Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 196 (9 milliseconds)
English
Persian
observation window
پنجرهدیدهبانی
Other Matches
observation
مشاهده
observation well
چاه مشاهدهای
observation
رصد
observation
افهارعقیده
observation
معاینه
observation
رصد کردن
observation
دیدبانی اتش
observation
ملاحظه
observation
نظر
self observation
خویشتن نگری
observation
دیدبانی
observation
معاینه وبررسی کردن
observation
دیدبانی کردن مشاهده کردن
faculty of observation
قوه مشاهده
faculty of observation
بینش مشاهدات جوی
flank observation
دیدبانی جانبی دیدبانی از دیدگاه جانبی
ground observation
دیدبانی زمینی
naturalistic observation
مشاهده طبیعی
ground observation
دیدبانی ازروی زمین
direct observation
مستقیمامشاهده کردن
aerial observation
دیدبانی هوایی
air observation
دیدبانی هوایی
army of observation
عده دیدبانی
astronomic observation
دیدبانی نجومی
bilateral observation
دیدبانی مضاعف
bilateral observation
دیدبانی دوجانبه
flank observation
دیدبانی جناحی
direct observation
دیدبانی مستقیم
observation error
خطای مشاهده
observation pipe
لوله پیزومتر
observation pipe
لوله ایکه جهت تعیین سطح اب زیرزمینی درزمین حفر گردد
weather observation
مشاهدات جوی
observation camera
دوربین امنیتی
observation camera
دوربین نظارت
observation camera
دوربین مدار بسته
weather observation
مشاهدات هواشناسی دیدبانی جوی
visual observation
دیدبانی بصری
visual observation
دیدبانی با چشم
ostronmical observation
ترصد
observation deck
میزمشاهدات
observation post
پست دیدبانی
observation sector
قطاع دیدبانی
observation station
دیدگاه
participant observation
مشاهده توام با مشارکت
Observation of natural phenomena .
ملاحظه پدیده های طبیعی
water level observation
بررسی تراز اب
to go to the window
به
[سوی]
پنجره رفتن
by the window
کنار پنجره
go out the window
<idiom>
اثرش از بین رفته
window
فضایی در صفحه نمایش که اپراتور در حال حاضر آنجا کار میکند
window
روزنه
window
تنظیم بخشی از صفحه نمایش با مشخص کردن مختصات گوشههای آن که امکان نمایش موقت اطلاعات را میدهد و نیز امکان نوشتن مجدد روی اطلاعات قبلی ولی بدون تغییر اطلاعات محیط کاری
window
ویترین دریچه
window
پنجره دار کردن
window
مشابه 10682
window
فضایی در صفحه نمایش که همیشه محدوده دستورات موجود را می نویسد
window
فضایی درصفحه نمایش که همیشه محدوده دستورات موجود را می نویسد
window
فضایی از صفحه نمایش که کاربر میتواند متن یا گرافیک را نمایش و ویرایش کند
window
پنجرهای در سیستم گرافیکی که متن ها در فضاهای کوچک صفحه قرار گرفته اند پیش از آنکه به محل نهایی اختصاص داده شوند
window
بیوه زن
window
پنجره
panoramic window
پنجرهوسیع
louvred window
پنجرهیروزنهدار
landing window
پنجرهفرود
casement window
پنجرهیلولایی
basement window
پنجرهزیرزمین
access window
مدخلپنجرهایبرایدریافتاطلاعاتدرفلاپیدیسک
window regulator
وسیله تنظیم پنجره
window shade
پرده
window shade
کرکره
maintenance window
[زمان تعیین شده برای تعمیر و نگهداری]
to lean out of the window
به پنجره تکیه دادن
lattic-window
پنجره مشبک
window shop
به کالاهای درون ویترین مغازه نگاه کردن
window shopper
کسی که فقط از پشت ویترین کالاهای عرضه شده راتماشا میکند
worksheet window
پنجره صفحه کاری
window-sill
هرهی پنجره
window-sill
لب پنجره
window-sill
تختهی زیر پنجره
window-sills
هرهی پنجره
window-sills
لب پنجره
window-sills
تختهی زیر پنجره
window panes
باران با صدا به پنجره می خورد
double window
پنجره دو جداره
Diocletion Window
پنجره نیم دایره
Could we have a table by the window?
آیا ممکن است میز ما کنار پنجره باشد؟
The window is jammed.
پنجره باز نمیشود.
The window is jammed.
