English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
open back [نوعی فرش تخت باف که پود آن از پشت فرش کاملا مشخص باشد و بصورت حلقوی اطراف تار را در بر گرفته باشد.]
Other Matches
back to back housing خانه ی پشت به پشت
back to back credit اعتبار اتکایی
open اشکار
open خط بازبی دفاع
open وضع زه هنگام کشیده شدن
open وزن ازاد
open وضع راکت نسبت به دیوار مقابل با سطح ان به طرف بالا
open سکی
open واریز نشده
open مروحه را باز کنید
open زمین باز گسترده
open دستورات اضافی لازم در برنامه که از ماکرو دستورات استفاده می کنند
open قابل بحث
open برنامه طراحی شده که امکان گستردگی در آینده و تغییرات آسان را فراهم میکند
open نوار مغناطیسی در نوردی که هنوز در کارتریج یا کاست بسته شده است
open تابعی که میتواند در تابع یا برنامه بزرگ بدون دستور فراوان درج شود
open پروتکل شبکه ICP/IP که بستههای داده را دارد مسیر میکند که حجم داده کمتری داشته باشد
to open out باز کردن
to open out توسعه دادن
to open out گستردن
open سیستمی که چندین ایستگاه کاری آماده برای هر کس برای استفاده داشته باشد
open بلامتصدی
open بی دفاع واریز نش
open ازاد
open فضای باز
open باز
open بی پناه
open درمعرض
open صریح
open مهربان رک گو
open بی الایش
open ازاد اشکار
open روباز
open دایر
open گشوده سرگشاده
open بی ابر
open بازکردن
the open ملا عام
the open ملاء عام
the open هوای ازاد
open باز شدن
open روشن شدن خوشحال شدن
open شکفتن
open مفتوح شدن
open افتتاح کردن اشکارکردن بسط دادن
open گشودن گشادن
open مفتوح
open کامپیوتر با واسط گسترده پانج شده که امکان ورود سخت افزار جانبی و نصب آن را می دهند
To come into the open. آفتابی شدن (خود رانشان دادن )
open باز کردن باز شدن
to open out بسط دادن
open to any one مباح
open out توسعه دادن
open out بسط دادن
open مجموعه استانداردها که به کاربران شبکهای Macintosh امکان اشتراک اشیا و فایل ها را میدهد
open آماده سازی فایل پیش از دستیابی یا ویرایش یا تراکنش روی سایر رکوردهای ذخیره شده
open برداشتن پوشش یا باز کردن در
open :باز
open فایل خواندنی و نوشتنی
X/OPEN ول ایجاد سیستمهای باز هستند
open برنامه کاربردی فایل روی دیسک را باز میکند و برای اجرا آماده میکند
open کد تابع که وقتی دستور فراخوان اعمال شد در حافظه کپی شده است
open آماده کردن فایل پیش از رویدادن عملیات خواندن یا نوشتن
open به جای اینکه یک پرسش به آدرس تابع انجام شود
open 1-سیستم غیراختصاصی که تحت کنترل شرکتی نیست . 2-سیستمی که به صورت ساخته شده که سیستم عاملهای مختلف می توانند با هم کار کنند
open نابسته
open handed گشاده دست گشاده کف
open handed دست باز
open group گروه باز
open cheque چک قابل انتقال
open guard گارد باز
open handed بخشنده
open hands سخاوت
open hands دست باز بودن
open hawse زاویه میان دو لنگر
open hearted دل و زبان یکی
open heartedness راست بازی
open hearted راست باز خوش گمان
open game بازی باز شطرنج
open eyed چشم باز
open eyed هوشیار
open faced گشاده رو
open faced دارای سیمای بازو بی تزویر
open faces گشاده رو
open file ستون باز شطرنج
open file فایل باز
open fire شروع به تیراندازی کردن
open fire اتش
open fire شروع
open eyed بیدار
open frame هر بخش از بازی بولینگ باناتوانی در انداختن تمام میله ها
open eyed گشاده چشم
open court محکمه عمومی
open policy بیمه نامهای که جهت حمل مجموعههای متعدد تهیه میشود
open policy بیمه نامهای که در ان قیمت کالای بیمه شده معین نشده ودر وقت تلف شدن تعیین میشود
open policy بیمه نامه قابل تغییر
open purchase خرید ازاد
open purchase خرید از بازار ازاد
open ranks صف باز
open ranks گسترش باز درسواره نظام
open roof بام پیدا
open route جاده باز
