Dictiornary-Farsi | on old woman past sixty | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 135 (7 milliseconds)

English	Persian
on old woman past sixty	پیرزنی بیش از شصت سال داشت


Other Matches

sixty	شماره شصت
sixty	شصت
An old woman.	پیرزنی.
She has everything a woman can wish for.	اوتمام چیزهایی را که یک زن ممکن است آرزوکند دارد
one-woman	اجرایتکنفره
old woman	پیرزن
woman	جنس زن
woman	ماده مونث
woman	زن صفت
woman	رفیقه
the new woman	زن متجد د
an a woman	زن تربیت شده
woman	زن
woman	زنانگی
woman	کلفت
what is the past of go	چیست
past	سابقه
what by gone or past	مافات
past	بعد از مافوق
What is past is past . what is gone is gone .	گذشته ها گذشته
past	دور از پیش از
past	درماورای
the past	چیزی که در گذشته پیش آمد و تمام شد
past	گذشته
past	پایان یافته
past	پیشینه وابسته بزمان گذشته
past	پیش ماقبل
past	ماضی
past	گذشته از ماورای
purity of woman	طهر
to play the woman	گریه کردن ترسیدن
painted woman	زن سبک سر [اصطلاح روزمره] [ اصطلاح تحقیر آمیز]
wise woman	زن جادو
wise woman	ساحره ماما فالگیر زن خردمند
to be mashed on a woman	دلباخته یا شیفته زنی شدن
the scarlet woman	شهر رم
painted woman	زن زیبا ولی کم عقل و فاحشه [اصطلاح روزمره] [ اصطلاح تحقیر آمیز]
that woman was in keeping	ان زن رانشانده بودند
to play the woman	جرامدن
scarlet woman	فاحشه
sales woman	فروشنده زن
painted woman	فاحشه [اصطلاح روزمره] [ اصطلاح تحقیر آمیز]
woman of the book	کتابیه
woman of the world	زن دنیادیده یاکاردان
Woman sitting on the man	کیر سواری
She is a dignified woman.	زن سنگین وموقری است
service woman	زنارتشی
fancy woman	روسپی
fancy woman	فاحشه
fancy woman	معشوقه
career woman	زن دارای حرفه یا پیشه
career woman	زنی که حرفهی بخصوصی را دنبال میکند
woman's rights	حقوق اجتماعی و سیاسی نسوان
woman's rights	حقوق نسوان
woman suffragey	حق زن درانتخابات
woman suffrage	حق رای نسوان
woman on the wane	زن یائسه
woman doctor	پزشک زن حکیم خانم طبیبه
madman woman	دیوانه
light woman	زن سبک و بی عفت
he adored that woman	ان زن رابسیاردوست می داشت
english woman	زن انگلیسی
divorced woman	مطلقه
barren woman	زن نازا
madman woman	ادم دیوانه
ask for the hand of a woman	خواستگاری
married woman	معقوده
married woman	محصنه
irish woman	زن ایرلندی
past master	استاد پیشین
half past two	دوونیم
past participle	اسم مفعول
past perfect	ماضی بعید
he is a past master in	او در استاد یا کهنه کار است
file past	رژه رفتن
i went past the house	از پهلوی ان خانه رد شدم
it is minutes past	ساعت سه وپنج دقیقه است 5دقیقه از3 گذشته است
it is 0 minutes past four	ده دقیقه از چهار می گذرد
for some time past	درگذشته
for some time past	مدتی
for some time past	تا چندی پیش
past master	استاد قدیمی
past masters	استاد پیشین
past masters	استاد قدیمی
He is past work.	دیگر از سن کار کردنش گذشته
During the past few days.	طی چند روز گذشته
In the course of the past centuries.	درطی قرنهای گذشته
past tense	زمان گذشته
past participles	اسم مفعول
it is past all hope	جای هیچ امیدواری نیست هیچ امیدی نیست
it is past cure	از علاجش گذشته است مافوق انست که بتوان علاج کرد
past performances	سوابق چاپی نتایج مسابقات اسب یا گرگ
the year past	سال گذشته
the present and the past	گذشته و حال
the present and the past	حال و گذشته
past years	سالهای گذشته
the past tense	زمان ماضی ماضی مطلق
the past tense	زمان گذشته
make up for the past	جبران مافات کردن
past or preterite d.	ماضی مطلق
march past	رژه
march past	رژه رفتن
see in the past makes saw	فعل see در گذشته sawمیشود
the present and the past	اکنون و گذشته
to sweep past	اسان رفتن
it is past reclaim	دیگر نمیتوان انرا ابادیا احیاکرد
to rank past	رژه رفتن
to march past	رژه رفتن
to file past	رژه رفتن
we cannot undo the past	اب رفته بجوی برنمیگردد
we cannot undo the past	چیز گذشته را نمیتوان برگرداند
to sweep past	تندگذاشتن
it is past reclaim	دیگر قابل اصلاح یااستردادنیست
To have sexual intercourse with a woman .	با زنی نزدیکی کردن
She was a fine woman ( person ) .	وجود بسیار نازنینی بود
woman on the decline of life	زن یائسه
he made an honest woman of her	پس ازانکه اورافریفته بود بااوازدواج کرد
woman trebly divorced	زن سه طلاقه
She is a vociferous and an impetuous woman.	آدم شلوغی است
to fall in love with a woman	عاشق زنی شدن
the days of woman's state of	discharge menstrual fromthe "pureness" طهر
to fall in love with a woman	بزنی عاشق شدن
past perfect tense	ماضی بعید
Whistle past the graveyard <idiom>	تلاش برای بشاش ماندن در اوضاع وخیم
her prime of life is past	عنفوان جوانی وی گذشته است
put (something) past someone (negative) <idiom>	ازکار شخص متعجب شدن
We are past that sort of thing .	دیگر این کارها از ماگذشته
spike past the block	ابشار را پشت پای مدافعان کوبیدن
Woman is a plague; yet may no house be without suc. <proverb>	زن بلا ست (و) هیچ خانه اى بى بلا نباشد.
divorce granted at the a woman's request	طلاق خلع
In times past . In olden days .	درروزگاران قدیم
I walked past the shop ( store ) .	از جلوی فروشگاه گذشتم
To review the past in ones minds eye .	گذشته را از نظر گذراندن
There was too muh greed in the past, and now the chickens are coming hoe to roost with crime and corruption soaring.	در گذشته طمع ورزی زیاد بود و حالا با افزایش جنایت و فساد باید تاوان پس دهیم.