English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 176 (9 milliseconds)
English Persian
option of condition خیار شرط
Other Matches
option افهار میل
option شق انتخاب شده
option ترجیح
option اختیار خریدیا فروش
option اختیار
option خصیصه اختیاری
option ازادی
option عملی که انتخاب میشود
co option پذیرفتن بعنوان همکار
option حق باشگاه در تمدید قرارداد
option خیار
you have no option but to go چارهای جز رفتن ندارید کاری جز رفتن نمیتوانیدبکنید
option انتخاب
option کلیدی روی صفحه کلید که دستیابی به کار سایر کلیدها را فراهم میکند. مشابه کلید ctrl یا Alt در صفحه کلید IBM PC
option اختیار معامله
option حق انتخاب
zero option پیشنهادیکهدرآنیکطرفتنهادرصورتیسلاحهایهستهایراازبینخواهدبردکهطرفدیگرنیزچنینکند
option خیارات
option گزینه
option of conditions خیار شرط
option of deception خیار غبن
option of defect خیار عیب
option of fraud خیار تدلیس
call option خرید به شرط خیار
duble option خیار مشتری و بایع در موردتغییر دادن مقدار ثمن و مبیع در صورت تغییر ارزش پول
expire of option انقضاء خیار
local option اختیار تعیین محل معینی
local option اختیار تعیین چیزی درمحل
lock option اختیار کاربرد قفل
make option جعل خیار
option dealer واسطه معاملات اختیاری دلال معاملات اختیاری
option dealing معاملات اختیاری
option dealing سفته بازی روی ترقی سهام
call option خیارمشتری در مورد کم کردن ثمن
option key [یک کلید معرف روی بعضی ازصفحات کلید]
option of animals خیار حیوان
expire of option انقضاء مدت خیار
default option انتخاب قرار دادی
play out one's option ادامه بازی در تیم پس ازپایان قرارداد بدون قراردادجدید
seller's option انتخاب فروشنده
seller's option اختیار فروشنده
put option خیار بایع در مورد بالا بردن قیمت قبل از تسلیم مبیع ارزش پول تنزل کند
to make one's option اختیار کردن
triple option بازی تهاجمی با3 اختیار دادن توپ به مدافع پرتاب بازیگرمیانی حفظ توپ و دویدن باان یا پاس دادن
option of trickery خیار تدلیس
soft option انتخابآسانترینراه
option of loss خیار غبن
option of inspection خیار رویت
seller's option option
As I see . In my view ( option) . به نظرمن ( درنظرمن )
buyer's option to duble مقداربیشتری از مبیع مطالبه کند
seller's option to duble از مقدار مبیع کم یا ثمن بیشتری مطالبه کند
seller's option to duble خیار بایع در مورد این که درصورت تنزل ارزش پول پیش از تسلیم مبیع
option of incorrect description خیار تخلف وصف
option of unfulfilled conditions خیار تخلف شرط
option of meeting place خیار مجلس
contingency option program برنامه راه کارهای احتمالی برنامه عملیات مختلف احتمالی
buyer's option to duble خیار مشتری در این که درصورت ترقی ارزش پول پیش از تسلیم مبیع
option of contract invalid in part خیار تبعیض صفقه
option of delayed payment of the price خیار تاخیر ثمن
option of sales unfulfilled in part خیار تبعض صفقه
condition عارضه شرطی کردن
condition اضافه کردن داده ارسالی پس از برخورد با مجموعه پارامترها
condition شرط نمودن شایسته کردن
on the condition that به شرط انکه
condition شرط
condition وضع
condition حالت
condition مشروط کردن
condition 1-وضعیت یک مدار یا وسیله یا ثبات 2-وسایل مورد نیاز برای وقوع یک عمل
condition وضعیتی که پس از اعمال چندین خطا روی داده انجام میشود
condition ثباتی که حاوی وضعیت CPU پس از اجرای آخرین دستور است
condition شرط مهم در قرارداد
out of condition خراب
out of condition معیوب
condition موقعیت
condition شرط [وضع] [پیشزمینه]
condition وضعیت
on no condition به هیچ شرطی
on one condition به یک شرط
condition چگونگی
on that condition به آن شرط
zero condition حالت یک سلول مغناطیسی زمانی که صفر را نمایش میدهد
necessary condition شرط لازم [ریاضی]
it does not s. the condition واجدان شرایط نیست
condition شرط مقید کردن
Coulomb's condition قید کولن
putting a condition شرط گذاشتن
sufficient condition شرط کافی [ریاضی]
pre condition شرط لازم الاجرای قبلی
to change ones condition عروسی کردن
sufficient condition شرط کافی
prevailing condition شرط غالب
rug condition [وضعیت ظاهری و ارزش واقعی فرش که به عوامل مختلفی از جمله اندازه، رنگ، عدم پارگی نخ هاخسارت ناشی از بیدزدگی، نداشتن ریشه تقلبی، ارتفاع پرز مناسب و غیره بستگی دارد.]
