English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
opposition party حزب مخالف [سیاست]
Other Matches
The party was latched on to him. He was saddled with the party. میهمانی را بگردنش گذاشتند ( ترغیب یا وادار شد )
opposition تقابل
opposition با the گروه اقلیت درمجلس
opposition اقلیت
opposition تناقض
opposition تضاد
opposition ضدیت
opposition دشمنی
in opposition تقابل فاز
opposition مخالفت
opposition مقاومت تضاد
to be in the opposition مخالف بودن
opposition مقابله
opposition حرکت شمشیرباز ضمن تماس با شمشیر حریف تقابل
To blast the opposition . مخالفین راکوبیدن
they offered no opposition مقاومت یا ضدیتی نکردند
The opposition parties . احزاب مخالف
finger thumb opposition تقابل شست و انگشت
opposition jupiter to the sun تقابل بر جیس با خورشید
opposition parliamentary group گروه مخالف در مجلس پارلمانی [سیاست]
I foud myself in opposition to my friends on this question . در مورد این موضوع نظریات مخالفی با دوستانم داشتم
The party is getting under way . جشن میهمانی دارد گرم می شود
the a party مدعی خصم
the a party طرف مخالف
party گروه مخصوص انجام یک ماموریت
party دسته متشکل جمعیت
party طرفدار
party عده نظامی
party گروه
party تیم
party مهمانی دادن یارفتن
party طرف یارو
party پارتی متخاصم
party بزم
party قسمت
party دسته همفکر
party هیات
party طرف شریک
party دسته
party حزب
party بخش
party مهمانی
third party شخص ثالث
The party is over! <idiom> خوشگذرانی تمام شد و حالا وقت کار است [باید جدی بشویم] [اصطلاح]
rear party قسمت عقبه
rear party عقب دار
rear party نیروی پوششی عقب نشینی یا عقب دار
reconnaissance party گروه شناسایی
republican party یکی از دوحزب بزرگ ایالات متحده امریکا
reconnaissance party قسمت شناسایی
shore party گروه پیشرو ساحلی درعملیات اب خاکی
recovery party گروه مخصوص جمع اوری اقلام بازیافتی
republican party حزب جمهوریخواه
shipwright's party گروه تعمیرات
side party گروه رنگ زن
special party گروه ویژه
raiding party قسمت مامور کمین
party coloured ابلق
party boat قایق بزرگ حامل مشتریان
party parpet دست انداز مشترک
party parpet جانپناه مشترک
party spirit طرفداری حزبی
party spirit روحیه تحزب
party to a lawsuit خصم
party spirit تعصب حزبی
party to a suit طرف دعوی
party to a suit متداعی
party to a transaction متعامل
permanent party پرسنل دایمی
permanent party جمعی دایمی یکان
rading party قسمت مامور دستبرد
rading party قسمت مامور تک در عملیات کمین دسته مامور شبیخون
To jazz up the party . مجلس را گرم کردن
raiding party قسمت مامور دستبرد یا تاخت
supply party گروه تدارکات
the lead of a party پیشوا یا رئیس حزب
the liberal party حزب یا دسته ازادی خواه
Liberal Party فراهمآوریرفاهوآزادیشخصی
party piece قطعهموسیقییاشعریکهدرمهمانیاجراگردد
party political مربوطبهاحزابسیاسی
She wrecked the party for us. مهمانی رابه مازهر کرد
to join a party عضو حزبی شدن
to throw a party مهمانی دادن
to crash in [to a party] بدون دعوت وارد شدن
Liberal Party حزبسیاسیمعتقدبهکنترلمحدودصنعت
Green Party حزبسبز - حزبیکهبرایحفافتازمحیطزیستتلاشمیکند
dinner party میهمانیشام
the party is led by him او بر ان حزب ریاست دارد
third party insurance بیمه شخص ثالث
third party lease توافقنامهای که بوسیله ان یک شرکت مستقل تجهیزاتی رااز سازنده خریده و به استفاده کننده کرایه میدهد
third party vendor فروشنده دسته سوم
thrid party شخص ثالث
wedding party مجلس عروسی یا عقد کنان
winning party محکوم له
winning party دادبرده
party politics سیاست بازیهای حزبی
party politics حزب بازی
search party گروه پیگرد
search party دستهی جستار گرد
to crash in [to a party] سر زده وارد شدن
party coloured رنگارنگ
cable party گروه لنگر
adherence to party هواخواهی یاتبعیت ازحزبی پیوستگی به حزبی
injured party طرف خسارت دیده
injured party طرف صدمه دیده
house-party مجالس خانگی
house-party دوره خانگی
house party مجالس خانگی
house party دوره خانگی
garden party گاردن پارتی
advance party گروه پیشرو
