English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
open faced گشاده رو
open faced دارای سیمای بازو بی تزویر
Other Matches
two faced دو رو
faced رودار
two-faced <idiom> ناسپاس ،خیانت
faced صفحه دار
two-faced ادم دو رو
two-faced دو وجهه
self faced نتراشیده
two-faced دو رو
two faced ادم دو رو
two faced دو وجهه
dog faced سگ رو
double faced دورو
double faced دوجانبه
double faced دو سر
fair faced خوبرو
fair faced حق به جانب
false faced ریاکار
brazen faced پررو
brazen faced بی شرم
bold faced گستاخ
bold faced جسور
bare faced روگشاده
bare faced بیحیا
bare faced بیشره
half faced نیمه کاره
half faced نیمرخ
half faced دارای صورت لاغر
chub faced پهن رخسار
double-faced فرش های دو رو [فرشی که پشت و روی آن دارای پرز باشد.]
diamond-faced روستایی سازی
pug faced بوزینه رو
pasty faced رنگ پریده
whey faced ادم رنگ پریده رنگ پریده
janus faced ادم دورو دغلباز
red-faced کسیصورتشقرمزرنگشدهاست
janus faced حیله گر
janus faced دورو
poker-faced حالتیکهاحساساتشما رانشانندهد
straight-faced خونسرد درونریز
bold faced type حروف سیاه برجسته
oval faced chaser punch قلم خوشه
A persistent ( brazen - faced ) beggar . گدای سامره ( سمج )
open آماده سازی فایل پیش از دستیابی یا ویرایش یا تراکنش روی سایر رکوردهای ذخیره شده
open برداشتن پوشش یا باز کردن در
open آماده کردن فایل پیش از رویدادن عملیات خواندن یا نوشتن
open نابسته
open مجموعه استانداردها که به کاربران شبکهای Macintosh امکان اشتراک اشیا و فایل ها را میدهد
open به جای اینکه یک پرسش به آدرس تابع انجام شود
open کد تابع که وقتی دستور فراخوان اعمال شد در حافظه کپی شده است
open 1-سیستم غیراختصاصی که تحت کنترل شرکتی نیست . 2-سیستمی که به صورت ساخته شده که سیستم عاملهای مختلف می توانند با هم کار کنند
to open out بسط دادن
open باز کردن باز شدن
the open هوای ازاد
X/OPEN ول ایجاد سیستمهای باز هستند
the open ملاء عام
to open out باز کردن
To come into the open. آفتابی شدن (خود رانشان دادن )
open to any one مباح
to open out توسعه دادن
to open out گستردن
open out بسط دادن
open out توسعه دادن
the open ملا عام
open برنامه کاربردی فایل روی دیسک را باز میکند و برای اجرا آماده میکند
open فایل خواندنی و نوشتنی
open :باز
open بازکردن
open گشودن گشادن
open افتتاح کردن اشکارکردن بسط دادن
open مفتوح شدن
open شکفتن
open روشن شدن خوشحال شدن
open باز شدن
open باز
open واریز نشده
open بی ابر
open بی پناه
open مفتوح
open گشوده سرگشاده
open دایر
open روباز
open بی الایش
open مهربان رک گو
open صریح
open درمعرض
open ازاد اشکار
open فضای باز
open اشکار
open قابل بحث
open بی دفاع واریز نش
open بلامتصدی
open سیستمی که چندین ایستگاه کاری آماده برای هر کس برای استفاده داشته باشد
open پروتکل شبکه ICP/IP که بستههای داده را دارد مسیر میکند که حجم داده کمتری داشته باشد
open کامپیوتر با واسط گسترده پانج شده که امکان ورود سخت افزار جانبی و نصب آن را می دهند
open تابعی که میتواند در تابع یا برنامه بزرگ بدون دستور فراوان درج شود
open نوار مغناطیسی در نوردی که هنوز در کارتریج یا کاست بسته شده است
open برنامه طراحی شده که امکان گستردگی در آینده و تغییرات آسان را فراهم میکند
open خط بازبی دفاع
open وضع زه هنگام کشیده شدن
open وزن ازاد
open ازاد
open زمین باز گسترده
open مروحه را باز کنید
open سکی
open وضع راکت نسبت به دیوار مقابل با سطح ان به طرف بالا
open دستورات اضافی لازم در برنامه که از ماکرو دستورات استفاده می کنند
open system سازگان باز
open terrace مهتابی
open the door to مجال دادن به