پنجره گیر کرده است.
a seat by the window
یک صندلی کنار پنجره
to stand at
[by]
the window
کنار پنجره ایستادن
cross-window
[پنجره ای با جرز عمودی میان قسمت هایش به شکل صلیب]
chicago window
پنجره شیکاگویی
cabinet-window
ویترین
biforate window
پنجره دودر
bay-window
شاه نشین
bay-window
[پنجره ی بیرون زده ]
balanced window
پنجره چرخان
eucharistic window
[نیم پنجره محراب]
eyebrow window
[پنجره جلو آمده زیر سقف ساختمان]
playing window
پنجرهنمایش
protective window
پنجرهحفافتی
pylon window
قسمتبازبرج
screen window
پوششپنجره
sliding window
پنجرهمتحرک
types of window
انواعپنجره
window awning
پنجرهچادر
window curtain
پردهپنجره
laced window
[مجموعه ای از پنجره های عمودی که در قرن هجده میلادی در انگلستان متداول بوده است.]
compss-window
پنجره کنسولی
window tab
برچسبپنجره
window-shopping
نگاهکردناجناسبدونقصدخریدآنها
Ipswich window
پنجره بالکن
French window
پنجره لولادار
flanking window
نورگیر ثابت
My desk is by the window.
میز کار من کنار پنجره قرار دارد.
lattice window
پنجره مشبک
window-frames
قاب پنجره
window seat
صندلی یا نشیمنگاه لب پنجره
window seats
صندلی یا نشیمنگاه لب پنجره
window pane
جام پنجره
window-pane
جام پنجره
window-panes
جام پنجره
active window
پنجره فعال
blind window
پنجره نما
camera window
دریچه دیافراگم دوربین
cant bay window
کج پنجره
case window
پنجره لولادار
child window
پنجرهای در پنجره اصلی
child window
پنجره کوچکتر نمیتواند از مرز پنجره بزرگتر خارج شود و وقتی پنجره اصلی بسته است آن هم بسته میشود
compass window
شاه نشین نیم گرد
continuous window
پنجره سراسری
dormer window
پنجره شیروانی
window-frame
قاب پنجره
window frame
قاب پنجره
window-boxes
قاب پنجره
lattice window
شباک
window dressing
فن نمایش کالا در پشت پنجره دکان
window-dressing
فن نمایش کالا در پشت پنجره دکان
bay window
پنجره جلو امده شاه نشین ساختمان
bay window
پنجره پیش امده
bay window
پیش امدگی ساختمان
bay window
شاه نشین
French window
اقشقشه
French window
درپنجرهای
sash window
پنجره کشویی
sash window
اروسی
bow window
پنجره قوسی
bow window
پنجره پیش امده کمانی
window box
قاب پنجره
window-box
قاب پنجره
oval window
روزنه بیضی
inactive window
پنجره غیرفعال
text window
پنجره متن
stormproof window
پنجره ضد طوفان
skylight window
کتیبه
picture window
پنجره دل باز وخوش منظره پنجره بزرگ
pivoting window
پنجره گردان
pivoting window
پنجره محوری
pop up window
پنجرهای که در هر لحظه قابل نمایش روی صفحه است در بالای تمام چیزهایی که روی صفحه هستند
storm window
پنجره زمستانی کرکره چوبی بادشکن
splitting a window
تقسیم بندی پنجره
split window
پنجره تقسیم بندی شده
rose window
پنجره گرد که ارایش هایی بشکل گل دارد
sight window
بریدگی بالای کمان برای جاگرفتن تیر و دادن دید بهتر
window dress
پشت ویترین گذاشتن
skylight window
خفنگ
window envelope
پاکت طلق دار ادرس نما
rear window
پنجره عقب
round window
روزنه گرد
balance window
پنجره چرخان
lancet window
پنجره نوک تیز
window dress
بنمایش گذاشتن
three panes window
پنجره سه چشمه
three panes window
پنجره سه لنگه
window leaf
لنگه پنجره
service time window
[زمان تعیین شده برای تعمیر و نگهداری]
window sill brick
هره
thin window display
نمایشی یک خطی که روی صفحات کلید و کامپیوترهای دستی بکار می رود
window sill brick
اجر کاردی
cross bar of window
الت پنجره
head access window
شکاف مستطیل شکل درروکش دیسک لغزان
vertical pivoting window
پنجرهگردانعمودی
Do you mind if I open the window?
اشکالی دارد اگر پنجره را باز کنم؟
Do you mind if I close the window?
اشکالی دارد اگر پنجره را ببندم؟
sliding folding window
پنجرهتاشویمتحرک
middle lintel in window
کمرکش پنجره
middle lintel in window
وادار میانی پنجره
internal window sill
کف پنجره داخلی
middle lintel in window
الت وسطی پنجره
multi window editor
برنامه ایجاد و ویرایش تعدادی برنامه کاربردی مستقل هر یک در یک پنجره مستقل در صفحه نمایش در یک زمان
rabbet
[for window or door]
اتصال کام و زبانه لبه
[ پنجره یا در]
window winder handle
دستگیرهحرکتدهندهشیشه
horizontal pivoting window
پنجرهکشویی
casement window opening inwards
پنجرهدودر
Dont stick your head out of the car window.
سرت را از پنجره اتوموبیل درنیار
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com