Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
opposite prompt side
طرفکاملابرعکس
Other Matches
on the opposite side
در طرف روبرو
on the opposite side
در انسوی دیگر
prompt side
قسمتاضطراری
opposite
ضد
opposite
برابر
opposite
عکس قضیه
opposite
ضد عکس
opposite
روبرو معکوس
opposite
روبرو
opposite
مقابل
opposite
وارونه از روبرو
In the opposite direction .
درجهت مخالف
opposite phase
فاز متقابل
opposite meaning
معنی وارونه
opposite the house
مقابل خانه
opposite to the house
روبروی خانه
opposite meaning
معنی متضاد
opposite number
همشان
opposite number
همتا
from opposite directions
از دو طرف مقابل
from opposite directions
از دوطرف روبروی هم
opposite the house
روبروی خانه
in the opposite direction.
در جهت مخالف
opposite numbers
افسران مشغول به کار
opposite numbers
افسران شاغل
opposite number
هم مقام
Injustice is the opposite of justice.
ظلم ضد عدل است
bishops of opposite colours
فیلهای ناهمرنگ شطرنج
opposite coloured bishops
فیلهای ناهمرنگ
prompt
اماده
prompt
نقدی
prompt
بفعالیت واداشتن
prompt
فوری
prompt
برانگیختن
prompt
سریع
prompt
چالاک سوفلوری کردن
prompt
سریع عاجل
prompt
نشانهای که برای بیان نیاز به یک دستور نمایش داده میشود
prompt
سریع کردن
prompt
پیام حرف نشان داده شده روی صفحه نمایش برای پیام دادن به کاربر که یک ورودی لازم است
prompt
کاراکتر یا پیامی که توسط کامپیوتر ارائه میشود تامشخص کند که اماده پذیرفتن ورودی صفحه کلید است اعلان
prompt
بیدرنگ
what is the prompt
مهلت ان چقدراست
prompt to go
اماده برای رفتن
prompt to go
اماده رفتن
prompt
عکس العمل
Our office is facing (opposite)the restaurant.
دفتر ما روبروی رستوران است
cash prompt
نقد فوری
for prompt cash
فی المجلس
dos prompt
اعلان DOS
dot prompt
نقطه اعلان
for prompt cash
نقدا`
prompt deployment
گسترش فوری
prompt dower
مهر عندالمطالبه
prompt dower
مهر معجل
prompt payment
پرداخت فوری
prompt radiation
تشعشع کامل
prompt delivery
تحویل فوری
prompt box
جای سخن رسان یا سوفلور
prompt book
نسخه سخن رسان
prompt deployment
گسترش مناسب
system prompt
اعلان سیستم
To demand prompt payment.
تقاضای پرداخت فوری کردن
To take someones side . To side with someone.
از کسی طرفداری کردن
side by side columns
ستونهای پهلو به پهلو
This company guarantees prompt delivery of goods.
این شرکت تحویل فوری کالاراتضمین می نماید
right side up
پشت رو
side by side
پهلو به پهلو
side out
خطای سرویس
side out
خراب کردن سرویس
side
طرف
he is on our side
طرف ما
out side
دریافت کننده سرویس دریافت کننده سرویس اسکواش
out side of
جز غیراز
over the side
خارج از ناو
on side
پایان بازی
on side
در داخل خط خارج نشده
off side
سمت راست زمین کریکت مقابل زمین توپزن
off side
خارج از خط
near side
سمت اسباب که ژیمناست بدان نزدیک میشود
in side
سمت سرویس زمین اسکواش
in side
سمت سرویس زمین
he is on our side
طرفدار مااست
right side up
وارونه
near side
سمت چپ اسب
side
پهلو کناره
on one side
<adv.>
در یک طرف
side
ضلع
side
سمت کنار
side with
<idiom>
عاشق چیزی بودن
along side
در پهلو
along side
در کنار
side
پهلو
side
جنب جانب
on the other side
<adv.>
از سوی دیگر
on the other side
<adv.>
ازطرف دیگر
on the other side
<adv.>
درمقابل
on the other side
<adv.>
طور دیگر
on the other side
<adv.>
به ترتیب دیگر
on one side
<adv.>
یکی انکه
along side
پهلو به پهلوی
side
جهت
side
تیم
side
در یکسو قرار دادن
along side of
دربرابر
side
سمت
side
سو
along side of
درقبال
side
طرفداری کردن از
side
کناره
On that side .
