English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
one cannot put back the time <proverb> زمان گذشته نیاید به بر
Other Matches
back to back housing خانه ی پشت به پشت
back to back credit اعتبار اتکایی
I'll let you know when the time comes ( in due time ) . وقتش که شد خبر میکنم
To be taken a back. جاخوردن ( یکه خوردن )
Back and forth. پس وپیش ( جلو وعقب )
I'll take back what i said. حرفم را پس می گیرم
right back بک راست
to back somebody up یاری کردن به کسی
to back روی چیزی شرط بستن
the back of beyond دورترین گوشه جهان
from way back <idiom> مدت خیلی درازی
come back <idiom> دوباره معروف شدن
Welcome back. رسیدن بخیر
come back <idiom> به فکر شخص برگشتن
come back <idiom> برگشتن به جایی که حالاهستی
(do something) behind someone's back <idiom> بدون اطلاع کسی
back out <idiom> زیر قول زدن
on ones back بستری
on the way back در برگشتن
at the back of به پشتی
at the back of در عقب
at the back of پشت
out back چسب مایع
out back مایع روان شده
To back down . کوتاه آمدن
off one's back <idiom> توقف آزار رساندن
with one's back to the w درتنگناعاجزشده تک مانده درجنگ
back پشت نویسی کردن
back تنظیم بادبان پشت کمان
back مدافع خط میدان
back بک
back مدافع
back پشتیبان
back فهرنویسی کردن
back پشت چیزی نوشتن
back سوارشدن
back برپشت چیزی قرارگرفتن
back فهر
back جهت مخالف جلو
back کمک کردن
back تابلویی در پشت کامپیوتر که اتصالات را به وسایل جانبی مثل کلید و چاپگر و واحد نمایش تصویر و mouse نگه می دارد
back نشانگری که موقعیت گره پدر نسبت به گره اصلی را نگه می دارد. که در برنامه سازی برای حرکت به عقب در فایل استفاده میشود
back که یک باتری پشتیبان دارد
back سطح ازاد
back سمت عقب
back پشت ریختن پشت انداختن
back پشت را تقویت کردن
back بعقب رفتن بعقب بردن
to get back to somebody کسی را باخبر کردن
behind his back پشت سراو
back تیر اصلی پشت بند
come back دوباره مد شدن
back up دور زدن [با اتومبیل]
get back دوباره بدست اوردن
go back برگشتن
back out دوری کردن از الغاء کردن
back out کهنه و فرسوده شدن
back out نکول کردن
to get back to somebody به کسی خبر دادن
to back somebody up از کسی پشتیبانی کردن
come back بازگشتن
come back برگشتن
come back بازگشت بازیگر
back out دوری کردن از موج
back off ازاد بریدن قطع کردن
keep back مانع شدن
keep back جلونیایید
keep back نزدیک نشوید
take back <idiom> ناگهانی بدست آوردن
back down از ادعایی صرفنظر کردن
on one's back <idiom> پافشاری درخواستن چیزی
look back سرد شدن
look back سر خوردن
go back on <idiom> به عقب برگشتن
get off one's back <idiom> به حال خودرها کردن
get back at <idiom> صدمه زدن شخص ،برگشتن به چیزی
keep back دفع کردن
(a) while back <idiom> هفتها یا ماهای گذشته
back off پشت را تراشیدن
back off کاستن سرعت در سر پیچ
back off عقب بردن
back off عقب رفتن
back off عقب زدن
back of پشت سر
back of در پشت
back nine نیمه دوم پیست 81 قسمت
to back up با داستانی از اولش درگذشته دور آغاز کردن
You have to go back to ... شما باید به طرف ... برگردید.
