Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 182 (10 milliseconds)
English
Persian
nose spray
بسکهای جلوی گلوله
nose spray
بسک جلو
Other Matches
spray can
پشنجه
spray
تزریق کردن
spray
ترشح
spray
پاشش
spray
تزریق
spray
افشانه
spray
افشک
spray
گل و بوته
spray can
افشانه
spray
پیچک
spray can
اسپری
spray
پاشیدن
spray
زایده نگهدارنده پالتهای سوارشده روی ریل بار هواپیما الگوی پخش ترکشها
spray
افشان
spray
ریزش
spray
افشانک افشانه
spray
ترکه
spray
شاخه کوچک
spray
چیزپاشیدنی
spray
سم پاشی
spray
ترشح قطرات ریز باران که بادانراباطراف میزند
spray
دواپاشی تلمبه سم پاش
spray
گردپاش
spray
اب پاش
spray
زدن
spray
سمپاشی کردن پاشیدن
spray
افشاندن
spray arm
دستهتلمبه
paint spray
اسپریرنگ
to spray a room
امشی یاداروی دیگردراطاقی افشاندن
spray reagent
واکنشگر افشانهای
to spray a tree
داروی ویژه بردرختی افشاندن تا انکه میکربهای ان کشته شود
plastic spray
رنگ پاشیدنی پلاستیکی
spray control
کنترلآبپاش
plastic spray
رنگ درزگیر یا روکش پلاستیکی
spray tower
برج افشانه دار
spray tray
تله افشانک
spray button
دکمهآبپاش
side spray
بسکهای جانبی گلوله ترکشهای جانبی گلوله
spray attack
پخش مواد شیمیایی وبیولوژیکی از راه هوا برای تولید تلفات
spray carburetor
کاربراتور سوخت پاش
spray gun
تلمبه سمپاش
spray gun
گردپاش
spray painter
رنگپاش
spray nozzle
پیستولآبپاشی
spray cans
اسپری
spray cans
پشنجه
base spray
بسکهای ته گلوله
base spray
بسک ته
aerosol spray
افشانه گردپاش
spray cans
افشانه
flame spray
تزریق کردن شعلهای
aerosol spray gun
افشانه تفنگی گردپاش
paint spray gun
رنگ پاش
metal spray gun
تلمبه تزریق فلز
paint spray gun
پیستوله رنگ
metal spray gun
تلمبه فلزپاش
on the nose
بردن شرط
nose up
چرخش حول محور عرضی وخارج شدن محور طولی ازوضعیت تراز بطرف اوج
on the nose
<idiom>
دقیقا
look down one's nose at someone or something
<idiom>
نفرت خودرانشان دادن
nose
برجستگی
nose
دماغه کلاهک موشک
nose
دهانه
nose
بینی
nose
عضو بویایی
nose
نوک برامده هر چیزی
Just under his nose.
درست پایین پایش
nose
دماغه
nose
بوکشیدن
nose
بینی مالیدن به مواجه شدن با
nose
دماغه جلو کشتی
nose
سر لوله
nose
پوزه
it is under his nose
پیش روی اوست
it is under his nose
درست جلوچشم اوست
under one's nose
<adv.>
جلوی چشم کسی
(have one's) nose in something
<idiom>
فضولی کردن
nose down
<idiom>
پایین آوردن دماغه
nose around
[about]
<idiom>
چیزی را سری نگه داشتن کاوش کردن
under one's nose
<idiom>
دم دست
nose down
خارج شدن هواپیما از پروازتراز بطرف شیرجه و کاهش ارتفاع
right under one's nose
<idiom>
مشهود
nose
بینی اسب
nose
دماغه جلویی تخته موج سواری
dorsum of nose
تیغهبینی
external nose
نمایبیرونیبینی
nose leaf
لایهبینی
nose leather
چرم بینی
nose of the quarter
دماغهیکچهارمی
nose pad
لاییبینی
he has Roman nose
او بینی عقابی دارد
parson's nose
دم مرغیاهرپرندهپختهنشده
tip of nose
نوکبینی
My nose is running.
از بینی ام آب می آید
the answer is right under your nose
<idiom>
جواب مثل روز روشن است
have one's nose in a book
<idiom>
دائم سر توی کتاب داشتن
have one's nose in a book
<idiom>
کرم کتاب خوانی داشتن
pay through the nose
<idiom>
سرکیسه کردن
boozer's nose
آدم الکلی
[اصطلاح روزمره]
red-nose
آدم الکلی
[اصطلاح روزمره]
drinker’s nose
آدم الکلی
[اصطلاح روزمره]
red-nose
آدمی که دماغش قرمز است
[چونکه بیش از اندازه مشروب می نوشد]
[اصطلاح روزمره]
keep someone's nose to the grindstone
<idiom>
همت کردن
Go and blow your nose.
