Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 176 (8 milliseconds)
English
Persian
object of transaction
مورد معامله
Other Matches
transaction
خلاصه مذاکرات
transaction
تبادل
transaction
داد و ستد
transaction
انجام
transaction
سودا
transaction
معامله
transaction
ترکنش
transaction
فایل حاوی تغییرات اخیر یا تراکنشهای رکورد که برای بهنگام سازی فایل اصلی به کار می رود
transaction
سیستم کامپیوتری که معمولاگ دستهای کار میکند تا وقتی که با تراکنش جدید متوقف شود و سپس منابع را به تراکنش اختصاص میدهد
cause of a transaction
جهت معامله
transaction
ثیر قرار میدهد.
transaction
پردازش محاورهای به طوری که کاربر دستورات و داده را می نویسد روی ترمینال که به کامپیوتر اصل وصل است , و نتایج روی صفحه نمایش داده می شوند
transaction
رکورد حاوی داده جدید که برای بهنگام سازی رکورد اصلی باید استفاده شود
an nucertain transaction
معامله غرری
external transaction
معاملات خارجی
capital transaction
داد و ستد سرمایه
fictitious transaction
معامله صوری
reason for a transaction
جهت معامله
credit transaction
معاملات استمهالی
complete transaction
معامله قطعی و تمام شده که دنباله نخواهد داشت
credit transaction
معاملات موجل
business transaction
داد و ستد بازرگانی
transaction motive
انگیزه معاملاتی
unauthorized transaction
معامله فضولی
transaction file
فایل تغییرات
transaction file
فایل تراکنش پرونده تراکنش
transaction in order
liability avoid to
valid transaction
معامله صحیح
transaction motive
انگیزه مبادلاتی
transaction on change
معامله در بورس
transaction oriented
تراکنش گر
transaction record
رکورد تراکنش
transaction tape
نوار تراکنش
transaction trailing
ایجاد یک فایل کمکی برای پی گیری به روز دراوردن تمام فایلها
unauthorized transaction
معاملات فضولی
transaction file
پرونده تراکنش
party to a transaction
متعامل
to carry out a transaction
معامله ای انجام دادن
spot transaction
معامله نقدی
transaction code
کد تغییرات
transaction in order
معامله به قصد فرار از دین
transaction costs
هزینههای معاملاتی
transaction data
دادههای تراکنشی
failure to comply with the transaction
عدم ایفاء تعهد
the deceived party in a transaction
مغبون
transaction demand for money
تقاضای معاملاتی برای پول تقاضا برای پول بمنظورمبادلات
transaction oriented processing
پردازش تغییرگرا
A cash ( credit ) transaction .
معامله نقدی ( اعتباری )
secure transaction technology
سیستم ساخت ماکروسافت برای ایجار اتصال ایمن بین جستجوگر کاربر و وب سایت فروشنده که به کاربر امکان پرداخت قیمت کالاها روی اینترنت میدهد
TAN
[Transaction authentication number]
رمز یکبار مصرف
foreign exchange transaction
معاملات ارزی
I was a thoussand tomans out of pocket in that transaction.
د رآن معامله هزارتومان هم از جیب دادم ( ضرر کردم )
Whoever else that may object .
هر کس دیگه که اعتراض کند
no object
چیزی نیست
object of will
موصی به
object of d.
ارزو
to a one's object
مقصودخودرا انجام دادن
object
زبان برنامه پس از ترجمه
object of d.
کامه
object of d.
مراد
no object
اهمیت ندارد
object
داده در یک عبارت که توسط اپراتور اجرا میشود. مراجعه شود به ARGUMENT
object
چیز ماده خارجی
object
پانج کارت که حاوی برنامه است
object
امکانی در windows.x که امکان تبدیل داده از برنامهای که OLE را پشتیبانی نمیکند دارد به طوری که به صورت شی OLE در برنامه دیگری به کار می رود
object
برنامه کامپیوتری به صورت کد اصلی که توسط کامپایلر یا اسمبلر تولید شده است
object
نرم افزاری که با استاندارد COBRA اشیا را بهم متصل میکند
object
فایلی که حاوی کد اصلی برای تابع یا برنامهای است
object
سیستم کامپیوتری که برنامهای برای آن نوشته و کامپایل شده است
object
که دودویی که مستقیما واحد پردازش مرکزی را عمل میکند.
