English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 180 (8 milliseconds)
English Persian
nuclear pile پیل هستهای
Other Matches
nuclear هستهای
nuclear مغزی
nuclear اتمی
nuclear مربوط به اتمی
non-nuclear غیراتمی
non-nuclear نااتمی
non-nuclear ناوابسته به اتم و نیروی اتمی
pile خامه فرش
pile گوشت فرش [قسمت آزاد نخ در بالای گره است و ارتفاع آن بسته به نوع و محل بافت فرش از چند میلیمتر تا چند سانتیمتر می رسد.]
to pile it on اغراق گفتن
pile کرک
pile up <idiom> روی هم قرار دادن
pile-up تصادف چند ماشین
pile-up تراکم کار
pile-up انباشتگی کارهای عقب افتاده
pile ستون
pile پیل
pile سد موج شکن
pile ستون پل
pile ستون ستون لنگرگاه
pile پارچه خزنما
pile خواب پارچه
pile یک تارموی
pile مقدار زیاد کرک
pile کومه
pile کپه
pile توده
pile توده کردن کومه کردن
pile اندوختن
pile پرزقالی وغیره
pile نوک تیر
pile تیرپایه
pile دستک
pile شمع
pile پیل اتمی
nuclear magneton مگنتون هسته
nuclear number عدد جرمی
nuclear parity قدرت اتمی یکسان
nuclear parity همطرازی اتمی
nuclear particle هستک
nuclear number عدد هستهای
nuclear fusion همجوشی هستهای
nuclear fusion گداخت هستهای
nuclear fusion گداز هستهای
nuclear fusion ذوب هستهای
nuclear forces نیروهای هستهای
nuclear fission شکافت هستهای
nuclear fission انشقاق هستهای
nuclear equipoise گلوله اتمی که نبایستی مورداستفاده قرار گیرد
nuclear equipoise گلوله اتمی ممنوعه
nuclear power نیروی هستهای
nuclear power انرژی هستهای
nuclear whorl پیچهستهای
nuclear membrane عضوهستهای
nuclear winter زمستان اتمی
nuclear warfare میدان جنگ اتمی
nuclear warfare جنگ اتمی
nuclear transformation تبدیل هستهای
nuclear submarine زیردریایی هستهای nuclear-poweredsubmarine : syn
nuclear structure ساختار هستهای
nuclear strike تک هستهای
nuclear strike تک اتمی
nuclear stalemate گلوله اتمی خارج از رده گلوله اتمی ممنوعه
nuclear size اندازه هسته
nuclear reaction واکنش هستهای
nuclear reaction فرایند هستهای
nuclear radius شعاع هسته
nuclear radiation تشعشع هستهای
nuclear-free مکانیکهدرآناستفادهازسلاحوانرژیهستهایقدغنباشد
nuclear family خانواده هستهای
nuclear cell پیل اتمی
nuclear reactor پیل اتمی
nuclear reactor راکتور هستهای
nuclear families خانواده هستهای
nuclear reactors پیل اتمی
nuclear reactors راکتور هستهای
nuclear reactors واکنشگاه هستهای
nuclear reactor واکنشگاه هستهای
nuclear charge بار هسته
nuclear electron الکترون هسته
nuclear energy انرژی هستهای
nuclear engineering تکنولوژی هستهای
nuclear technology تکنولوژی هستهای
nuclear electricity الکتریسیته هستهای
nuclear dud بمب عمل نکرده اتمی
nuclear configuration ترکیب هستهای
nuclear detector اشکارساز هستهای
nuclear corrosion فرسایش هستهای
nuclear chemistry شیمی هستهای
shoe of a pile نوک شمع
to pile up a ship کشتی را بخاک نشاندن
storage pile انبار مصالح در کارگاه
to make a pile پول بسیار اندوختن
to pile arms چاتمه زدن
pile planking دیوار سپر فولادی
timber pile پایه چوبی
sheet pile سپر فولادی برای ساختمانهای ابی
pile helmet کلاهکی که سر شمعها را می پوشاند تا در موقع چکش کاری صدمهای وارد نیاید
pile plank سپر
pile planking سپرکوبی
raking pile شمع پشتبند
sand pile توده ماسه
sand pile توده شن
screw pile شمع پیچی
pile head سر شمع
to pile up or on the agony شرح اندوه یا سختی ای رازیادترکردن
uranium pile مشعل اورانیومی
silk pile خامه ابریشمی
silk pile پرز ابریشمی
pile-ups تصادف چند ماشین
pile height ارتفاع پرز [این ارتفاع یکی از عوامل تعیین کننده قیمت و کیفیت فرش است.]
