English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
operation order دستور عملیاتی
operation order دستورعملیات
Other Matches
marching order [travel order] دستور پیشروی [ارتش]
operation عمل کردن
operation 1-عملیات روی دو عملوند. 2-عملیات روی عملوند به صورت دودویی
operation فرآیندی که روی بلاکی از داده انجام میشود
operation عملی منط قی روی تعداد عملوند مربوط به قوانین جبربول
operation عملیاتی که عملوندهای لازم را از حافظه دریافت می کنند. عملیات را انجام می دهند و نتیجه را برمی گردانند به حافظه
operation دستور بعدی برای اجرا را می خوانند
operation عمل منط قی که از دو ورودی یک خروجی تولید میکند
operation بخشی از دستور کد ماشین که عملی باید انجام شود را مشخص میکند
operation بخشی از حلقه ماشین در حین اجرای دستور
operation آزمایش هایی برای برنامه و آمادگی داده را بررسی می کنند
operation درستور العمل ریاضی که بر روی داده انجام میشود
operation دستوری که نیاز به آدرس کردن اش نداشته باشد
operation به کارانداختن
operation عمل جراحی
operation کارکردن با یک وسیله
operation گردش جنبش
operation سخت افزار مبدل دستور که ماشین
operation به اجرا
operation کار کردن
not operation عمل نفی
to come into operation قانونی درست شدن
not operation عمل نقض
to come into operation قابل اجراشدن
co-operation همکاری مشترک
co-operation کار مشترک
to come into operation بکار افتادن
to come into operation دایر شدن
come into operation قابل اجرا شدن
to come into operation قانون شدن
to come into operation کاربرد پذیر شدن
operation بخشی از دستور زبان اسمبلی که حاوی نشانههای کد اجرا باشد
operation مدت زمانی که عملیات باید حلقه اجرا را طی کند
operation دستور برنامه که کاری انجام نمیدهد
operation ثباتی که حاوی در حین اجرا حاوی که اجرا باشد
one way only operation عملکردتنها یک طرفه
one way only operation عملکرد فقط یک طرفه
to come into operation قابل اجرا شدن
operation کارکرد
or operation عمل یا
operation کار
operation immediate اقدام سریع
either way operation ارسال داده در یک جهت روی کانال دوجهته
either or operation تابع منط قی که وقتی خروجی درست دارد که یک ورودی درست داشته باشد
operation ترتیب ای که عملیات دستور انجام می شوند
operation اداره
operation گرداندن
operation عمل جراحی عمل
operation عملیات
operation عمل
operation عملکرد
operation وابسته به عمل عملکرد
operation گردش
operation بهره برداری
global operation عملیات سراسری
concurrent operation عملکرد همزمان
concept of operation تدبیر عملیاتی
computer operation عملیات کامپیوتر
computer operation عملکرد کامپیوتری
component operation عناصر عملیاتی
furnace operation عملکرد کوره
A surgical operation . عمل جراحی
majority operation عمل اکثریت
manual operation عملیات دستی
manual operation عمل دستی
continous operation کار دائمی
conversational operation عملیات محاورهای
contouring operation فرم کاری
contouring operation کار فرم دهی
furnace operation طرزکار کوره
Operation room. اتاق عمل ( بیمارستان )
continous operation عملکرد پایدار
the machine is in operation ماشین در گردش است ماشین دایر است
boolean operation عملگر منط قی مثل " و" و " یا " و...
