Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
nose piece
قسمتی از ریز بین که حامل عدسی شیئی است
Other Matches
nose up
چرخش حول محور عرضی وخارج شدن محور طولی ازوضعیت تراز بطرف اوج
nose
بوکشیدن
nose
نوک برامده هر چیزی
nose
عضو بویایی
nose
بینی
nose
پوزه
on the nose
<idiom>
دقیقا
under one's nose
<idiom>
دم دست
nose
بینی مالیدن به مواجه شدن با
nose
دماغه جلو کشتی
nose
سر لوله
on the nose
بردن شرط
nose
برجستگی
look down one's nose at someone or something
<idiom>
نفرت خودرانشان دادن
nose
بینی اسب
Just under his nose.
درست پایین پایش
nose
دماغه کلاهک موشک
nose
دهانه
nose around
[about]
<idiom>
چیزی را سری نگه داشتن کاوش کردن
nose down
<idiom>
پایین آوردن دماغه
under one's nose
<adv.>
جلوی چشم کسی
it is under his nose
پیش روی اوست
nose
دماغه
it is under his nose
درست جلوچشم اوست
nose
دماغه جلویی تخته موج سواری
right under one's nose
<idiom>
مشهود
(have one's) nose in something
<idiom>
فضولی کردن
nose down
خارج شدن هواپیما از پروازتراز بطرف شیرجه و کاهش ارتفاع
pug nose
بینی کوتاه وکلفت سر ببالا
external nose
نمایبیرونیبینی
to follow ones nose
کار رابدست تقدیر
to blow one's nose
دماغ گرفتن
pope's nose
دمگاه
to blow nose
گرفتن بینی
the tip of the nose
نوک بینی
pope's nose
دنبال چه
parsmip nose
دمگاه
to blow one's nose
بینی پاک کردن
parsmip nose
دنبال چه
spindle nose
سر هرزگرد
parsmip nose
دمبلیچه
polypus of the nose
بواسیر لحمی بینی
saddle nose
بینی فرو رفته
he has Roman nose
او بینی عقابی دارد
nose spray
بسک جلو
mucus of the nose
مخاط بینی
mucus of the nose
مف
mucus of the nose
اب بینی
nose angle
زاویه نوک
nose band
رو دماغی
nose band
بخشی از کلگی اسب
nose cone
دماغه مخروطی شکل نوک موشک و راکت
nose cone
مخروط دماغه
nose dive
شیرجه ناگهانی در هواپیما تنزل ناگهانی قیمت
nose dive
ناگهان شیرجه رفتن یا تنزل کردن
nose gear
قسمت جلوی ارابه فرود ازنوع تری سیکل صرفنظر ازفاصله ان تا دماغه
nose ribs
تیغه هایی در امتداد وتر که در تمام طول بال و تا تیرک جلویی امتداد میابند
nose ring
حلقهای که به بینی گاومیزنند تا بدان اورابکشند
nose bag
توبره
nose hit
ضربه کامل به میله شماره 1بولینگ
nose spray
بسکهای جلوی گلوله
long nose
دم باریک
to follow ones nose
واگذاردن
the answer is right under your nose
<idiom>
جواب مثل روز روشن است
keep someone's nose to the grindstone
<idiom>
همت کردن
nose-picking
انگشت کردن در بینی
turn up one's nose at
<idiom>
ردکردن خوب بودن برای کسی
thumb one's nose
<idiom>
با تنفر نگاه کردن
(no) skin off one's nose
<idiom>
دلبستگی به چیزی ،دلواپسی
have one's nose in a book
<idiom>
کرم کتاب خوانی داشتن
have one's nose in a book
<idiom>
دائم سر توی کتاب داشتن
pay through the nose
<idiom>
سرکیسه کردن
red-nose
آدمی که دماغش قرمز است
[چونکه بیش از اندازه مشروب می نوشد]
[اصطلاح روزمره]
boozer's nose
آدمی که دماغش قرمز است
[چونکه بیش از اندازه مشروب می نوشد]
[اصطلاح روزمره]
drinker’s nose
آدم الکلی
[اصطلاح روزمره]
red-nose
آدم الکلی
[اصطلاح روزمره]
boozer's nose
آدم الکلی
[اصطلاح روزمره]
pay through the nose
<idiom>
برای چیزی پول زیادی خرج کردن
lead by the nose
<idiom>
کنترل کامل داشتن
nose leaf
لایهبینی
dorsum of nose
تیغهبینی
bridge of nose
برآمدگیبینی
bar nose
دماغهمیله
to speak through one's nose
سخن گفتن
to speak through one's nose
تو دماغی
to lead by the nose
الت قرار دادن
to follow ones nose
دنبال قسمت خودرفتن
nose leather
چرم بینی
nose of the quarter
دماغهیکچهارمی
keep one's nose to the grindstone
<idiom>
keep one's nose clean
<idiom>
To talk through ones nose.