object
نماش داده می شوند
object
ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
object
دادهای که تصویر یا صوت مشخص تولید میکند
object
متغیر سیستم خبره در یک عمل با دلیل
object
OPERAND
object
دلیل اوردن
object
اعتراض کردن
object
اعتراض داشتن
object
هدف
object
مفعول
object
شی ء
object
چیز
object
مقصود
object
کالا اعتراض کردن
object
مخالفت کردن
object
موضوع منظره
object
موضوع
object
شیئی
object
مورد
object oriented
استفاده میکند
object oriented
استفاده میکند تا شکل تصویر را شرح دهد به جای اینکه در شکل پیکس ایجاد کند
object oriented
تصویری که از بردارهای تعریف
object oriented
زبان برنامه نویسی که برای برنامه نویس شی گرا مثل C++ به کار می رود
object oriented
روش برنامه نویسی مثل ++C که هر قطعه برنامه به عنوان یک شی که در ارتباط با سایر اشیا است در برنامه به کار می رود
object of worship
موضوع پرستش یاستایش
object of worship
معبود
object of sale
مثمن
object of testimony
مشهود به
object point
مقصد
object program
برنامه مقصود
object glass
عدسی شیئی
object point
سمت مورد توجه
object case
حالت مفعولی یا مفعولیت
object balls
توپهایهدف
sex object
زنیکهفقطازلحاظجنسیدارایجذابیتباشدونهازلحاظشخصیتوتوانایی
stimulus object
شیئی محرک
perception of an object
مشاهده یا دیدن چیزی
Money is no object at all .
پول اصلا" مطرح نیست
parent object
صفحهای که حاوی شی ارجاعی است
object symptoms
نشانههای پیدا یا بیرون نما
object routin
روال مقصود
object program
برنامه مقصد دستورالعملهایی که ازcompiler یا assemblerنتیجه شده و اماده اند تا درکامپیوتر اجرا شوند
object of sale
کالا
object of sale
مبیع
celestial object
celestial
object code
خروجی یک کامپایلر یا اسمبلرکه خود کد ماشینی قابل اجرابوده یا برای پردازش بیشتربه منظور تولید چنین کدی مناسب است کد مقصود برنامه مقصود
object code
برنامه مقصد
object code
دستورالعمل مقصود
object computer
کامپیوتر مقصود
object computer
OB بکار می رودکامپیوتری که برای اجرای یک برنامه ECT
object constancy
ثبات شیئی
object deck
دسته کارت مقصود
object genitive
مضاف الیه مفعولی
direct object
مفعول صریح
object glass
عدسی دوربین یاریزبین که نزدیک تراست بچیزی که میخواهندببند
object language
زبان مقصود
object language
زبان مقصد
object code
برنامه مقصود دستورالعملهای مقصود
object choice
شیئی گزینی
object cathexis
نیروگذاری در شیئی
object lessons
درس علمی
object lessons
درسی که با نشان دادن چیزهای موضوع درس توام میشود
object lesson
درس علمی
object lesson
درسی که با نشان دادن چیزهای موضوع درس توام میشود
indirect object
مفعول غیر مستقیم
goal object
شیئی هدف
his conduct is object
رفتارش قابل اعتراض است رفتارش رضایتبخش نیست
if you dont object
اگر بدتان نمیاید
if you dont object
اگر مانعی نیست
love object
شیئی محبوب
concrete object
عین خارجی
object ball
گویی که با گوی اصلی بیلیاردمورد ضربت قرار می گیرد
object libido
زیستمایه
object libido
متمرکزبر شیئی
object machine
ماشین مقصود
object of claim
خواسته دعوی
object of claim
مدعی به متنازع فیه
object of claim
مدعی به
direct object
مفعول بیواسطه
direct object
مفعول مستقیم
object of judgment
محکوم به
object of lease
مستاجره
object of lease
عین مستاجره مورد اجاره
object of protest
واخواسته
object of protest
معترض علیه
object of claim
خواسته
object module
واحد مقصد
object module
واحد مقصود ماژول مقصود
object module
واحد مقصود
object of appeal
پژوهش خواسته
object of appeal
مستانف عنه
object of appeal
فرجام خواسته
object method of teaching
شیوه امزش بانشان دادن چیزهای موضوع درس یاتصویرانها
object language programming
برنامه نویسی به یک زبان ماشین قابل اجرا در یک کامپیوتر بخصوص
To achieve ones object ( aim ) .
به مقصود خود رسیدن
object of claim in respect of which
court supreme
object assembly test
ازمون الحاق قطعات
OLE container object
شی ای که حاوی مرجع به شی متصل است یا یک کپی از شی توکار
object of claim in respect of which
فرجام خواسته
object of claim in respect of which
the to made is appeal an
object oriented graphics
نگاره سازی موضوعی
object oriented programming
برنامه نویسی مقصود گرا
object oriented programming language
زبان برنامه نویسی موضوعی
His only aim and object is to make afortune .
تنها قصدش پولدار شدن است
What kind of talk is that ? I object to your remarks (state ments)
این چه فرمایش است می فرمایید ! ( در مقام اعتراض )
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com