open the meeting رسمیت جلسه را اعلام کردن
open theft سرقت مشهود
open system سیستم باز
open system نظام باز
open syllable هجائی که به حرف e پایان پذیرد
open subroutine زیرروال باز
open subrotine زیرروال باز
open storage انبار کردن کالاها در محوطه باز انبارداری در محوطه روباز
open to attack در معرض حمله
open to the public اشکار در نزد همه
open wire سیم هوایی
open wire سیم لخت
open water فاصله مشخص بین برنده ونزدیکترین رقیب
open vertict رای حاکی ازوقوع جرم بدون تصریح مجرم
open verdict رای هیات منصفه حاکی ازوقوع جرم بدون تصریح مجرم
open universe جهان باز
open treaty معاهده باز
open travers پیمایش باز
open trade تجارت ازاد
open tournament تورنمنت ازاد شطرنج
open to the public برملا
open to the public علنی
open to the public واضح درنظر عموم
open wiring سیمکشی باز
open space گردشگاه ازاد
open space میدان
open hands دست باز بودن
open hands سخاوت
open handed بخشنده
open handed گشاده دست گشاده کف
open handed دست باز
open guard گارد باز
open group گروه باز
open game بازی باز شطرنج
open frame هر بخش از بازی بولینگ باناتوانی در انداختن تمام میله ها
open interval فاصله نا محدود [بی کران] [ریاضی]
open fire شروع
open fire اتش
open hawse زاویه میان دو لنگر
open hearted دل و زبان یکی
open hearted راست باز خوش گمان
open machine ماشین باز
open loop حلقه باز
open loop مدار باز
open lines خطوط باز شطرنج
open light پنجره واشو
open indent سفارش خریدی که در ان تعدادفروشندگان محدود نمیباشد
open indent سفارش خرید باز
open ice قسمتی از محوطه بازی که حریف در ان نیست
open hospital بیمارستان ازاد
open hearth کوره فولاد سازی دهان باز
open heartedness خوش گمانی
open heartedness رک گویی صداقت
open heartedness راست بازی
open fire شروع به تیراندازی کردن
Open-plan <adj.> سالن باز، محوطه وسیع، ساختمانی که هرطبقه آن فقط دارای یک محوطه وسیع است و اتاق ندارد
open day روزیکهعموم مردم میتوانندازمکانهایخاصیمثلمدرسهیایکموسسهآزادانهبازدیدکنند
open secrets سر افشا شده
open secrets راز آشکار
to split open با دو نیم شدن [از هم جدا شدن] باز کردن
open secret سر افشا شده
open secret راز آشکار
with open arms بااغوش باز بابازوهای گشاده
wide open حمله
to open the door to مجال دادن
open prison زندانیکهبهزندانیانآزادیبیشتریدادهمیشود
Open University دانشگاهیدربریتانیاکهداوطلبانآزاددرآنجاتحصیلمیکنند
open-cast معدنیکهدرآنذغالسنگوسایرموادکانیدرنزدیکسطحزمینیافتمیشوند
open secret <idiom> راز فاش شده
open one's heart <idiom> از ته قلب حرف زدن
Open the door. در درراباز کن
He is open to bribery. اهل رشوه (رشوه گیری) است
In the open air. در هوای آزاد.
with open arms <idiom> با گرمی استفاده کردن
Open to the publice. ورود برای عموم آزاد است
to strike something open با ضربه چیزی را باز کردن
to knock something open با ضربه چیزی را باز کردن
open-plan ساختمانیکههرطبقهآنفقطداراییکمحوطهوسیعاستودارایاتاقنیست
open-necked پیراهنیابلوزبدونیقه
to open the ball پیش قدم شدن
to open the ball اول رقصیدن
to open parliament مجلس راافتتاح کردن
to fly open بازشدن
to break open سوراخ کردن
to break open شکستن
the secret will open to me خواهد گردید
the secret will open to me ان راز بمن اشکار
the open of a street دهنه خیابان
the open door ازادی ورود بیگانگان به کشوری برای بازرگانی
to open something to [the] traffic چیزی را برای [دسترسی به] ترافیک باز کردن
rights open to everyone مباحات
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com