تو دماغی حرف زدن
Go and blow your nose.
برو دماغت رابگیر ( نظافت بینی )
My nose is running.
از بینی ام آب می آید
parson's nose
دم مرغیاهرپرندهپختهنشده
tip of nose
نوکبینی
nose pad
لاییبینی
drinker’s nose
آدمی که دماغش قرمز است
[چونکه بیش از اندازه مشروب می نوشد]
[اصطلاح روزمره]
long nose
انبر دم باریک
he paid through the nose
زیاد به او تحمیل کردند گوشش را بریدند
hawk nose
بینی قوشی
bull nose
چشمی سینه ناو
hawk nose
دماغ قوشی
lead by the nose
الت قرار دادن
poke nose into something
[one's life]
<idiom>
در کار کسی مداخله کردن
snap a person's nose off
تشر زدن
fillet under the nose of a step
مغزی لبه یا دماغه پله
camlock spindle nose
هرزگرد بادامکی شکل
flat nose plier
انبردست قابل تنظیم
to snap one's nose or head off
بکسی پریدن واوقات تلخی کردن
My nose (hand)is bleeding.
دماغم ( دستم ) خون می آید
septal cartilage of nose
غضروفدرونیبینی
flat nose plier
اچار فرانسه
snap a person's nose off
بکسی پریدن
needle-nose pliers
دم باریک
nose landing gear
ترمزفروددماغه
To glean information . To nose around .
سر وگوش آب دادن
She leads her husband by the nose .
سوار شوهرش است ( تسلط ونفوذ )
nose ape or monkey
بوزینه خرطوم دار
To put ones nose into other peoples affairs .
درکار دیگران فضولی کردن
Eye ( ear , nose ) drops .
قطره چشم ( گوش و بینی )
To try to pick up some information . to nose around. To pry about .
سر وگوشی آب دادن
cut off one's nose to spite one's face
<idiom>
به حدنهایت رسیدن عصبانیت
ear, nose and throat specialist
متخصص گوش و حلق و بینی
[پزشکی]
piece
جورشدن
piece
قدری
three piece
سه تکه
three piece
سه پارچه
three piece
درست شده از سه قسمت
think piece
مقاله خبری امیخته باافکار وتفسیرات نویسنده
piece
طغرا
one-piece
لباسیکسره
piece
ترکیب کردن
piece
سوار
piece
کمی
piece
جزء
piece
قبضه توپ یا تفنگ
by the piece
ازروی کار کرد
say one's piece
<idiom>
آشکارا نظر خودرا گفتن
piece
طغری
by the piece
بطورمقاطعه
piece
مهره شطرنج
piece
قسمت
piece
پاره
to piece together
بهم پیوستن
to piece out
تیکه تیکه درست کردن
to piece out
دراز
piece
قبضه سلاح
piece
اسلحه گرم
to piece out
کردن
piece of eight
دلاراسپانیولی
piece
تکه
of a piece with each other
ازسر هم همجنس یکدیگر
piece
دانه
piece
مهره پارچه
piece
فقره
piece
سکه نمونه
piece
قطعه ادبی یاموسیقی
piece
وصله کردن
piece
یک تکه کردن
piece
نمایشنامه قسمت بخش
piece
قطعه
piece
عدد
piece-worker
مقاطعه چی
piece of cake
<idiom>
آسان
piece worker
مقاطعه چی
piece-worker
پیمانکار
piece worker
پیمانکار
piece worker
مقاطعه کار
speak one's piece
<idiom>
فکر کسی را خواندن
piece-worker
مقاطعه کار
piece-workers
مقاطعه کار ها
base piece
توپ مبنا
time-piece
ساعت
piece workers
مقاطعه چی ها
piece-workers
مقاطعه چی ها
piece workers
پیمانکار ها
time-piece
زمان
artillery piece
جنگ افزارتوپخانه
base piece
توپ اصلی
artillery piece
قبضه توپخانه
adaptor piece
حلقه اتصال
piece-workers
پیمانکار ها
piece workers
مقاطعه کار ها
a piece of information
یک تکه اطلاع
ashlar-piece
سنگ بنا
[piece of ]
advice
اندرز
dragging-piece
[مهار تیر شیروانی نبش]
wreckage piece
تکه اتلاف
wreckage piece
تکه ای از لاشه هواپیما یا ماشین وغیره
wreckage piece
تکه کالای بازیافتی از کشتی و غیره
abutment-piece
تیر کف
altar-piece
پرده نقاشی
[یا تندیس تزئینی در قسمت بالا و عقب محراب کلیسا]
form-piece
[تکه های سنگ در مشبک کاری]
chimney-piece
آذین شومینه
corbel-piece
بالشتک
[piece of ]
advice
پند
[piece of ]
advice
نصیحت
a piece of advice
یک راهنمایی
There is one piece missing.
یک تکه از اسباب و اثاثیه نیست.
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com