English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 183 (9 milliseconds)
English Persian
olympic lift بدل کنده یک چاک با کشیدن پای حریف از داخل
olympic lift کنده یک چاک
Search result with all words
leg ride and cross face olympic lift سگک وارو
olympic lift and cross face کنده حصیر مال
olympic lift and cross face گرفتن بازوی چپ حریف از جلو وران پای راست از پشت
Other Matches
Olympic المپیک
Olympic مربوط به مسابقات المپیک
olympic cross صلیب المپیک
olympic review نشریه رسمی کمیته بین المللی المپیک
Olympic Games مسابقههای قهرمانی که یونانیهای باستان هرچهارسال یک باربرپامی کنند
olympic rings 5 حلقه المپیک
winter olympic بازیهای المپیک زمستانی
He broken an Olympic record. رکورد المپیک را شکست
olympic trench shooting مسابقه تیراندازی المپیک با 5تیر از 5 موضع مختلف
olympic size pool اندازه و طول استخر المپیک 05 در 12 متر
useful lift اختلاف بین وزن ثابت ایروستات و وزن کل
lift on بارگیری کشتی توسط جرثقیل
lift آسانسور
lift off جهش اولیه موشک یا گلوله هنگام شروع پرتاب جدا شدن از سکو
lift-off تخلیه کشتی توسط جرثقیل
lift-off جدا شدن یک هواپیما یا هررسانگر دیگر از زمین یا ازرسانگر مادر
lift off بلند شدن هواپیما یا موشک
lift well چاه بالابر
lift well چاه اسانسور
lift سواری [گردشگری] [خودرو رانی]
Where is the lift? آسانسور کجاست؟
to get a lift from somebody سواری گرفتن از کسی [در خودرو]
to get a lift with somebody سواری گرفتن از کسی [در خودرو]
lift بلند کردن
lift مقدورات هوایی
lift فرفیت
lift حمل و نقل هوایی
lift حمل کردن
lift اسانسور
lift جر ثقیل بالا بر
lift بالارو
lift ترفیع اسانسور
lift پیشرفت
lift سرقت ترقی
lift دزدی
lift بالارفتن
lift یک وهله بلندکردن بار
lift بالابری
lift مرتفع بنظرامدن بلندی
lift سرقت کردن
lift بار زدن
lift جرثقیل
lift بالا بردن
lift دزدیدن
lift بالابر
lift برداشتن
lift رفع کردن
lift وسیله اوج گرفتن هواپیمای بی موتور کندن وزنه از زمین
lift از جاکندن
lift بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
lift بلند کردن شریک رقص اززمین
lift برا
lift بالارو دامنه بالابری
lift بالابردن
lift بالا دادن
to give one a lift کسیرا پیش خود سوار کردن وقسمتی از راه بردن
to lift one's hand سوگند خوردن
to lift up one's hand دست بدعا برداشتن
to lift one's hand دست به سوگند برداشتن
ti lift one's head نیرو گرفتن
opportune lift فرفیت حمل اضافی یا فرفیت حمل باقیمانده
poma lift تله اسکی میلهای برای انتقال نفر بنفر
shoe lift پاشنه کش
static lift برای استاتیک
suction lift ارتفاع مکش
suction lift ارتفاع نظیر مکش در پمپ
suction lift بلندی مکش
to lift up one's heel لگد زدن
t bar lift تله اسکی دونفره یا کلنگی
to lift up one's horn جاه طلب بودن
lift a blockade محاصره را پایان دادن
lift [of a pump] مقدار انتقال [تلمبه ای] [مهندسی]
lift [of a pump] مقدار تحویل [تلمبه ای] [مهندسی]
lift [of a pump] مقدار حمل [تلمبه ای] [مهندسی]
to offer somebody a lift به کسی پیشنهاد سواری دادن کردن
to give somebody a lift کسی را سوار کردن
to give somebody a lift به کسی سواری دادن
to not lift a finger <idiom> دست به سیاه و سفید نزدن [اصطلاح]
You can lift the piano alone. تنهائی نمی توانی پیانو رابلند کنی
Lift up the table. سرمیز رابلند کن
face lift عملجراحیکشیدنپوستصورت
to lift up one's horn مغرور بودن
top lift طبقه زیرین پاشنه پا
topping lift مهار بالایی
topping lift طناب وصل به دکل برای نگهداری تیر اصلی افقی
total lift برای کل
translational lift برای انتقالی
valve lift کل حرکت خطی سوپاپ لایهای
lift arm دستهبالابر
lift bridge پلبالارو