درآن طرف
along side of
درپهلوی
along side
تا کنار
side
بر
sunny side up
فقط یک طرفش پخته
spear side
طرف پدری
spear side
سلاله ذکور
side screen
چادر افتاب گیر
to win over to one's side
بطرف خوداوردن
to win over to one's side
مجذوب خود کردن
weak side
زمین دور از توپ
to be on the safe side
باقی نباشد
to win over to one's side
غالب امدن بر
to be on the safe side
برای اینکه احتمال اشتباه
the right side of a fabric
روی پارچه
strong side
سمتی از زمین که در لحظه معین توپ انجاست سمت جبهه تهاجمی
sit at my side
درپهلوی من بنشینید
side whiskers
سبیل چخماقی
side weir
سرریز کناری
side sweep and over under
گرفتن دست و کمرحریف کشیدن وی بطرف خودو با پای چپ زیر پای راست حریف را خالی کردن و پرتاب حریف
side sweep and over under
فن تندر
side stream
ریزابه
side step
فرمان یک قدم به چپ یا به راست برداشتن یک قدم به چپ یا به راست
side step
سویگام
side step
گریز
side step
کنار رفتن
side spray
بسکهای جانبی گلوله ترکشهای جانبی گلوله
side slip
بچه حرامزاده
side slip
یک برشدن یا سر خوردن
side show
موضوع فرعی
side show
نمایش فرعی
side reflector
منعکس کننده کناری رفلکتور کناری
side reflector
پرتوافکن کناری
side reaction
واکنش جانبی
side post
قائمه
side tone
سایدتون
side tone
صدای جانبی گوشی
side ward
ازپهلو
side ward
ضلعی
side ward
پهلویی
side ward
یک بری
side wall
دیوار پهلویی
side walk
پیاده رو
side view
نمای جنبی
side view
نمای پهلویی
side view
نمای جانبی
side view
از پهلو
side view
نیمرخ
side veiw
نیمرخ
side tone
انعکاس صوت دریک مداربعلت مجاورت با مدار صوتی دیگر
side post
باهو
weak side
حمله باتعداد کم جبههای با تعدادکمتر بازیگر
side effects
آثار جانبی
side handrail
دیلدستیداخلی
side handle
دستهجانبی
side footboard
پلکانعمودیجانبی
side face
سطحجانبی
sunny-side up
<idiom>
تخم مرغ نیمرو
side effect
عوارض جانبی
[اثر جانبی]
side electrode
الکترودکناری
side door
درداخلی
side chapel
دیوارهکلیسایکوچک
ship's side
کنارهکشتی
side judge
راهعبورجانبی
side ladder
پلههایجانبی
side lane
راهعبورجانبی
(on the) safe side
<idiom>
سخت سرزنش کردن
To sleep on ones side.
روی پهلو خوابیدن
I have a pain in my side.
پهلویم درد می کند
To be on the safe side.
خیلی احتیاط بخرج دادن
on the sunny side .
درسمت آفتاب رو
side vent
منفذکاری
side span
دهانهجانبی
side rail
ریلکناری
side plate
پیشدستی
side panel
حاشیهکناری
side mirror
آینهجانبی
to which side do I have to turn?
به کدام طرف باید بپیچم؟
sea side
کناردریا
Queen's side
سمتملکه
side-splitting
از ته دل
side-splitting
رودهبر کننده
to slide to the side
به آنطرف سریدن
side effects
اثرهای جانبی
flip side
پشت هرچیز
Gospel side
[قسمت شمالی محراب یا کلیسا]
flip side
بخش ثانوی هرچیز
flip side
پشت صفحهی گرامافون
epistle side
[محراب در گوشه جنوبی کلیسا]
baluster-side
[شکلی شبیه بالشتک پیچیده شده]
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com