advance party قسمت پیشرو
an eveing party شب نشینی
boatswain's party گروه ملوان
billeting party گروه پیشرو
billeting party گروه یورتچی
beaching party گروه پیاده شونده
beach party گروه پیشرو اب خاکی
beach party گروه ساحلی گروه شناسایی اسکله یا ساحل
beach party تیم ساحل
evening party شب نشینی
party lines خط دستهای
party lines مرز مشترک
tea party مهمانی چای
tea party عصرانه چای
party walls دیوار مشترک
party wall دیوار مشترک
Labour Party حزب کارگر
working party گروه کار
boarding party گروه پژوهش
Conservative Party حزب محافظه کار
Conservative Party یکی از دوحزب مهم سیاسی انگلستان که جانشین حزب " توری "است که حزب اخیر در قرن 81 و 91 در انگلستان فعالیت داشته
the offending party متخلف
party lines خط مشترک
party lines خط خصوصی تلفن
party line خط دستهای
party line مرز مشترک
party line خط مشترک
party line خط خصوصی تلفن
hen party مجلس رقص زنانه
hen party مهمانی زنانه
boarding party تیم تفتیش
intervance of third party ورود ثالث
minor party حزب اقلیت
democratic party حزب دمکرات
democratic party یکی از دو حزب بزرگ سیاسی ایالات متحده امریکا که به صورت فعلیش از 8281 تاسیس شده لیکن از 7871 عملا" موجود بوده است
major party حزب اکثریت
major party حزب سیاسی پیرو درانتخابات
losing party محکوم علیه
liberty party حزب مخالف سیستم برده داری که در سال 0481 در ایالات متحده امریکاتشکیل شد
fire party تیم اطفای حریق
fire party تیم اتش نشانی
liberty party حزب ازادی
fire party گروه اتش نشانی
gunner's party گروه توپخانه
landing party گروه پیاده شونده به ساحل تیم فرود
head's party گروه نظافت
landing party گروه اب خاکی
labor party حزب کارگر
country party حزب هواخواه پیشرفت فلاحتی
coleague in a party هم مسلک
clean up party گروه مسئول نظافت محل اقامت افراد گروه مسئول رفت و روب
chater party اجاره نامه یا قرارداد اجاره کشتی تجاری
charter party قرارداد اجاره دربست
contact party گروه تماس
charter party قرارداد اجاره کشتی تجارتی
contact party گروهی که برای کسب اطلاعات از یک یکان به جلو اعزام میشود
notify party فرد یا شرکتی که باید به اواطلاع داده شود
mistaken party اشتباه کننده
losing party دادباخته
contracting party طرف قرارداد
party against whom a protest is made واخوانده
acid house party نواخته میشود
party against whom a protest is made معترض علیه
executive [of a political party] مجلس اجرائی [سیاست]
executive [of a political party] شورای مجریه [سیاست]
naval landing party تیم اب خاکی نیروی دریایی تیم اماده کردن ساحل برای عملیات اب خاکی
tailgate party [American E] پیکنیک روی درب عقب ماشینها در توقفگاه خودرو قبل از شروع مسابقه ورزشی [در آمریکا]
She enchanted (lived up ) our party. شور وحالی به جمع ما داد
demolition firing party گروه مسئول تخریب
party political broadcast تبلیغاتانتخاباتیاحزابدررادیویاتلویزیون
damage control party گروه اسیب گیر
air control party گروه کنترل هوایی
acid house party نوعی مهمانی که به صورت مخفی برگزار میشود و در آن موسیقی
social democratic party حزب سوسیال دمکرات
airmobile support party گروه پشتیبانی از عملیات هوارو
camp color party دسته پرچم یورتچی
the deceived party in a transaction مغبون
the party rallied round him ان دسته دوباره دور اوجمع شدند
camp color party گروه پرچم
The party to the contract (agreement). طرف قرارداد
In this contract , there are no loopholes for either party . دراین قرار داد هیچ را ؟ فراری برای طرفین نیست
The Republican party came to power . حزب جمهوریخواه سر کار آمد
to make the party rock جشن را گرم کردن
demolition firing party گروه مسئول انفجارخرج
passing on the oath to the other party رد قسم به طرف مقابل
fire control party تیم کنترل اتش دریایی
All the world and his wife were at this party . هر کی را بگویی دراین میهمانی بود
area damage control party گروه کنترل خسارات منطقه
Stage party ( films , movies ) . میهمانی ( فیلمهای ) مردانه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com