Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 16 (1 milliseconds)
English
Persian
oppoint him as one's proxy
به کسی وکالت دادن
Other Matches
proxy
وکیل
as a proxy
وکالتا"
proxy
نمایندگی وکالت وکالتنامه
proxy
نماینده صاحب سهم در مجمع عمومی صاحبان سهام وکیل
proxy
وکالتنامه
proxy
بنمایندگی دیگری رای دادن
proxy
وکالت وکالتنامه
proxy
نماینده
proxy server
کامپیوتری که کپی داده ها و فایلهای ذخیره شده روی سرور را ذخیره میکند تا به کاربران امکان دهد به سرعت به فایلها و داده دستیابی داشته باشند, اغلب حد وسط ی بین اینترنت یک شرکت و اینترنت عمومی است
proxy agent
نرم افزاری که دستورات مدیریت شبکه را ترجمه میکند تا به نرم افزار مدیریتی امکان دهد تا وسیلهای که از پروتکل دیگر استفاده میکند را کنترل کند
i made him my proxy
او رااز جانب خود وکیل کردم
i made him my proxy
او را وکیل خود نمودم
he voted by proxy
کسی را از جانب خودوکیل کردکه رای دهد
he voted by proxy
بوسیله وکیل یا نماینده رای داد
proxy variables
متغیرهای نماینده متغیرهای تقریبی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com