Dictiornary-Farsi | number average degree of polymerization | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
number average degree of polymerization	میانگین عددی درجه بسپارش


Other Matches

average degree of polymerization	درجه متوسط بسپارش
weight average degree of polymerization	میانگین وزنی درجه بسپارش
degree of polymerization	درجه بسپارش
critical degree of polymerization	درجه بحرانی بسپارش
number average molecular weight	میانگین عددی وزن مولکولی
polymerization	ترکیب و تراکم ذرات پلیمریزاسیون
polymerization	پولیمریزه شدن
polymerization	بسپارش
stepwise polymerization	بسپارش مرحلهای
step polymerization	بسپارش مرحلهای
chain polymerization	بسپارش زنجیری
emulsion polymerization	بسپارش امولسیونی
anionic polymerization	بسپارش انیونی
chain polymerization	بسپارش افزایشی
addition polymerization	بسپارش زنجیری
suspension polymerization	بسپارش تعلیقی
ionic polymerization	بسپارش یونی
condensation polymerization	بسپارش تراکمی
addition polymerization	بسپارش افزایشی
cationic polymerization	بسپارش کاتیونی
bulk polymerization	بسپارش تودهای
mass polymerization	بسپارش تودهای
interfacical polymerization	بسپارش در سطح مشترک
solution polymerization	بسپارش محلولی
pearl polymerization	بسپارش مرواریدی
stereopecific polymerization	بسپارش فضا ویژه
step growth polymerization	بسپارش مرحلهای
step reaction polymerization	بسپارش مرحلهای
ring opening polymerization	بسپارش حلقه گشا
chain growth polymerization	بسپارش افزایشی
free radical polymerization	بسپارش رادیکالی
fixed bed polymerization	بسپارش در بستر ثابت
chain growth polymerization	بسپارش زنجیری
fluid bed polymerization	بسپارش در بستر سیال
radical ion polymerization	بسپارش یونی رادیکال
degree	دیپلم یا درجه تحصیل
degree	پایه
degree	رتبه
degree	درجه
degree	زینه
to p to the degree of m.a	نائل شدن به درجه A.
to a degree	تادرجه زیادی
third degree	درجه سوم
in a less degree	کمتر
degree	درجه [یکای زاویه] [ریاضی]
p in the second degree	شریک جرم
(the) third degree <idiom>	بتفصیل پرسیدن
first-degree	درجهیک
third degree	رتبه سوم
degree	اندازه
degree	رتبه بندی کردن
conferred a degree	درجه دانشگاهی اعطا کردن
baume degree	درجه بومه
bachelor's degree	مدرک لیسانس
first degree of readiness	station action
third degree of readiness	امادگی درجه سه
to the nth degree <idiom>	بالاترین وجه ممکن
centigrade degree	درجه صدبخشی
centigrade degree	زینه صدبخشی
degree of protection	میزان تامین درجه حفافت
degree of relationship	درجه خویشاوندی
degree of risk	میزان خطر
degree of risk	شدت خطر شدت قبول خطر
degree of saturation	درجه اشباع
degree of shrinkage	ضریب جمع شدگی
degree of shrinkage	ضریب افت
degree opulence	درجه توانگری
second degree of readiness	امادگی درجه دو
second degree burn	سوختگی درجه دوم
principal in the first degree	مجرم اصلی
electrical degree	درجه الکتریکی
poll degree	درجهای که از دانشگاه بگیرندولی با امتیازویژهای توام نباشد
oxidation degree	درجه اکسایش
magnetic degree	زاویه مغناطیسی
degree of protection	میزان حفافت
degree of precision	درجه دقت
third degree of readiness	محل پدافندstations defense : syn
second degree of readiness	وضعیت زرد relaxed actionstation : syn
degree gradution	تقسیم بندی درجهای
degree gradution	مقیاس درجهای
degree of advancement	درجه پیشرفت
degree of centralization	درجه تمرکز
degree of compaction	درجه تراکم
degree of crystalinity	درجه بلورینگی
degree of curve	درجه انحناء
degree of difficulty	درجه بندی حرکات مشکل شیرجه
degree of dissociation	درجه تفکیک
degree of freedom	درجه ازادی
kelvin degree	درجه کلوین
degree of arc	درجه [یکای زاویه] [ریاضی]
arc degree	درجه [یکای زاویه] [ریاضی]
thirty degree cut	برش 03 درجه
advancement degree of reaction	درجه پیشرفت واکنش
