Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
open the meeting
رسمیت جلسه را اعلام کردن
Other Matches
meeting
جلسه
in the meeting of d may
در جلسه سوم می
meeting
نشست
meeting
انجمن
meeting
ملاقات میتینگ
meeting
اجتماع
meeting
تلاقی همایش
meeting
جنگ تن به تن
meeting
اتصال برخورد میتینگ
meeting
ملاقات اجتماع
meeting
مجمع
meeting
یک دوره مسابقه
meeting
تلاقی وسائط نقلیه برخوردها
meeting
انجمن جلسه
Those who attended the meeting.
کسانیکه در جلسه حاضر بودند
mass meeting
انجمن یا مجمعی که از عده زیادی مردم تشکیل شود
meeting engagment
روز تصادمی
meeting house
پرستش گاه
meeting house
معبد
meeting house
عبادتگاه
official meeting
ملاقات رسمی
official meeting
اجتماع رسمی
The meeting was postponed.
جلسه را عقب انداختند
gate meeting
انجمنی که بادادن ورودیه بدان درایند
international meeting
مجمع بین المللی
indignation meeting
مجمع برای افهارتنفریا خشم همگانی
board meeting
جلسهمالکیاهیئتمدیرهیکشرکت
extraordinary meeting
نشست ویژه
general meeting
گردهمایی عمومی
general meeting
جلسه عمومی
general meeting
مجمع عمومی
general meeting
مجمع عمومی شرکت
extraordinary meeting
نشست فوق العاده
hunt meeting
برنامه مسابقات دو یا دو بامانع برای سوارکاران اماتور
race meeting
برگزاریچنددورمسابقهاسبدوانیدریکدورمسابقه
quaker's meeting
انجمن خاموش
quaker meeting
انجمن کواکرهاکه اعضای ان خام
quaker's meeting
انجمن کوالرهاکه اعضای ان خاموش میماندندتایکی درنتیجه
statutory meeting
مجمع عمومی قانونی
I very much look forward to meeting you soon.
من خیلی مشتاقانه منتظر دیدار با شما به زودی هستم.
to hold a meeting
جلسه منعقد کردن
closed meeting
گردهمایی محرمانه
to have a closed meeting
نشست محرمانه داشتن
[بخصوص سیاست]
to hold a meeting
داشتن
to hold a meeting
مجلس
to hold a meeting
انجمن کردن
to call a meeting
جلسهای را اعلام کردن
public meeting
اجتماع
meeting place
مکانملاقات
track meeting
مسابقه دوومیدانی
town meeting
انجمن بلدی شورای شهری
closed meeting
نشست مسدود
town meeting
انجمن شهری
public meeting
تجمع
prayer meeting
انجمن دعا
extraordinary general meeting
مجمع عمومی فوق العاده
annual general meeting
مجمع عمومی سالانه
annual general meeting
مجمع عمومی سالیانه
option of meeting place
خیار مجلس
My sister says she's looking forward to meeting you.
خواهر من می گوید که مشتاق است با شما آشنا شود.
closed-door meeting
مجلس جدا از مردم عمومی
[سیاست]
The date of the meeting has been advanced.
تاریخ جلسه جلو افتاده است
general meeting of share holders
مجمع عمومی صاحبان سهام
To conduct a meeting in an orderly manner.
جلسه ای رابا نظم وتر تیب اداره کردن
round robin (meeting or discussion)
<idiom>
جلسهای که درآن شخص ازیک گروه شرکت کرده باشد
to call a meeting of the board of directors
برای شرکت در جلسه هیئت مدیره احضار کردن
I acted as interpreter for the Prime Minister at yesterday's meeting.
من در جلسه دیروز مترجم نخست وزیر بودم.
Fancy meeting you here ! this is indeed a small woeld ! this is pleasant surprise !
شما کجا اینجا کجا !
X/OPEN
ول ایجاد سیستمهای باز هستند
To come into the open.