boolean operation عمل منط قی روی چند عملوند با استفاده از قوانین جبر بول
monadic operation عملکرد تکین
molding operation فرم کاری
operation research پژوهش عملیاتی
molding operation قالب کاری
telephone operation عملکرد تلفن
telephone operation طرز کار تلفن کار تلفن
the breathing operation کاردم زدن عمل تنفس
cesarian operation عمل بچه دراوردن ازغیرمجرای طبیعی
method of operation عملکرد
method of operation طرز کار
method of operation روش کار
equivalence operation عمل هم ارزی
milling operation فرزکاری
the four fundamental operation چهارعمل اصلی
boolean operation کلمه دودویی که در آن هر بیت نشان دهنده درست یا نادرست است با استفاده از اعداد 0 و 1
operation keys کلیدهایعملیات
cycle of operation دوره عمل سلاح
unattended operation سیستمی که بدون نیاز به اپراتور یا شخص دیگر برای بررسی کار میکند
unattended operation عملکرد بی مراقب
unary operation عملیات محاسبه روی یک عملوند مثل عمل منط قی NOT
two way alternate operation عملکرد متناوب دو طرفه عملکرد جانشین دوگانه
emergency operation کارکرد
emergency operation بهره برداری اضطراری
to put something into operation دستگاهی [کارخانه ای] را راه انداختن [مهندسی]
unary operation عمل یگانی
two way simultaneous operation عملکرد همزمان دو طرفه
dyadic operation عملکرد دوتایی
dyadic operation عمل دودویی با استفاده از دو عملوند دودویی
dyadic operation عمل دوتایی
duplex operation کارکرد یا عملکرد دوبل مکالمه تلفنی دو طرفه
unattended operation هملکرد مراقبت نشده
external operation عملیات خارجی
cycle of operation جریان عمل جنگ افزار
dagger operation عمل خنجری
transfer operation عمل انتقال
illegal operation عملکرد غیر قانونی
indirect operation عملکرد غیرمستقیم
intruder operation تک هوایی و عملیات تخریب هواپیماهای دشمن در روی پایگاه
external operation عملیات خارج از مملکت
unattended operation عملکردبی مراقب
binary operation عمل دوتایی [ریاضی]
transformer operation عملکرد یا طرزکارترانسفورماتور
logical operation عملکرد منطقی
logical operation عمل منطقی
logic operation عمل منطقی
destructive operation عملیات مخرب
limiting operation عملیات محدودکننده
dual operation عمل همزاد
amphibious operation عملیات اب خاکی
operation center مرکز عملیات
operation code رمزالعمل
operation code کد عملیاتی
operation decoder عمل گشا
operation decoder عمل شناس
operation map نقشه عملیاتی
operation map نقشه عملیات
operation annexes پیوستهای عملیاتی
operation analysis عمل کاوی
operation analysis تحلیل عملکرد
off line operation عملکرد برون خطی
offline operation عمل برون خطی
on line operation عملکرد درون خطی
on line operation عمل درون خطی
operation code رمز عمل
one step operation عمل تک مرحله
online operation عمل درون خطی
operation manager مدیر عملیات
operation of contract نفوذ قرارداد
operation overlay کالک عملیات
ready for operation اماده کار
pseudo operation عملواره
pseudo operation شبه عمل
parallel operation عمل موازی
parallel operation عملکرد موازی
parallel operation عملیات موازی
privieged operation عمل ممتاز
rescue operation عملیات نجات
revenue operation عملکرد
serial operation عمل نوبتی
operation overlay کالک عملیاتی
operation research تحقیق درعملیات
string operation عملکردرشتهای
string operation عملیات رشتهای
serial operation عملیات سری
point operation عمل نقطهای
boostrap operation عملکرد سیستم دینامیکی که دران سیکل اولیه به کمک نیرویا نیروهای خارجی شروع میشود ولی بدون ان ادامه مییابد
binary operation عمل دودویی
surgical operation دست کاری
nature of the operation ماهیت عملیات
symmetry operation عمل تقارن
nand operation عمل نقیض و
boolean operation عمل بولی
base operation عملیات پایگاهی
monadic operation عملکرد یگانه
n ary operation عمل N تاییN
bi conditional operation عمل دوشرطی
n adic operation عمل N تاییN
binary operation عمل دودوئی
binary operation عملکرد دودوئی
multijob operation عملیات چند کاره
synchronous operation عمل همگام
synchronous operation عملیات همزمان
block operation عملیات بلوک
auxiliary operation عملیات کمکی عملکرد کمکی
auxiliary operation عمل کمکی
boolean operation عمل منط قی روی فقط یک کلمه مثل " NOT ". نقیض
boolean operation یکی از دو مقدار ممکن درست یا نادرست
nonidentity operation عمل ناهمانی
area of operation منطقه عملیات
arithmetic operation عملیات حسابی
arithmetic operation عمل ریاضی
arithmetic operation عمل حسابی
arithmetic operation عمل محاسباتی
boolean operation عمل منط قی که از دو کلمه یک نتیجه ایجاد میکند مثال " و "
no operation instruction دستور برنامه نویسی که کاری انجام نمیدهد
no operation instruction OPERATION NO
autonomous operation عملیات ازاد
autonomous operation عملیات مستقل
attended operation عملکرد با مراقب
attended operation فرآیندی که در صورت وقوع مشکل یک عملگر آماده دارد
surgical operation عمل جراحی
boolean operation جدول نمایش دو کلمه دودویی عملوند عمل و نتیجه
no address operation دستویر که نیازی به آدرس در خود ندارد
tactical air operation عملیات تاکتیکی هوایی
house keeping operation اعمال خانه داری
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com