English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 124 (3 milliseconds)
English Persian
one heel spin چرخش با اسکیت قرقره دارروی یک اسکیت
Other Matches
spin spin coupling جفت شدن اسپین- اسپین
heel در پاشنه قرار گرفتن
heel مهمیز
heel چرخیدن
heel پاشنه پی دیواره حائل یا سد
heel کج شدن یک ور شدن
heel پاشنه جوراب پاشنه گذاشتن به
heel ته پاشنه کف
heel زاویه میل ناو
heel پاشنه در
heel پاشنه سد
to heel پیرو
to heel فرمانبردار
to heel تابع دراختیار
heel پس مانده
heel کج شدن قایق از یک طرف قسمت بالایی بدنه تفنگ درحال هدفگیری
heel قسمت عقبی بدنه قایق
heel قسمت عقبی سر چوب گلف
heel توپ را با پاشنه پا رد کردن
heel پاهای عقب
heel پشت سم
heel پاشنه
heel کجی ناو پاشنه ناو
down at heel وضعیتبدمالی
to heel <idiom> تحت کنترل
heel پاشنه [کفش]
cow heel پاچه گاو پخته و دلمه شده
french heel پاشنه کفش زنانه بلند وخمیده بجلو
heel and toe با پنجه و پاشنه
heel and toe بانوک پا
heel and toe روش استفاده از پدالها
lark heel لادن
lark heel نسترن
lark heel زبان در قفا
heel thrust فشار پاشنه پا در پیچیدن
heel tap ته مانده
heel tap ته پیاله
heel kick ضربه با پاشنه پا به عقب
heel cut محافظ پاشنه پا
kick with the heel ضربه با پاشنه پا
block heel نعلبند پاشنه اسب
Achilles heel نقطهء ضعف
Achilles heel نقطهء زخم پذیر
Achilles heel نقطهء جراحت پذیر
turn on one's heel <idiom> ناگهان پیچیدن
to lift up one's heel لگد زدن
heel grip گیرهپاشنه
heel loop قوس پاشنه
heel rest تکیه گاه
heel stop ترمزگیر
head over heel in love <idiom> یک دل نه صد دل عاشق شدن
spin-off بخشهسازی
to spin out امتداد دادن مفصلا درست کردن
spin-off برنامهی اشتقاقی
off spin چرخش توپ که تغییر سمت نزدیک توپزن میدهد
spin-off شرکت بخشهسازی شده
to go for a spin با خودرو گردش کوتاهی کردن
to spin something چیزی را تند چرخاندن
to spin out بسر بردن
spin تنیدگی
spin فشردن فلز
spin فشردن سرد اسپین
spin چرخش توپ
spin فرفره خوردن روی یک پا یا دو پا
spin ماهیگیری با وسایل چرخان
spin اسپین
spin به درازاکشاندن چرخاندن
spin تنیدن
spin چرخش به سرعت
spin چرخش
spin فرفره
spin چرخیدن
spin ریسیدن رشتن
spin-offs شرکت بخشهسازی شده
spin-offs بخشهسازی
top spin چرخش فرفره مانند توپ بازی
upright spin چرخش ایستاده
spin-offs برنامهی اشتقاقی
spin wall دیوار درون بنا که بران بارگذاری میشود
to spin one's wheels <idiom> بدون نتیجه زحمت کشیدن [اصطلاح روزمره]
to spin yarns دروغ ساختن
to spin yarns داستان ساختن
to spin a wheel چرخی را تند چرخاندن
spin dyeing زنگرزی پیش از ریسیدن
to spin a yarn <idiom> [یک مشت راست ودروغ سر هم کردن]
spin-dry باماشینخشککردن
spin drier ماشینخشککن
spin doctor متخصصروابطاجتماعی
anti spin سیستمی برای جلوگیری ازچرخش چرخهای هواپیماهنگامیکه ارابه فرود خارج از هواپیما قرار دارد
spin coupling جفت شدن اسپین
leg spin چرخش توپ که تغییر مسیربطرف پا میدهد
spin casting پرتاب قلاب ماهیگیری باوسایل چرخان
spin bowler توپ اندازی که به توپ چرخش میدهد
low spin کم اسپین
high spin پرچرخش
to spin yarns صفحه گذاشتن
sit spin چرخیدن روی یک اسکیت
scratch spin چرخش روی قسمت جلویی تیغه اسکیت
spin decoupling واشدن اسپین
high spin چرخش زیاد
change spin چرخیدن با تغییر پا
electron spin تنیدگی الکترون
jump spin چرخش با اغاز پرش بهوا
spin state حالت اسپین
electron spin اسپین الکترون
spin paired اسپین زوج شده
hot spin فشردن در حالت گرم
high spin پر اسپین
one toe spin چرخش با اسکیت قرقره دارروی قرقرههای جلویی
jackson haines spin چرخیدن روی یک پا در حالت نشسته
electron spin resonance رزونانس اسپین الکترون
lay back spin چرخش روی یک پا با تکیه بعقب و بالابردن دستها و پای دیگر
spin orbit coupling جفت شدن اسپین- اوربیتال
spin lattice intraction بر هم کنش اسپین شبکه
teflon spin bar میله همزن تفلونی
spin casting rod چوب ماهیگیری با قرقره چرخان
spin casting reel قرقره چرخان ماهیگیری
spin angular momentum اندازه حرکت زاویهای اسپین
spin angular momentum اندازه حرکت زاویهای اسپینی
spin paired complex کمپلکس اسپین زوج شده
electron spin resonance [ESR] تشدید پارامغناطیس الکترون [فیزیک]
to spin laundry in the washing machine لباس های شسته شده را در ماشین لباسشویی تند چرخاندن
Dont spin such yarns . Dont tell lies. دیگر صفحه نگذار ( دروغ نساز )
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com