loop pile پرزهای حلقوی [این نوع پرز توسط بافت های ماشینی مثل فرش ماشینی بوجود آمده و به هر دو صورت ترکی و فارسی بافته می شود. اگر حلقه ها پس از اتمام کار بریده نشوند به آن پرز حلقوی می گویند. همانند سطح حوله.]
bale of pile عدل خامه
make a pile <idiom> پول هنگفتی به جیب زدن
make a pile <idiom> بار خود را بستن
bale of pile عدل کرک
pile-ups تراکم کار
pile-ups انباشتگی کارهای عقب افتاده
atomic pile واکنشگاه اتمی
bearing pile تکیه گاه پایه کوب
bored pile شمع درجا
uranium pile مشعل هسته اتمی
unspun pile [خامه و پرز کم تاب یا بدون تاب]
pile head قسمت فوقانی شمع
pile hammer چکش شمع کوب
pile cap کلاهک شمع
pile cap دال بتنی که سر شمعها را می پوشاند
pile bent خرک
pile bent پایه
foundation pile تیر فونداسیون
f. pile or pyre توده هیزم که مرده راروی ان میسوزانند
king pile تیری که قبل از شروع حفاری به منزله شمع در وسط شیارمیکوبند
concrete pile پایه بتونی
concrete pile شمع بتنی
cross or pile شیر یا خط
driven pile شمع کوبیده
dry pile پیل خشک
head of a pile سر شمع
pile driver تیرکوب
pile driver ماشین یا دستگاه بلندکردن الوار
pile group دسته شمعهائی که سر انها رادال بتنی می پوشاند
pile foundation فونداسیون ستون
pile foundation شمع پی
pile foundation شالوده شمعی
pile foot قسمت تحتانی شمع
pile engine شمعکوب
pile dwelling ابسرا
friction pile شمع مالشی
pile driving شمعکوبی کردن
pile driver شمعکوب
friction pile شمع اصطکاکی
foundation pile میله هایی که در فونداسیون قرار می گیرد
dry pile باطری قلمی
magnetic nuclear resonance تشدید مغناطیسی هسته رزونانس مغناطیسی هسته
nuclear binding energy انرژی اتصال هستهای
nuclear biological chemical شیمیایی میکربی هستهای
nuclear magnetic resonance تشدید مغناطیس هسته رزونانس مغناطیس هسته
nuclear fusion energy انرژی ذوب هستهای
nuclear power station نیروگاه هسته ای
nuclear power plant نیروگاه هسته ای
nuclear power plant تاسیسات انرژی هستهای
nuclear power production تولید انرژی هستهای
nuclear power station نیروگاه هستهای
civil nuclear powers کشورهایی که توانایی استفاده از سلاح اتمی را دارند
civil nuclear powers کشوردارای قدرت اتمی
attack nuclear carrier ناو هواپیمابر افندی هستهای
effective nuclear charge بار موثر هسته
nuclear boiler room اتاقکمولدبخارهستهای
nuclear powered submarine submarine nuclear
end bearing pile شمع نوک تیز
carbon pile regulator نافم کربنی
steam pile driver شمعکوب بخاری
double-pile house خانه دو خوابه
pile driving appartus ماشین شمعکوبی
steam pile driver دنگ بخاری
production of electricity from nuclear energy تولیدالکتریسیتهازانرژیهستهای
carbon pile voltage regulator تنظیم کننده ولتاژ زغالی
a declared [pronounced] opponent of nuclear power مخالف آشکار [اعلام شده] انرژی هسته ای
To make money. To make ones pile. پول درآوردن ( ساختن )
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com