English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 79 (8 milliseconds)
English Persian
odd and ends گوناگون
odd and ends متفاوت
Search result with all words
dead ends انتهای بسته لوله اب یا مجرا بن بست
dead ends سر هرز
dead ends بن بست
ends پایان
ends انتها
ends اخر
ends خاتمه فرجام
ends سر
ends نوک
ends طرف بپایان رساندن
ends تمام کردن خاتمه دادن
ends خاتمه یافتن
ends غایت
ends میلههای تحت دفاع بازیگرمعین
ends زمین حریف
ends انداختن گوی جک وسایر گویها از نقطه شروع به انطرف چمن
ends پایان یک دور
ends حرکت داده به چپ یا راست درکلمه بیتهایی که از مرز کلمه بیرون قرار بگیرند نادیده گرفته می شوند و با صفر جانشین می شوند
ends با ارزش ترین رقم که درکم ارزش ترین محل اضافه شود. در محاسبات BCD
ends کد نشان دهنده آخرین پایت بلاک داده ارسالی از طریق خط ارتباطی
ends کد ارسالی که نشانه دهنده داده آدرس ارسال شده است
ends روی صفحه کلید IBM PC کلیدی که نشانه گر را به انتهای خط فعلی میبرد
ends کد نشان دهنده انتهای فایل داده ذخیره شده
ends توابعی که پیش از اتمام اجرای برنامه انجام می شوند تا توابع خاص سیستم را اعمال کنند
ends در انتها یا پس از چندین مشکل
ends نمایش گر پس از آخرین رکورد فایل
ends کدی که در پردازش دستهای برای نشان دادن خاتمه کاری استفاده میشود
ends کد نشان دهنده انتهای خط
ends کد نشان دهنده انتهای رسانه فیزیکی قابل استفاده
ends کد جداکننده آخرین حرف پیام از اولین حرف پیام دیگر
ends کد نشان دهنده انتهای رکورد
ends کد ارسالی پس از آخرین حرف متن
ends ترتیب حروف برای بیان اینکه داده یک ترمینال یا وسیله جانبی ارسال شده است
ends نشانهای در ماشین تایپ برای نمایش اینکه کاغذ به انتها رسیده است
ends عبارت یا حرفی که آخرین کلمه فایل اصلی را نشان میدهد
ends نقط ه آخر یا بخش آخر
ends خاتمه دادن یا متوقف کردن چیزی
ends خاتمه
ends خاتمه دادن خاتمه یافتن
beam ends انتهای قسمت عقبی کشتی
beam-ends انتهای قسمت عقبی کشتی
odds and ends خرت و پرت
odds and ends تکه وپاره
odds and ends چیز باقیمانده
loose ends انتهای تاریانخ
loose ends سر ازاد نخ چیز استفاده نشده
loose ends بیکارافتاده
loose ends عاطل
loose ends انتهای شل هرچیزی
loose ends باقیمانده
loose ends ته مانده
candle ends ته شمع
candle ends باقی مانده هرچیزکه مردم لئیم جمع می کنند
economic ends هدفهای اقتصادی
ends and means هدف و وسیله
means ends analysis نوعی روش استدلال که در یک کوشش برای کاهش تفاوتهااز نقطه شروع تا هدف به عقب و جلو نظر می اندازد
moment at fixed ends لنگر سر گیردار تیر
to be on her beam ends یک برشدن
to be on her beam ends نزدیک بوارونه شدن
to be on her beam ends درخطربودن
to make both ends meet در حدود درامد خود خرج کردن
fag ends سرتیکهی پارچه
fag ends تهتیکه
fag ends ته طناب
fag ends طناب ریش
fag ends ته مانده
fag ends وازده
book ends کتابنگهدار
To break even . To make both ends meet. خرج ودخل
burn the candle at both ends <idiom> یکسره کارمیکند
loose ends <idiom> بدون کار معلوم وروشنی برای انجام دادن
odds and ends <idiom> اشیاء جوروباجور
make ends meet <idiom> باپول شخصی گذران روزگار کردن
By trying to live like a king one ends by drawing . <proverb> آخر شاه منشى کاه کشى است .
make ends meet دخل و خرج را در توازن نگه داشتن
ends space فاصله بین تارها [تراکم تارها]
ends yarn نخ های تار
Partial phrase not found.
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com