Dictiornary-Farsi | of ripe years | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 74 (5 milliseconds)

English	Persian
of ripe years	کامل
of ripe years	پابسن گذاشته


Other Matches

We don't know what the world will be like in 20 years, to say nothing of in 100 years.	ما نمی دانیم دنیا در ۲۰ سال آینده چه جور تغییر می کند چه برسد به ۱۰۰ سال آینده.
over ripe	له
over ripe	زیاد رسیده
ripe	مسلح شدن
ripe	مسلح
ripe	پراب
ripe	بالغ چیدنی
ripe	رسیده
ripe	جا افتاده
ripe	پخته
ripe beauty	زیبایی زنی که رشد کرده است
ripe lips	لبهای قرمز
when the time is ripe	در وقت مناسب
soon ripe soon rotten	هرچه زود براید دیر نپاید
he is 0 years old	او ده ساله است
my a is 0 years	چهل سال ازعمرمن می گذرد
my a is 0 years	من 04سال دارم
my a is 0 years	سن من 04سال است
in years	سالخورده
in years	مسن
the last two years	دوسال اخیر یا گذشته
these two years	این دوساله
three whole years	سه سال تمام
I am over 50 years old.	من ۵۰ سال بیشتر دارم.
getting on in years	پا به سن گذاشتن
I've been doing it for nine years.	من این کار نه سالی هست که انجام میدهم.
he is 0 years old	او ده سال دارد
years	حق انتفاع محدودبه چند سال
about two years	تقریبا`
about two years	تقریبا` دو سال
years	حق رقبی
get on in years <idiom>	به سن پیری رسیدن
You are 5 years younger than me.	شما ۵ سال جوان تر از من هستید.
financial years	سال مالی
Many years passed .	چندین سال گذشت
To be gettingh on in years.	پا به سن گذاشتن
I have been working here for years.	سالهاست دراینجا کار می کنم
Seven solid years.	هفت سال تمام (پیاپی،آز گار )
to wear one's years well	ماندن
We'll need 10 years at a [the] minimum.	ما کمکمش به ۱۰ سال [برای این کار] نیاز داریم.
intercalary years	سال های کبیسه
a few years back <adv.>	چند سال پیش
leap years	سال کبیسه
light-years	سال نوری
not in a thousand years <idiom>	صد سال آزگار
leap years	سال های کبیسه
to wear one's years well	خوب ماندن جوان
to grow in years	پابسن گذاشتن
to grow in years	سالخورده شدن
of late years	دراین چند سال گذشته
application years	عمر مفید یک دستگاه
application years	مدتی که یک دستگاه میتواند کارکند
estate for years	حق رقبی
man years	نفر در سال
full of years	سالخورده
of mature years	سالخورده
in subsequent years	د رسالهای بعد
he is scarcely 0 years old	جخت اگر بیست سال د اشته باشد
stricken in years	سالخورده
grow in years	سالخورده شدن
he is years senior to me	اودوسال ازمن بزرگتریاجلوتراست
over a number of years	در طی چند سال
fiscal years	سال مالی
fiscal years	سال مالی سال جاری
tenant for years	شخص دارای حق رقبی
ten years old	ده ساله
some years ago	چند سال پیش
fiscal years	دوره مالی
past years	سالهای گذشته
He has been a beggar for a hundred years; yet he d. <proverb>	صد سال گدائى مى کند هنوز شب جمعه را نمى داند .
The contract has a few years to run .	به انقضای قرار داد چند سال مانده
The law prescribes a prison sentence of at least five years for such an offence.	قانون کم کمش پنج سال حکم زندان برای چنین جرمی تجویزمی کند.