lift cord طناببالابر
lift span پلبالارو
scenery lift چشماندازآسانسور
to not lift a finger <idiom> اصلا هیچ کاری نکردن
ski lift دستگاه حمل اسکی بازان ویاتماشاچیان به قله کوه تلسکی
dynamic lift برای دینامیکی
economic lift عمر قانونی وسیله
economic lift عمرقانونی
false lift برای کاذب
heavy lift حمل و نقل هوایی سنگین واحد حمل و نقل هوایی سنگین
hydraulic lift بلند کردن اب به نیروی اب
amphibious lift ترابری اب و خاکی
jet lift استفاده از تراست موتورجت
lift axis محور برا
lift coefficient ضریب برا
lift control کنترل اسانسور
j bar lift تله اسکی میلهای دونفره
lift cruise توربوفن یا توربوجتی که محور تراست ان قابل کنترل است
dissymmetry of lift ناهم اندزگی برا
derrick lift کشیدن وزنه به روی سینه باپاهای راست
ski lift تخت روان
ski lift تله اسکی
air lift دستگاه ابکش با هوای فشرده
airborne lift تناژیکان هوابرد
airborne lift بار هوابرد
amphibious lift حمل ونقل اب خاکی
dead lift کوشش بیهوده
assault lift ترابری هجومی
assault lift حمل و نقل هوایی هجومی
asymmetrical lift برای نامتقارن
back lift حرکت چوب کریکت به عقب پیش از ضربه
center of lift مرکز برا
deal lift بلند کردن وزنه تا کمر وپایین بردن
lift engine توربوفن یا توربوجتی که محور تراست ان قابل کنترل است
lift wire سیم هایی که بار کششی حاصل از ایجاد نیروی برای بال را متحمل میشوند
lift helicopter هلی کوپتر باری
lift helicopter هلی کوپترحمل و نقل
lift frequency تناوب حمل و نقل
lift pass پاس عمقی
lift pump تلمبه کششی
lift shaft محور بالابر
lift strut پایه هایی که بار کششی حاصل از ایجاد نیروی برای بال را متحمل میشوند
lift the seizure رفع توقیف
lift thrust نسبت برا به تراست
lift truck خودرو دارای جرثقیل
lift truck لیفتراک
lift valve سوپاپ بالارونده
lift van یخدان
lift van صندوقچه محکم
lift vector بردار برا
lift the ban on رفع توقیف کردن
lift dumper کاهنده برا
lift fire قطع کردن اتش از روی یک هدف
lift curve منحنی برا
lift fire بلند کردن اتش
lift fire زیادکردن برد اسلحه
lift fan توربوفنی که با نسبت کنارگذارزیاد تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکاررود
lift frequency تعداددفعات حمل بار
diesel lift engine موتوردیزلچپ
gas lift module مخزنمرتفعگاز
high lift system سیستم برای زیاد
slope of lift curve شیب منحنی برا
blade lift fan تیغهپروانهصعودی
ammunition lift capability فرفیت حمل ونقل مهمات
ammunition lift capability مقدورات حمل مهمات
[Could I] give you a lift? [colloquial] به کسی پیشنهاد سواری دادن کردن
to lift a car by jack خودرویی را جک زدن
blade lift cylinder سیلندربالابرندهتیغه
air lift pump پمپ حبابی
lift drag ratio نسبت برا به پسا
vertical lift bridge پل بالارو
lift cord lock قفلطناببالابر
The elevator ( lift ) is out of order . آسانسور خراب است.
Please let me give you a lift (ride). اجازه بدهید سوارتان کنم
high lift device وسایل برای زیاد
This stone wont lift. این سنگ از جایش بلند نمی شود ( تکان نمی خورد )
lift a finger (hand) <idiom> کاری بکن ،کمک کردن
thumb a lift/ride <idiom> اتوزدن
high lift configuration شکل برای زیاد
fork-lift truck نوعیوسیلهحرکتی
lift is full of troubles زندگی را سراسر سختی است
link lift vehicle حمل و نقل بار و پرسنل به صورت یکپارچه حمل یکپارچه
lift-arm cylinder سیلندردستهیبالابر
direct lift control کنترل مستقیم برا
to hitch a lift [ride] from somebody سواری شدن [در خودروی کسی]
lift-fan air inlet مدخلهوایهواکششچپ
leg lift and side roll کنده سرانبون
To rais ( lift, remove ) an embargo. رفع محاصره کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com