open route جاده بدون کنترل وبازرسی
open season فصل مجاز ماهیگیری یا شکار
open sesame سحر
open sesame مفتاح رمز
open sesame مشکل گشا
open sheaf مروحه باز
open shop بنگاه دارای سیستم استخدام ازاد
open policy بیمه نامه باز
open mindldly با فکر باز
open mindldly ازروی بی تعصبی
fly open ناگهان باز شدن
he did not open his lips لب نگشود
he did not open his lips دهان نگشود سخن نگفت
he did not open his lips خاموش ماند
he has an open hand او دست بازاست
his palce is still open جای او هنوز خالی
his palce is still open است
i will t. you to open thedoor ممنون میشوم اگر در را بازکنید
keep an open house مهمان نواز بودن
lay open اشکار کردن
lay open پاره کردن
normally open contact اتصال معمولا باز
open messes ناهارخوریها
open messes باشگاهها
open minded روشنفکر
open mindedly با فکر باز
open mindedness بی تعصبی
open shop سیستم باز
open shop با کارکرد ازاد
open code سیستم رمز باز
open code سیستم رمزی که به صورت کشف مخابره میشود
open contract قرارداد باز
open contract قرارداد غیر معین
open country زمین باز
open court دادگاهی که همه مردم حق مراجعه به ان را دارند
open cover بیمه نامه باز
open cover بیمه نامهای که جهت حمل محمولههای متعدد تهیه میشود
open credit اعتبار نامحدود
open credit اعتبار بدون ضمانت نامه
open cut حفاری در فضای باز
open ditch نهر روباز
open ditches انهار رو باز
open ditches زهکشهای روباز
open doored در خانه باز مهمان نواز
open economy اقتصاد باز
open cluster خوشه باز
open shot سیستم باز
open shot با کارکرد ازاد
open armed با اغوش باز
open allotment حساب اعتبار باز
open allotment حساب سپرده باز
open architecture معماری باز
open area فضای ازاد
open board صحنه خلوت شطرنج
open caisson صندوقچه روباز
open caisson صندوقه باز
open canal کانال روباز
open cavity گودال باز
open cheque چک انتقال پذیر
open cheque چک معمولی
open circuit مدار باز
open circuit اتصال باز
open exercise ورزش در هوای ازاد
open heartedness رک گویی صداقت
to keep an open house در خانه باز داشتن
open secret سر افشا شده
open secrets راز آشکار
open secrets سر افشا شده
open day روزیکهعموم مردم میتوانندازمکانهایخاصیمثلمدرسهیایکموسسهآزادانهبازدیدکنند
open prison زندانیکهبهزندانیانآزادیبیشتریدادهمیشود
Open University دانشگاهیدربریتانیاکهداوطلبانآزاددرآنجاتحصیلمیکنند
open-cast معدنیکهدرآنذغالسنگوسایرموادکانیدرنزدیکسطحزمینیافتمیشوند
open-necked پیراهنیابلوزبدونیقه
Open to the publice. ورود برای عموم آزاد است
In the open air. در هوای آزاد.
He is open to bribery. اهل رشوه (رشوه گیری) است
open secret راز آشکار
with open arms بااغوش باز بابازوهای گشاده
wide open حمله
to keep an open house مهمان نواز بودن
to lay open اشکار ساختن
to lay open هویدا
to open fire شروع به اتش کردن
to open one's mind اندیشه یا راز خود را به کسی گفتن
to open one's mind دل خود را خالی کردن
to open parliament مجلس را گشودن
to open parliament مجلس راافتتاح کردن
to open the ball اول رقصیدن
to open the ball پیش قدم شدن
to open the door to مجال دادن
Open the door. در درراباز کن
open-handed <adj.> دست و دلباز
open to question <adj.> مورد شک
open to question <adj.> مشکوک
to open something to [the] traffic چیزی را برای [دسترسی به] ترافیک باز کردن
to open a can of worms <idiom> چیزی که باعث وخیم تر شدن موقعیت و ایجاد دردسر حل نشدنی بشود [اصطلاح مجازی]
to split open با دو نیم شدن [از هم جدا شدن] باز کردن
open one's heart <idiom> از ته قلب حرف زدن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com