجارسازی
normalization	عادی شدن
normalization	بهنجارش
normalization	تابع نرمالساز عدد اعشاری که ارقام زیادی
normalization	را در محل با کمترین ارزش می افزاید
normalization	فرآیند یا داده نرمال
normalization	بهنجارسازی
signal normalization	هنجارسازی علامت
condition	شرط [وضع] [پیشزمینه]
it does not s. the condition	واجدان شرایط نیست
out of condition	خراب
out of condition	معیوب
on the condition that	به شرط انکه
necessary condition	شرط لازم [ریاضی]
on that condition	به آن شرط
zero condition	حالت یک سلول مغناطیسی زمانی که صفر را نمایش میدهد
on one condition	به یک شرط
on no condition	به هیچ شرطی
condition	مشروط کردن
condition	موقعیت
condition	وضع
condition	چگونگی
condition	عارضه شرطی کردن
condition	شرط مقید کردن
condition	شرط مهم در قرارداد
condition	وضعیت
condition	1-وضعیت یک مدار یا وسیله یا ثبات 2-وسایل مورد نیاز برای وقوع یک عمل
condition	اضافه کردن داده ارسالی پس از برخورد با مجموعه پارامترها
condition	شرط
condition	وضعیتی که پس از اعمال چندین خطا روی داده انجام میشود
condition	ثباتی که حاوی وضعیت CPU پس از اجرای آخرین دستور است
condition	شرط نمودن شایسته کردن
condition	حالت
race condition	حالت نامعینی که به هنگام عملکرد همزمان ددستورالعملهای دو کامپیوتربوجود می اید و امکان شناخت این مسئله که کدام یک از انها ابتدا تمام خواهند شدوجود ندارد
space condition	شرط فاصله
readiness condition	وضعیت امادگی رزمی وضعیت امادگی یکان شرایط اماده باش یکان
readiness condition	وضعیت اماده باش
restart condition	شرط بازاغازی
putting a condition	اشتراط
putting a condition	شرط گذاشتن
pre condition	شرط لازم الاجرای قبلی
option of condition	خیار شرط
operating condition	رژیم
condition of readiness	شرایط امادگی
no load condition	حالت بی باری
mark condition	شرط علامت
mark condition	وضعیت نشان
space condition	حالت فاصله
standard condition	شرایط استاندارد
On condition that. Provided that.	بشرط آنکه (بشرطی که )
standard condition	شرایط متعارف فشار و دمای متعارف
Coulomb's condition	قید کولن
prevailing condition	شرط غالب
rug condition	[وضعیت ظاهری و ارزش واقعی فرش که به عوامل مختلفی از جمله اندازه، رنگ، عدم پارگی نخ هاخسارت ناشی از بیدزدگی، نداشتن ریشه تقلبی، ارتفاع پرز مناسب و غیره بستگی دارد.]
sufficient condition	شرط کافی [ریاضی]
wait condition	1-وضعیت غیرفعال پردازنده که منتظر ورودی از وسیله جانبی است . 2-دستور خالی برای کاهش سرعت پردازنده تا حافظه یا رسانه جانبی کندتر به آن برسد
unclear condition	شرط مجهول
sufficient condition	شرط کافی
to buy on condition	شرط خریدن
to chang one's condition	عروسی کردن
to change ones condition	عروسی کردن
to change ones condition	زن گرفتن شوهرکردن
There is only one condition attached to it .	فقط یک شرط دارد
to make it a condition	شرط کردن
tropical condition	شرایط گرمسیری
air condition	دارای دستگاه تهویه کردن تهویه کردن
condition of non performance	شرط فعل نفیا"
condition of performance	شرط فعل اثباتا"
condition of qualification	شرط صفت
condition of readiness	وضعیت امادگی رزمی
in a ruined condition	ویران
default condition	وضعیت قرار دادی
dynamic condition	شرایط و مقتضیات پویای اقتصادی تغییر شرایط اقتصادی ناشی از تحول سلیقه تقاضا کنندگان وهزینه و مخارج تولید ونسبت جمعیت
embankment condition	حالت یا شرائط خاکریزی
equilibrium condition	شرط تعادل
condition of equilibrium	شرط تعادل
condition of corollary	شرط نتیجه
ammunition condition	وضعیت مهمات
an unclear condition which	consideration the ignoranceof causes شرط مجهولی که موجب جهل به عوضین میشود
boundary condition	شرط کرانی
condition about description	شرط صفت
condition book	کتابچه حاوی شرایط ومقررات اسبدوانی
condition code	کد وضعیت امادگی اقلام
condition code	کدوضعیت اماد
condition code	رمز وضعیت
condition code	کد شرط
error condition	وضعیت خطا
interesting condition	ابستنی
interesting condition	حمل
interesting condition	حاملگی
initial condition	شرایط اولیه
lay down the condition	شرط کردن چیزی
line condition	وضع خط
in working condition	کارکننده
in working condition	دایر
initial condition	شرط اولیه
error condition	شرط خطا
make it a condition	شرط کردن
line condition	حالت خط
ignition condition	حالت احتراق
in good condition	بی عیب خوب
condition about performance of an act	شرط فعل
attack condition , alfa	وضعیت تک
reasonable term and condition	قید و شرط معقول
condition of subsequent events	شرط نتیجه
condition contrary to the requirement	contract of
condition contrary to the requirement	شرط خلاف مقتضای عقد
functional condition code	کد یا علامت مشخصات عمل کرد مهمات
idle circuit condition	وضعیت مدار بی بار
defense readiness condition	وضعیت امادگی رزمی ارتش وضعیت امادگی رزمی دفاعی
condition which is impossible to fulfill	شرط غیر مقدور
quenched and tempered condition	حالت ترساندن و سخت گردانی
in perfecting bail condition	بی عیب
He is in no condition (not fit)to work.	امروز خیلی سر حالم ( شنگول )
In good condition (health).	سالم وبی عیب
condition contrary to the requirment of	شرط خلاف مقتضای عهد
In perfect condition (shape).	کاملا" صحیح وسالم
condition contrary to the requirment	شرط خلاف مقتضای عهد
attack condition , alfa	الف
person in whose favor a condition is mad	مشروط له
mint a mint condition	نونو
mint a mint condition	تازه تازه