fourth degree of readiness	محل دریانوردی station cruising: syn
fourth degree of readiness	امادگی درجه چهار
average out	میانگین در نظر گرفتن
average	متوسط زمان لازم که کاربر باید صبر کند تا به خط ارتباطی دسترسی پیدا کند
average particular	خسارت وارده بر کشتی
average	ایجاد میانگین
average	عدد بدست آمده از جمع چندین عدد تقسیم آنها را بر تعداد این اعداد
average	متوسط زمانی لازم از وقتی که تقاضا فرستاده میشود و داده برگردانده میشود
above average <adj.>	بالاتر از حد متوسط
average	مقدار متوسط
average	معدل میانگین
average	خسارت
average	میانگین حسابی متوسط حسابی
average	در حالت کلی
average	میانگین ناشی از محاسبه چندین عامل که ارزشی بیشتر از سایرین دارد
above average <adj.>	بیشتر از حد متوسط
average	خسارت بحری
above-average <adj.>	بالاتر از حد متوسط
average value	میانگین
average value	مقدار متوسط
average value	ارزش میانگین
average value	مقدار میانگین
with particular average	مشمول خسارات خاص
with average	شامل خسارات خصوصی وجزئی
over-average <adj.>	بیش از حد متوسط
above-average <adj.>	بیش از حد متوسط
above average <adj.>	بیش از حد متوسط
over-average <adj.>	بیشتر از حد متوسط
above-average <adj.>	بیشتر از حد متوسط
over-average <adj.>	بالاتر از حد متوسط
on average [on av.]	روی هم رفته
average	درجه عادی میانگین
average	میانه متوسط
average	حد وسط
average	معدل
particular average	خسارت جزئی
particular average	خسارت خاص
particular average	خسارات جزئی
on average [on av.]	در میانگین
on average [on av.]	در حالت کلی
average	پیدا کردن
average	روی هم رفته
average	حد متوسط
average	میانگین موفقیت
average	میانگاه
average	معدل گرفتن
average	میانه قرار دادن میانگین گرفتن
average	رویهمرفته بالغ شدن
average	میانگین
average	متوسط
average	میانگین گرفتن به دست اوردن مقدار متوسط
average	متوسط خسارت در بیمه
moving average	میانگین متحرک
moving average	میانگین غلتان
monthly average	متوسط ماهیانه
bowling average	معدل امتیاز بازیگربولینگ
batting average	میانگین تعدادامتیازهای یک دور بازی کریکت
batting average	میانگین توپزنی
average key	کلیدوسط
bowling average	میانگین امتیازهای توپ انداز
goal average	گل شماری
average revenue	درامد متوسط
simple average	میانگین ساده
weighted average	میانگین وزنی
weighted average	میانگین موزون
weighted average	متوسط وزنی
free of all average	معاف از هرگونه خسارت
free of particular average	معاف از خسارات جزئی
with pwrticular average	مشمول خسارت خاص
general average	خسارت دریایی عمومی خسارت کلی
goal average	گل اواژ
composite average	معدل امتیاز بازیگر بولینگ
Nikkei average	شاخصسهام درژاپن
average product	محصول متوسط
average intensity	شدت جریان متوسط
average input	نهاده متوسط
average heading	جهت متوسط هواپیما
average heading	جهت متوسط مسیر
average flow	جریان متوسط
average flow	بده میانگین
average expense	هزینه متوسط
average error	خطای میانگین
average latency	رکود متوسط
average latency	تاخیر متوسط
average price	میانگین قیمت
average price	قیمت متوسط
average payment	پرداخت متوسط
average output	محصول متوسط
average life	عمر متوسط
average life	عمر میانگین
average life	عمر متوسط اقلام دارائی
average efficiency	بازده متوسط
average discharge	بده متوسط
average discharge	بده میانگین
average conditions	شرایط عادی
average clause	عبارتی که در بیمه نامه دریایی درج میشود و حاکی از ان است که برخی از کالاهااز شمول این خسارت خارج میباشد
average clause	بند یا ماده خسارت
average bond	ضمانتنامه پرداخت خسارت دریائی
average bond	ضمانت نامه جبران خسارت
average available discharge	بده متوسط مفید
average adjustment	تصفیه خسارت
average stater	کارشناس تعیین خسارت بیمه
average conditions	شرایط متوسط
average cost	هزینه متوسط
average deviation	انحراف میانگین
average deviation	انحراف متوسط
average depth	عمق متوسط