Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (9 milliseconds)
English	Persian
nursing home	اسایشگاه پیران
Other Matches
nursing	نگهداریازمردم بیماروناتوان
nursing bottle	بطری شیربچه
nursing auxiliary	کمک بهیار [زن] [شغل] [پزشکی]
nursing auxiliary	کمک پرستار [زن] [شغل] [پزشکی]
nursing auxiliary	کمک بهیار [مرد]
health nursing	پرستاری
health nursing	تخصص پرستاری
nursing auxiliary	کمک پرستار [مرد]
nursing bottle	شیشه شیر بچه
nursing homes	اسایشگاه پیران
Please be (feel ) at home . Please make yourself at home .	اینجا را منزل خودتان بدانید ( راحت باشید و تعارف نکنید )
The hotel was home from home .	هتل مثل منزل خودمان بود ( راحت وکم تشریفات )
Home , sweet home .	هیچ کجا منزل خود آدم نمی شود ( ازنظرراحتی وغیره )
It came home to me.	به فکرم رسید.
at home	پذیرایی در ساعت معین
home	زادبوم
home	سرزمین پدر و مادر
home	وطن
home	میهن
come home	کشیده شدن لنگر به طرف ناو
nobody home <idiom>	فکرش جای دیگر است
may i see you home?	برسانم
may i see you home?	اجازه دهید شمارابخانه
third home	بازیگر مهاجم
home help	کمکحالبیمار
home like	خانگی
home like	وطنی
home like	راحت
WI'll you take me home?	مرا به منزل می رسانید ؟
On my way home. . .	سرراهم بمنزل ...
On my way home. . .	اگر سرم راببرند امضاء نخواهم کرد
Is there anybody at home ? Anybody home ?	کسی منزل هست ؟
at home <idiom>	درخانه
It came home to me.	به نظرم رسید.
home	شهر بخانه برگشتن
home	امور مالی شخصی و پردازش کلمه است
home	بازی
home	ریز کامپیوتر طراحی شده برای مصرف خانگی که برنامههای کاربردی آن شامل آموزش
home	وطن
home	زمین خودی
home	خانه دادن
home	جا به داخل لوله راندن
home	وطن اسایشگاه
home	اقامت گاه
home	میهن
home	بطرف خانه
home	روش بررسی و حمل تراکنشهای باک به خانه کاربر به وسیله ترمینال یا مودم
home	اولین رکورد داده در فایل
home	میهن وطن
home	مرزوبوم
home	خانه
home	کلیدی که نشانه گر را به شروع خط متن می برد
home	منزلگاه
home	که معمولا در بالا سمت چپ قرار دارد
home	منزل
home	نقط ه شروع چاپ روی صفحه
home	محل زندگی کسی
home-grown	محصول خانه
home-grown	خانگی
sickfor home	دلتنگ
run home	توگذاشتن
home stretch	گام های پایانی
home town	شهر موطن
home town	زادگاه
home town	خاستگاه
home town	زادشهر
home towns	زادگاه
home towns	زادشهر
home towns	خاستگاه
to bring home	ثابت کردن
to freight out and home	دوسره کرایه کردن
to make one's way home	راه خانه را پیش گرفتن
to pine for home	دلتنگی برای میهن کردن ارزوی وطن کردن
to pay home	تلافی کامل کردن
to bring home	حالی کردن
home stretch	مرحله نهایی
tumble home	خم درونی
stay at home	خانه نشین
we sang them home	ایشان را با اواز و سرود تامنزلشان همراهی کردیم
soldiers' home	پادگان
soldiers' home	سربازخانه
home stretch	پایانراه
sickfor home	دلتنگی کننده برای میهن وخانه خود بیماروطن
take-home pay	مزد پس از کسر مالیات و غیره
take-home pay	حقوق خالص
take-home pay	مزد خالص
at home and abroad	در داخل و خارج [از کشور]
You have my home address.	شما آدرس من را دارید.
home address	آدرس منزل
Home appliances	لوازم خانگی
Home appliances	وسایل خانگی
What is your home address?	نشانی منزلتان چیست ؟
home-made <adj.>	در خانه ساخته [تهیه] شده
home-made <adj.>	خانگی
to send home	به خانه [از جایی که آمده اند] برگرداندن
to start for home	رهسپار به [راه] خانه شدن
Theres no place like home . <proverb>	هیچ جا مثل خانه نمى شود .
