English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 128 (7 milliseconds)
English Persian
of a noble family اصیل
of a noble family نجیب
Other Matches
noble ازاده
noble نجیب باشکوه
noble اصیل
noble شریف
of a noble d والا تبار
of a noble d اصیل
noble <adj.> خوشنام
noble metal فلز قیمتی
noble metals فلزات نجیب
noble metal فلز نجیب
noble gas گاز بی اثر
He is of noble birth. آدم پدر و مادر داری است
noble gas گاز نجیب
noble gas crystal بلور گازهای بی اثر
family name نام خانوادگی
family name نام فامیلی
family name اسم خانوادگی
in a family way <idiom> حامله بودن
in the family way ابستن
in a family way ازادانه
family عیال
family خانوار
family فامیلی
family خانواده
family خاندان
family اهل
family زوجه
in a family way بی رودربایستی
family محدوده طرحهای مختلف یک حالت نوع
family محدوده ماشین ها از یک تولید کننده که با سایر محصولات در همان خط از همان تولید کننده سازگارند
family تیره
family man مرد عیالوار
to provide for one's family خوارباربرای خانواده خودتهیه کردن
to maintain one's family نگهداری کردن
to maintain one's family خانواده خود را
support a family متکفل مخارج خانوادهای بودن
occupational family گروه شغلی
patronymic family خانواده پدرنامی
he is a shame to his family ننگ یامایه رسوایی خانواده خود میباشد
matronymic family خانواده مادرنامی
member of a family عضو خانواده
schizogenic family خانواده اسکیزوفرنی زا
family man زن و بچهدار
family man مرد خانوادهدار
family man عیالمند
violin family انواعویلونها
woodwind family خانوادهسازهایبادی
one-parent family خانوادهایکهدرآنفرزندبافقط یکیازوالدینشزندگیکند
There seems to be a jinx on that family. به نظر می رسد که این خانواده جادو شده است.
family of curves دسته توابع [ریاضی]
family of curves دسته منحنی ها [ریاضی]
family tent چادرخانوادگی
He did it for the sake of his family . محض خاطر خانواده اش این کاررا کرد
brass family خانوادهسازهایبادی
family man دارای نانخور
family man مرد خانواده - دوست
family man زن و بچه دوست
family men مرد عیالوار
family men زن و بچهدار
family men مرد خانوادهدار
family men عیالمند
family men دارای نانخور
family men مرد خانواده - دوست
family men زن و بچه دوست
family doctors پزشک خانواده
family planning تنظیم خانواده
family doctor پزشک خانواده
chip family چند تراشه مربوط به هم
circuit family خانواده مداری
computer family خانواده کامپیوتر
conjugal family خانواده زن و شوهری
consanguine family خانواده هم خون
extended family خانواده گسترده
family planning برنامه ریزی خانواده
family tree شجره
family tree نسب نامه
family tree شجره نامه
family trees شجره
family trees نسب نامه
family trees شجره نامه
nuclear family خانواده هستهای
family names اسم خانوادگی
family names نام فامیلی
family names نام خانوادگی
family allowance مدد معاش
family allowance معاش اولاد حق اولاد
happy family دستهای ازجانوران جوربجورکه دریک قفس باهم زندگی میکنند
family neurosis روان رنجوری خانوادگی
family of computers خانواده کامپیوترها
family of the prophet اهل بیت پیامبر
gas family خانواده گاز
family size تعداد افراد خانواده
family structure ساخت خانواده
family therapy خانواده درمانی
font family خانواده فونت
handicapped with a family پابست عیال
handicapped with a family گرفتارخانواده
family law حقوق خانواده
family industry صنعت خانوادگی
family farm مزرعه خانوادگی
family allowances مقرری خانوادگی
family allowances کمک دولت به خانوارها
family asset دارائی خانوادگی
family background پیشینه خانوادگی
family budget بودجه خانواده
family budget بودجه خانوار
family expenditure هزینه خانواده
family expenditure هزینه خانوار
family check کیش همگانی
to return to the fold [family] به خانواده خود برگشتن
Family prayer rug فرش محرابی صف گونه [اینگونه بافت ها دارای چندین محراب قرینه بوده و بیشتر بصورت گلیم بافته می شود.]
Generosity runs in the family. سخاوت دراین خانواده ارثی است
He left his family in Europe . خانواده اش را دراروپ؟ گذاشت
habit family hierarchy سلسله مراتب عادتهای هم خانواده
extended family system نظام فامیلی گسترده
motorola 000 family خانواده موتورولا
He cant be tied down to family life. پای بند زندگی خانوادگی نیست
wear the pants in a family <idiom> رئیس خانواده بودن
run in the family/blood <idiom> دریک سطح بودن
I am the bread winner of the family . نان آور خانه ( خانواده ) هستم
family planning programs برنامههای تنظیم خانواده
A curse has been laid on the family . خانواده لعنت شده یی است
descendanbts of the family or tribe بنی
He has a family of six to. support . he has six mouths to feed. شش سر نانخور دارد ( تحت تکلف )
A single bereavement is enough to affect a whole family. <proverb> یک داغ دل بس است براى قبیله اى .
Our grandmother wears the trousers ( breeches , pants ) in our family . مادر بزرگمان مرد خانواده است
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com