آفتابی شدن (خود رانشان دادن )
to open out
گستردن
open out
بسط دادن
open out
توسعه دادن
to open out
توسعه دادن
open to any one
مباح
the open
هوای ازاد
the open
ملاء عام
the open
ملا عام
open
برداشتن پوشش یا باز کردن در
to open out
باز کردن
to open out
بسط دادن
open
ازاد
open
روشن شدن خوشحال شدن
open
گشودن گشادن
open
باز شدن
open
باز
open
فضای باز
open
زمین باز گسترده
open
مروحه را باز کنید
open
سکی
open
وضع راکت نسبت به دیوار مقابل با سطح ان به طرف بالا
open
وزن ازاد
open
وضع زه هنگام کشیده شدن
open
خط بازبی دفاع
open
اشکار
open
قابل بحث
open
بی دفاع واریز نش
open
شکفتن
open
مفتوح شدن
open
:باز
open
مفتوح
open
گشوده سرگشاده
open
دایر
open
روباز
open
ازاد اشکار
open
بی الایش
open
مهربان رک گو
open
صریح
open
درمعرض
open
بی پناه
open
بی ابر
open
واریز نشده
open
بازکردن
open
افتتاح کردن اشکارکردن بسط دادن
open
بلامتصدی
open
آماده کردن فایل پیش از رویدادن عملیات خواندن یا نوشتن
open
فایل خواندنی و نوشتنی
open
آماده سازی فایل پیش از دستیابی یا ویرایش یا تراکنش روی سایر رکوردهای ذخیره شده
open
1-سیستم غیراختصاصی که تحت کنترل شرکتی نیست . 2-سیستمی که به صورت ساخته شده که سیستم عاملهای مختلف می توانند با هم کار کنند
open
کد تابع که وقتی دستور فراخوان اعمال شد در حافظه کپی شده است
open
به جای اینکه یک پرسش به آدرس تابع انجام شود
open
برنامه طراحی شده که امکان گستردگی در آینده و تغییرات آسان را فراهم میکند
open
مجموعه استانداردها که به کاربران شبکهای Macintosh امکان اشتراک اشیا و فایل ها را میدهد
open
باز کردن باز شدن
open
نابسته
open
کامپیوتر با واسط گسترده پانج شده که امکان ورود سخت افزار جانبی و نصب آن را می دهند
open
نوار مغناطیسی در نوردی که هنوز در کارتریج یا کاست بسته شده است
open
دستورات اضافی لازم در برنامه که از ماکرو دستورات استفاده می کنند
open
برنامه کاربردی فایل روی دیسک را باز میکند و برای اجرا آماده میکند
open
پروتکل شبکه ICP/IP که بستههای داده را دارد مسیر میکند که حجم داده کمتری داشته باشد
open
تابعی که میتواند در تابع یا برنامه بزرگ بدون دستور فراوان درج شود
open
سیستمی که چندین ایستگاه کاری آماده برای هر کس برای استفاده داشته باشد
open space
گردشگاه ازاد
open storage
انبار کردن کالاها در محوطه باز انبارداری در محوطه روباز
open subrotine
زیرروال باز
open subroutine
زیرروال باز
open indent
سفارش خریدی که در ان تعدادفروشندگان محدود نمیباشد
the secret will open to me
ان راز بمن اشکار
open wiring
سیمکشی باز
open wire
سیم هوایی
the open of a street
دهنه خیابان
open hospital
بیمارستان ازاد
open hearth
کوره فولاد سازی دهان باز
open heartedness
راست بازی
open heartedness
خوش گمانی
open indent
سفارش خرید باز
open heartedness
رک گویی صداقت
open light
پنجره واشو
rights open to everyone
مباحات
the open door
ازادی ورود بیگانگان به کشوری برای بازرگانی
open loop
مدار باز
open ice
قسمتی از محوطه بازی که حریف در ان نیست
open machine
ماشین باز
open to the public
برملا
open syllable
هجائی که به حرف e پایان پذیرد
open system
سیستم باز
open to attack
در معرض حمله
open terrace
مهتابی
open lines
خطوط باز شطرنج
open loop
حلقه باز
open space
میدان
open system
سازگان باز
open the door to
مجال دادن به
open to the public
اشکار در نزد همه
open to the public
واضح درنظر عموم
open to the public
علنی
open wire
سیم لخت
open water
فاصله مشخص بین برنده ونزدیکترین رقیب
open system
نظام باز
open vertict
رای حاکی ازوقوع جرم بدون تصریح مجرم
open verdict
رای هیات منصفه حاکی ازوقوع جرم بدون تصریح مجرم
open universe
جهان باز
open treaty
معاهده باز
open travers
پیمایش باز
open trade
تجارت ازاد
open theft
سرقت مشهود
open tournament
تورنمنت ازاد شطرنج
the secret will open to me
خواهد گردید
open interval
فاصله نا محدود
[بی کران]
[ریاضی]
to knock something open
با ضربه چیزی را باز کردن
to strike something open
با ضربه چیزی را باز کردن
Open-plan
<adj.>
سالن باز، محوطه وسیع، ساختمانی که هرطبقه آن فقط دارای یک محوطه وسیع است و اتاق ندارد
Please open this bag.
لطفا این کیف را باز کنید.
with open arms
<idiom>
با گرمی استفاده کردن
open secret
<idiom>
راز فاش شده
open one's heart
<idiom>
از ته قلب حرف زدن
Open the door.
در درراباز کن
He is open to bribery.
اهل رشوه (رشوه گیری) است
to split open
با دو نیم شدن
[از هم جدا شدن]
باز کردن
to open a can of worms
<idiom>
چیزی که باعث وخیم تر شدن موقعیت و ایجاد دردسر حل نشدنی بشود
[اصطلاح مجازی]
to open something to
[the]
traffic
چیزی را برای
[دسترسی به]
ترافیک باز کردن
open to question
<adj.>
مشکوک
open to question
<adj.>
مورد شک
open-handed
<adj.>
دست و دلباز
open back
[نوعی فرش تخت باف که پود آن از پشت فرش کاملا مشخص باشد و بصورت حلقوی اطراف تار را در بر گرفته باشد.]
In the open air.
در هوای آزاد.
Open to the publice.
ورود برای عموم آزاد است
open-plan
ساختمانیکههرطبقهآنفقطداراییکمحوطهوسیعاستودارایاتاقنیست
to open parliament
مجلس راافتتاح کردن
to open parliament
مجلس را گشودن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com