close to home <idiom>	به احساسات شخصی نزدیک شدن
take-home pay	خالص دریافتی
home plate	صفحهبازی
home straight	خطمستقیموسطبازی
children's home	محلنگهداریبچههاییکهپدرومادر خوبوشایستهایندارند
home ground	آشنا بهمحیط
Home Secretary	مسئولدفتر
home time	زمانیکهمدارستعطیلمیشود
home truth	حقایقیکهدربارهخودتاناز دیگریمیفهمید
She lost her way home .	راه خانه اش را گه کرد
stately home	خانهاشرافی
Try to be home before dark.	سعی کن قبل از تاریک شدن بیایی منزل
He came straight home.	صاف آمد خانه
He went home on leave .	مرخصی گرفت رفت منزل
I'll be at home today .	امروز منزل خواهم بود
run home	جا گذاشتن
home market	بازار داخلی
home consumption	مصرف خانگی
home building	ساختمان مسکونی
home born	خانه زاد
home born	طبیعی
home born	بومی
home address	نشانی مبداء
harvest home	محل جمع اوری خرمن
harvest home	پایان درو
harvest home	اخر خرمن
home consumption	مصرف داخلی
home country	کشور اصلی
home made	ساخت بومی
home made	ساخت داخلی
home key	کلید Home
home hole	اخرین بخش زمین یا یک دوربازی گلف
home front	عملیات غیر نظامیان وشخصی ها در زمان جنگ
home currency	پول ملی
home currency	پول داخلی
home country	محل تولید
home address	نشانی منزلگاه
funeral home	محلی که دران مرده را جهت انجام مراسم تدفین یا سوزاندن اماده میکنند
funeral home	مرده شوی خانه
delivery to the home	تحویل در خانه
home computers	کامپیوتر خانگی
home computer	کامپیوتر خانگی
Home Office	وزارت داخله
Home Office	وزارت کشور
broken home	خانواده گسیخته
home economics	تدبیر منزل
home economics	اقتصاد منزل
home economics	اقتصاد خانه داری
home-brew	مشروبات خانگی
mobile home	خانه متحرک
mobile home	تریلی
convalescent home	نقاهت خانه
bound for home	اماده رفتن به کشور میهن
at home and abroad	در سفر و حضر
at home and abroad	در درون و بیرون کشور
at home and abroad	در داخله و خارجه
rest-home	اسایشگاه
rest home	اسایشگاه
home-made	وطنی
home-made	ساخت میهن
home brew	مشروبات خانگی
home market	بازار داخل کشور
run home	جا انداختن
home trade	خرید وفروش داخلی
home trade	داد و ستد داخلی
home trade	تجارت داخلی
home service	خدمات فروش در داخل کشور
home run	مسابقه پرامتیاز
home run	بازی پر هیجان با امتیازتماس با زمین
home run	گل زدن
home use entry	اعلامیه مصرف
home use entry	اعلامیه مصرف شخصی
home visit	بازدید خانواده
home towns	شهر موطن
let us make a p for home	کوشش کنیم زودبخانه برسیم
i wrote home	کاغذنوشتم
i wrote home	برای خانه
i should p stay at home	بهتر است در خانه بمانم
home work	کار خانگی
home wiring	سیم کشی ساختمانی
home whistle	امتیاز واقعی یا فرضی
home rule	حکومت به دست خود اهالی حکومت مردم بر مردم
home rule	حکومت داخلی
home record	سررکورد
home range	قلمرو
home range	جای محدود برای فعالیت حیوانات
home record	رکورد مبدا
home product	محصولات ملی
home product	محصولات داخلی
home page	باز کردن صفحهای از وب سایت
home row	ردیفی از کلیدها روی صفحه کلید که انگشتان شخص درحالت عادی روی انها قرارمی گیرد
home rule	حکومت ملی
home port	پایگاه مادر
home range	اغل
home port	پایگاه اصلی
home range	جایگاه حیوانات
Home Office [British E]	دفتر وزارت داخله
to invalid a soldier home	سربازیرا بواسطه ناتوانی ازخدمت رها کردن
Home Office [British E]	دفتر وزارت کشور
Now it is about time to head home!	الان وقتش رسیده به خانه برویم [بروم] !
chickens come home to roost <idiom>	چوب کارهای گذشته را خوردن
direct home reception	پذیرشگرمستقیم
home grown software	برنامههای نوشته شده توسط استفاده کنندگان سیستم کامپیوتری

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com