putting a condition اشتراط
wait condition 1-وضعیت غیرفعال پردازنده که منتظر ورودی از وسیله جانبی است . 2-دستور خالی برای کاهش سرعت پردازنده تا حافظه یا رسانه جانبی کندتر به آن برسد
to make it a condition شرط کردن
to change ones condition زن گرفتن شوهرکردن
to chang one's condition عروسی کردن
to buy on condition شرط خریدن
standard condition شرایط متعارف فشار و دمای متعارف
standard condition شرایط استاندارد
space condition حالت فاصله
space condition شرط فاصله
readiness condition وضعیت اماده باش
On condition that. Provided that. بشرط آنکه (بشرطی که )
tropical condition شرایط گرمسیری
There is only one condition attached to it . فقط یک شرط دارد
restart condition شرط بازاغازی
readiness condition وضعیت امادگی رزمی وضعیت امادگی یکان شرایط اماده باش یکان
race condition حالت نامعینی که به هنگام عملکرد همزمان ددستورالعملهای دو کامپیوتربوجود می اید و امکان شناخت این مسئله که کدام یک از انها ابتدا تمام خواهند شدوجود ندارد
unclear condition شرط مجهول
condition of performance شرط فعل اثباتا"
in good condition بی عیب خوب
in working condition دایر
in working condition کارکننده
initial condition شرایط اولیه
initial condition شرط اولیه
interesting condition ابستنی
interesting condition حمل
interesting condition حاملگی
condition of non performance شرط فعل نفیا"
lay down the condition شرط کردن چیزی
ignition condition حالت احتراق
error condition شرط خطا
condition of qualification شرط صفت
condition of readiness وضعیت امادگی رزمی
condition of readiness شرایط امادگی
default condition وضعیت قرار دادی
condition of corollary شرط نتیجه
dynamic condition شرایط و مقتضیات پویای اقتصادی تغییر شرایط اقتصادی ناشی از تحول سلیقه تقاضا کنندگان وهزینه و مخارج تولید ونسبت جمعیت
embankment condition حالت یا شرائط خاکریزی
equilibrium condition شرط تعادل
error condition وضعیت خطا
line condition حالت خط
condition code کد شرط
condition code رمز وضعیت
condition book کتابچه حاوی شرایط ومقررات اسبدوانی
condition about description شرط صفت
boundary condition شرط کرانی
condition of equilibrium شرط تعادل
an unclear condition which consideration the ignoranceof causes شرط مجهولی که موجب جهل به عوضین میشود
line condition وضع خط
ammunition condition وضعیت مهمات
air condition دارای دستگاه تهویه کردن تهویه کردن
in a ruined condition ویران
operating condition رژیم
mark condition وضعیت نشان
condition code کد وضعیت امادگی اقلام
mark condition شرط علامت
make it a condition شرط کردن
condition code کدوضعیت اماد
no load condition حالت بی باری
normalization condition شرط بهنجارش
condition contrary to the requirment of شرط خلاف مقتضای عهد
defense readiness condition وضعیت امادگی رزمی ارتش وضعیت امادگی رزمی دفاعی
attack condition , alfa الف
condition which is impossible to fulfill شرط غیر مقدور
reasonable term and condition قید و شرط معقول
condition of subsequent events شرط نتیجه
condition contrary to the requirement contract of
in perfecting bail condition بی عیب
attack condition , alfa وضعیت تک
idle circuit condition وضعیت مدار بی بار
He is in no condition (not fit)to work. امروز خیلی سر حالم ( شنگول )
In good condition (health). سالم وبی عیب
functional condition code کد یا علامت مشخصات عمل کرد مهمات
condition contrary to the requirement شرط خلاف مقتضای عقد
In perfect condition (shape). کاملا" صحیح وسالم
quenched and tempered condition حالت ترساندن و سخت گردانی
condition about performance of an act شرط فعل
condition contrary to the requirment شرط خلاف مقتضای عهد
person in whose favor a condition is mad مشروط له
mint a mint condition نونو
mint a mint condition تازه تازه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com