Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 159 (8 milliseconds)
English
Persian
offer for sale
پیشنهاد جهت فروش
Other Matches
offer
ایجاب
One could be taken up on ones offer.
تعارف آمد نیامد دارد
offer
افهار یاابراز کردن
to offer
تقدیم کردن
[دادن]
on offer
فروشی
on offer
اماده برای فروش
to offer
عرضه کردن
[ کالا]
offer
بدست اوردن
offer
پیشنهاد
offer
پیشکش کردن عرضه
offer
پیشنهاد کردن پیشنهاد
offer
تقدیم
offer
پیشکش ارائه
offer
پیشنهاد
offer
عرضه
offer
تقدیم داشتن
offer
عرضه کردن
offer
پیشنهاد کردن
firm offer
پیشنهاد قطعی
offer and demand
عرضه و تقاضا
offer curve
منحنی پیشنهاد
offer curve
منحنی قیمت مصرف
to offer at any thing
دست بکاری زدن
offer one's hand
دست را جلو بردن
offer round
به همه تعارف کردن
firm offer
پیشنهاد ثابت
offer and acceptance
ایجاب و قبول
offer a sacrifice
قربانی کردن
offer an excuse
عذر اوردن
to offer an apology
پوزش خواستن
to offer an apology
عذر خواهی کردن
make an offer
ایجاب
offer one's hand
پیشنهادعروسی دادن
to offer an excuse
عذر اوردن
to offer an excuse
پوزش خواستن عذرخواهی کردن
to offer an excuse
بهانه انگیختن
to offer an explanation
توضیح دادن
to offer at any thing
بکاری مبادرت ورزیدن
money off offer
فروش با تخفیف
to offer somebody a lift
به کسی پیشنهاد سواری دادن کردن
to offer a reward
[for]
عرضه کردن پاداشی
[برای]
sampling offer
عرضه ازمایشی
offer to purchase
پیشنهاد خرید
acceptance of offer
قبولی پیشنهاد
acceptance of offer
پذیرش پیشنهاد
offer to purchase
پیشنهاد جهت خرید
trial offer
عرضه ازمایشی
withdraw an offer
پیشنهادی را پس گرفتن
to offer one's condolences
تسلیت عرض کردن
to spurn an offer
دعوتی راردکردن
counter offer
عرضه متقابل
counter offer
پیشنهاد متقابل
offer to buy something
حاضر به خرید چیزی شدن
May I offer you a cigarette?
اجازه می فرمایید من به شما یک نخ سیگار تقدیم کنم؟
to offer one's sympathies to somebody
به کسی تسلیت گفتن
Offer him some chocolates.
به ایشان شکلات تعارف کنید
joint product offer
فروش یک کالا همراه با کالای دیگر
our offer to render a service
حاضر شدن ما برای اینکه خدمتی بکنیم
To turn down (reject) an offer.
پیشنهادی را رد کردن
An insincere offer(gesture).
تعارف خشک وخالی
money refund offer
فروش قابل پس دادن
on sale
در معرض فروش گذاشته شده
on sale
فروشی
sale
بیع
sale
بازار فروش
sale
فروش
sale
حراج
sale
قابل فروش
for sale
فروشی
sale manager
مدیر فروش
sale maximization
به حداکثر رسانیدن فروش ماکزیمم فروش
short sale
سلم فروشی
sale or return
فروش یا عودت
sale or return
فروش یااعاده
sale price
قیمت فروش
short sale
پیش فروشی
sale price
قیمت حراج
sale tax
مالیات بر فروش
sale short
پیش فروش کردن
sale quota
سهمیه فروش
sale short
معامله سلف کردن
spot sale
فروش نقدی وتحویل فوری کالای موردمعامله
spot sale
فروش نقد
the proceeds of the sale
وجوهی که از فروش بدست می اید
short sale
بیع سلف پیش فروشی
the proceeds of the sale
پولی که از محل فروش بدست می اید
to expose to sale
درمعرض فروش گذاشتن
to put to sale
بمعرض فروش گذاشتن
white sale
فروش ملافه و اجناس ذرعی
whole sale dealer
عمده فروشی
whole sale trade
عمده فروشی
jumble sale
فروشگاهخیریهلوازم دستدوم
short sale
معامله سلف
clearance sale
فروش به منظور تصفیه حراج
white sale
<idiom>
حراج حوله ،پارچه کتان
short sale
سلم
sale forecast
پیش بینی فروش
sale department
قسمت فروش
at the moment of the sale
حین البیع
contract of sale
عقد بیع
credit sale
فروش نسیه
credit sale
اعتبار در معامله
credit sale
فروش قسطی
credit sale
فروش غیرنقدی
credit sale
نسیه فروختن
credit sale
بیع نسیه
deed of sale
بیع نامه
deed of sale
سند فروش
fire sale
فروش مال التجاره حریق زده
forced sale
فروش قانونی
contract of sale
قرارداد فروش
consequence of a sale
اثار بیع
at the time of the sale
حین البیع
at the point of sale
در نقطه فروش
auction sale
مزایده فروش
auction sale
فروش به وسیله حراج
bill of sale
صورت فروش
bill of sale
فاکتور
bill of sale
سند فروش
bill of sale
بیع نامه
cash sale
فروش نقدی
cash sale
بیع نقد
conditional sale
بیع شرط
conditions of sale
شرایط اساسی معامله
forced sale
فروش اجباری
forced sale
فروش چیزی به حکم قانون و به طریقی که قانون معین کرده است
forward sale
پیش فروش
point of sale
سیستمی که از ترمینال کامپیوتر در نقط ه فروش سایت برای ارسال الکترونیکی یا کنترل ارسال مشابه قیمت گذاری محصول و.. استفاده میشود
point of sale
محل ای در مغازه برای پرداخت قیمتهای کالاها
public sale
حراج
public sale
مزایده
put up for sale
به معرض فروش گذاشتن
revocable sale
بیع شرط
revocable sale
بیع غیر قطعی
rummage sale
حراج هدایای تقدیمی بکلیسابرای امور خیریه
sale by auction
حراج
sale by auction
فروش به وسیله حراج
sale commission
کارمزد فروش
particulars of sale
شروط و مواعدعقد بیع
sale department
بخش فروش
forward sale
نسیه فروختن
forward sale
بیع سلم
invalid sale
بیع فاسد
irrevocable sale
بیع قطعی
irrevocable sale
بیع منجز
object of sale
مبیع
object of sale
کالا
particulars of sale
اوصاف مبیع
object of sale
مثمن
forward sale
بیع سلف
to take a rain check
[ raincheck]
on an offer
[American E]
رد کردن درخواستی و قول دعوت بعدی
sale on a large scale
فروش زیاد
auction sale without reserve
فروش به وسیله حراج بدون ذکر قیمت پایه
car boot sale
فروشاجزایکوچکاتومبیل
point of sale terminal
ترمینال فروش اطلاعات
Are there any houses for sale in these parts?
این طرفها خانه فروشی پیدا می شود ؟
Is your price offer ( quotation ) stI'll open ( valid ) ?
آیا پیشنهاد قیمت شما کماکان بقوت خود با قی است ؟
sale of coins against other coins
بیع صرف
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com