at the back در پشت
get back <idiom> برگشتن
to come back پس امدن
to get back one's own انتقام خودراگرفتن
back up پشت قرار دادن
to get one's own back تلافی برسر کسی دراوردن باکسی برابر شدن
back پشت سر
to look back سرد شدن
to look back از پیشرفت خودداری کردن
back up اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
to go back برگشتن
to back out [of] دوری کردن [از]
back up معکوس ریختن
to back out [of] الغاء کردن
to get back دوباره بدست اوردن
to come back برگشتن
to get back بازیافتن
back up اطلاعات مکمل حاشیهای نقشه پشتیبانی کردن
to keep back مانع شدن
back up تکمیل کردن
back up تقویت کردن تقویتی
back up جاگیری پشت یار
to back up یاری یاکمک کردن
to back out of دبه کردن
to back out of جرزدن
to keep back بازداشتن
to keep back جلوگیری کردن از
up and back بازیگران عقب و جلو در بازی تنیس دوبل
to keep back دفع کردن پنهان کردن
to back out [of] نکول کردن
back پاداش
back-up جاگیری پشت یار
back-up اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
back-up پشت قرار دادن
back-up معکوس ریختن
back-up کپی گرفتن از فایل یا داده یا دیسک
back-up پشتیبانی یا کمک
back عقبی گذشته
back-up کپی پشتیبان تهیه کردن پشتیبانی کردن
back عقب
back پشت
back درعقب برگشت
back پس
back پشتی
back پشتی کنندگان تکیه گاه
back به عقب
back جبران ازعقب
back-up تقویت کردن تقویتی
back-up تکمیل کردن
back-up اطلاعات مکمل حاشیهای نقشه پشتیبانی کردن
back پشتی کردن پشت انداختن
back up پشتیبانی یا کمک
back بدهی پس افتاده
back up کپی پشتیبان تهیه کردن پشتیبانی کردن
back up کپی گرفتن از فایل یا داده یا دیسک
hold back گیر
set (one) back <idiom> قیمت
hold back توقف مانع شدن
hang back بی میلی نشان دادن
to bring back بازاوردن
to hark back برگشتن) درگفتگوی ازتوله شکاری که اندکی برمیگرددتاردشکار رادوب
hark back بازگشت
give back پس دادن
to bring back برگرداندن
half back میان
halt back میان بازی کن
half back میان بازی کن
to call back بازخواندن
to chop back ناگهان تغییرجهت دادن
give back مسترد کردن
hark back برگشتن
turn one's back on <idiom> کمک نکردن به کسی که احتیاج دارد
hark back عطف کردن
hold back مانع
to call back پس گرفتن
to buy back پس خریدن
to buy back بازخریدن
hold back بند
to beat back عقب گذاشتن
Cut a little more off the back. یک کمی بیشتر عقب را کوتاه کنید.
Everything goes back to its origin . <proverb> باز گردد به اصل خود هر چیز .
to lie on the back طاق بازخوابیدن
to p aperson on the back اهسته دست به پشت کسی زدن
to pay back پس دادن
ladder back دارای پشتی بلند
ladder back پشت نردبانی
talk back <idiom> بی ادبانه جواب دادن
to pay back برگرداندن افزودن
take a back seat <idiom> پذیرش پستترین مقام
stab someone in the back <idiom> خیانت کردن به کسی
sit back <idiom> راحتی داشتن ،مرخصی گرفتن
to lie on the back بر پشت خوابیدن
I will be back in 10 minutes. 10 دقیقه دیگر برمیگردم.
to beat back پس زدن
hold back اشغال کننده
huckle back قوزپشت
huckle back کوژپشت
hunch back ادم گوژپشت
hunch back کوهان دار
She's quite a back number. <idiom> او [زن] آدم کهنه فکری است.
He's back to his usual self. او [مرد ] دوباره برگشت به رفتار قدیمی خودش.
Let me back up and explain how ... به من اجازه بدهید از اول داستان در گذشته شروع بکنم و توضیح بدهم که چطور ...
hold back وقفه
sit back <idiom> پرت بودن
full back مدافع پوششی
to head back برگشتن [از جایی که دراصل آمده اند]
to hang back پس رفتن
back berm سکوی پایه
back-axle محور عقب
back-aisle راهرو پشت کلیسا
to hang back بیمیلی نشان دادن
open back [نوعی فرش تخت باف که پود آن از پشت فرش کاملا مشخص باشد و بصورت حلقوی اطراف تار را در بر گرفته باشد.]
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com