برو دماغت رابگیر ( نظافت بینی )
To talk through ones nose.
تو دماغی حرف زدن
keep one's nose clean
<idiom>
keep one's nose to the grindstone
<idiom>
lead by the nose
<idiom>
کنترل کامل داشتن
pay through the nose
<idiom>
برای چیزی پول زیادی خرج کردن
boozer's nose
آدمی که دماغش قرمز است
[چونکه بیش از اندازه مشروب می نوشد]
[اصطلاح روزمره]
(no) skin off one's nose
<idiom>
دلبستگی به چیزی ،دلواپسی
thumb one's nose
<idiom>
با تنفر نگاه کردن
turn up one's nose at
<idiom>
ردکردن خوب بودن برای کسی
nose-picking
انگشت کردن در بینی
drinker’s nose
آدمی که دماغش قرمز است
[چونکه بیش از اندازه مشروب می نوشد]
[اصطلاح روزمره]
bridge of nose
برآمدگیبینی
bull nose
چشمی سینه ناو
nose cone
مخروط دماغه
nose dive
شیرجه ناگهانی در هواپیما تنزل ناگهانی قیمت
nose dive
ناگهان شیرجه رفتن یا تنزل کردن
nose hit
ضربه کامل به میله شماره 1بولینگ
nose piece
قسمتی از ریز بین که حامل عدسی شیئی است
nose ribs
تیغه هایی در امتداد وتر که در تمام طول بال و تا تیرک جلویی امتداد میابند
nose ring
حلقهای که به بینی گاومیزنند تا بدان اورابکشند
parsmip nose
دمبلیچه
parsmip nose
دنبال چه
parsmip nose
دمگاه
polypus of the nose
بواسیر لحمی بینی
nose band
بخشی از کلگی اسب
nose band
رو دماغی
nose bag
توبره
hawk nose
دماغ قوشی
he paid through the nose
زیاد به او تحمیل کردند گوشش را بریدند
lead by the nose
الت قرار دادن
long nose
انبر دم باریک
long nose
دم باریک
mucus of the nose
مخاط بینی
hawk nose
بینی قوشی
mucus of the nose
مف
mucus of the nose
اب بینی
nose angle
زاویه نوک
pope's nose
دمگاه
pope's nose
دنبال چه
to follow ones nose
واگذاردن
to speak through one's nose
تو دماغی
to blow nose
گرفتن بینی
to blow one's nose
بینی پاک کردن
to blow one's nose
دماغ گرفتن
to follow ones nose
کار رابدست تقدیر
to follow ones nose
دنبال قسمت خودرفتن
to lead by the nose
الت قرار دادن
to speak through one's nose
سخن گفتن
the tip of the nose
نوک بینی
spindle nose
سر هرزگرد
nose gear
قسمت جلوی ارابه فرود ازنوع تری سیکل صرفنظر ازفاصله ان تا دماغه
bar nose
دماغهمیله
saddle nose
بینی فرو رفته
pug nose
بینی کوتاه وکلفت سر ببالا
nose cone
دماغه مخروطی شکل نوک موشک و راکت
camlock spindle nose
هرزگرد بادامکی شکل
nose landing gear
ترمزفروددماغه
needle-nose pliers
دم باریک
fillet under the nose of a step
مغزی لبه یا دماغه پله
snap a person's nose off
تشر زدن
flat nose plier
اچار فرانسه
flat nose plier
انبردست قابل تنظیم
poke nose into something
[one's life]
<idiom>
در کار کسی مداخله کردن
to snap one's nose or head off
بکسی پریدن واوقات تلخی کردن
She leads her husband by the nose .
سوار شوهرش است ( تسلط ونفوذ )
To glean information . To nose around .
سر وگوش آب دادن
snap a person's nose off
بکسی پریدن
nose ape or monkey
بوزینه خرطوم دار
My nose (hand)is bleeding.
دماغم ( دستم ) خون می آید
septal cartilage of nose
غضروفدرونیبینی
Eye ( ear , nose ) drops .
قطره چشم ( گوش و بینی )
To put ones nose into other peoples affairs .
درکار دیگران فضولی کردن
To try to pick up some information . to nose around. To pry about .
سر وگوشی آب دادن
ear, nose and throat specialist
متخصص گوش و حلق و بینی
[پزشکی]
cut off one's nose to spite one's face
<idiom>
به حدنهایت رسیدن عصبانیت
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com