Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
option of meeting place
خیار مجلس
Other Matches
meeting place
مکانملاقات
option
خیارات
option
خیار
option
حق باشگاه در تمدید قرارداد
option
گزینه
option
اختیار معامله
option
اختیار خریدیا فروش
option
ترجیح
option
انتخاب
option
خصیصه اختیاری
option
ازادی
option
افهار میل
option
حق انتخاب
option
شق انتخاب شده
co option
پذیرفتن بعنوان همکار
you have no option but to go
چارهای جز رفتن ندارید کاری جز رفتن نمیتوانیدبکنید
zero option
پیشنهادیکهدرآنیکطرفتنهادرصورتیسلاحهایهستهایراازبینخواهدبردکهطرفدیگرنیزچنینکند
option
عملی که انتخاب میشود
option
کلیدی روی صفحه کلید که دستیابی به کار سایر کلیدها را فراهم میکند. مشابه کلید ctrl یا Alt در صفحه کلید IBM PC
option
اختیار
call option
خرید به شرط خیار
call option
خیارمشتری در مورد کم کردن ثمن
default option
انتخاب قرار دادی
option key
[یک کلید معرف روی بعضی ازصفحات کلید]
duble option
خیار مشتری و بایع در موردتغییر دادن مقدار ثمن و مبیع در صورت تغییر ارزش پول
expire of option
انقضاء خیار
expire of option
انقضاء مدت خیار
option of defect
خیار عیب
local option
اختیار تعیین محل معینی
local option
اختیار تعیین چیزی درمحل
seller's option
انتخاب فروشنده
option of inspection
خیار رویت
option of loss
خیار غبن
option of trickery
خیار تدلیس
play out one's option
ادامه بازی در تیم پس ازپایان قرارداد بدون قراردادجدید
put option
خیار بایع در مورد بالا بردن قیمت قبل از تسلیم مبیع ارزش پول تنزل کند
seller's option
اختیار فروشنده
seller's option
option
to make one's option
اختیار کردن
triple option
بازی تهاجمی با3 اختیار دادن توپ به مدافع پرتاب بازیگرمیانی حفظ توپ و دویدن باان یا پاس دادن
option of fraud
خیار تدلیس
lock option
اختیار کاربرد قفل
As I see . In my view ( option) .
به نظرمن ( درنظرمن )
make option
جعل خیار
option dealer
واسطه معاملات اختیاری دلال معاملات اختیاری
option dealing
معاملات اختیاری
option dealing
سفته بازی روی ترقی سهام
option of animals
خیار حیوان
option of condition
خیار شرط
option of conditions
خیار شرط
option of deception
خیار غبن
soft option
انتخابآسانترینراه
meeting
یک دوره مسابقه
meeting
ملاقات میتینگ
meeting
انجمن
in the meeting of d may
در جلسه سوم می
meeting
جنگ تن به تن
meeting
انجمن جلسه
meeting
تلاقی وسائط نقلیه برخوردها
meeting
نشست
meeting
جلسه
meeting
تلاقی همایش
meeting
اتصال برخورد میتینگ
meeting
ملاقات اجتماع
meeting
مجمع
meeting
اجتماع
option of incorrect description
خیار تخلف وصف
seller's option to duble
از مقدار مبیع کم یا ثمن بیشتری مطالبه کند
seller's option to duble
خیار بایع در مورد این که درصورت تنزل ارزش پول پیش از تسلیم مبیع
option of unfulfilled conditions
خیار تخلف شرط
contingency option program
برنامه راه کارهای احتمالی برنامه عملیات مختلف احتمالی
buyer's option to duble
مقداربیشتری از مبیع مطالبه کند
buyer's option to duble
خیار مشتری در این که درصورت ترقی ارزش پول پیش از تسلیم مبیع
prayer meeting
انجمن دعا
extraordinary meeting
نشست فوق العاده
public meeting
تجمع
mass meeting
انجمن یا مجمعی که از عده زیادی مردم تشکیل شود
extraordinary meeting
نشست ویژه
meeting engagment
روز تصادمی
meeting house
پرستش گاه
meeting house
معبد
meeting house
عبادتگاه
official meeting
اجتماع رسمی
open the meeting
رسمیت جلسه را اعلام کردن
international meeting
مجمع بین المللی
official meeting
ملاقات رسمی
I very much look forward to meeting you soon.
من خیلی مشتاقانه منتظر دیدار با شما به زودی هستم.
indignation meeting
مجمع برای افهارتنفریا خشم همگانی
hunt meeting
برنامه مسابقات دو یا دو بامانع برای سوارکاران اماتور
public meeting
اجتماع
quaker meeting
انجمن کواکرهاکه اعضای ان خام
to hold a meeting
مجلس
closed meeting
گردهمایی محرمانه
town meeting
انجمن بلدی شورای شهری
to hold a meeting
جلسه منعقد کردن
The meeting was postponed.
جلسه را عقب انداختند
town meeting
انجمن شهری
closed meeting
نشست مسدود
to have a closed meeting
نشست محرمانه داشتن
[بخصوص سیاست]
track meeting
مسابقه دوومیدانی
race meeting
برگزاریچنددورمسابقهاسبدوانیدریکدورمسابقه
board meeting
جلسهمالکیاهیئتمدیرهیکشرکت
to hold a meeting
انجمن کردن
gate meeting
انجمنی که بادادن ورودیه بدان درایند
general meeting
جلسه عمومی
general meeting
گردهمایی عمومی
general meeting
مجمع عمومی شرکت
quaker's meeting
انجمن خاموش
to hold a meeting
داشتن
statutory meeting
مجمع عمومی قانونی
to call a meeting
جلسهای را اعلام کردن
Those who attended the meeting.
کسانیکه در جلسه حاضر بودند
quaker's meeting
انجمن کوالرهاکه اعضای ان خاموش میماندندتایکی درنتیجه
general meeting
مجمع عمومی
option of sales unfulfilled in part
خیار تبعض صفقه
option of contract invalid in part
خیار تبعیض صفقه
option of delayed payment of the price
خیار تاخیر ثمن
My sister says she's looking forward to meeting you.
خواهر من می گوید که مشتاق است با شما آشنا شود.
extraordinary general meeting
مجمع عمومی فوق العاده
The date of the meeting has been advanced.
تاریخ جلسه جلو افتاده است
closed-door meeting
مجلس جدا از مردم عمومی
[سیاست]
annual general meeting
مجمع عمومی سالانه
annual general meeting
مجمع عمومی سالیانه
general meeting of share holders
مجمع عمومی صاحبان سهام
to call a meeting of the board of directors
برای شرکت در جلسه هیئت مدیره احضار کردن
To conduct a meeting in an orderly manner.
جلسه ای رابا نظم وتر تیب اداره کردن
round robin (meeting or discussion)
<idiom>
جلسهای که درآن شخص ازیک گروه شرکت کرده باشد
I acted as interpreter for the Prime Minister at yesterday's meeting.
من در جلسه دیروز مترجم نخست وزیر بودم.
Fancy meeting you here ! this is indeed a small woeld ! this is pleasant surprise !
شما کجا اینجا کجا !
place
گذاشتن
out of place
<idiom>
درجایی اشتباه ،درزمان اشتباه بودن
place
محل
place
جا مکان
take place
<idiom>
انفاق افتادن
in somebody's place
بجای کسی
place
جای دادن
in the first place
<idiom>
درمشکل قرارداشتن
place value
ارزش مکانی
place
قرار دادن گماردن
i have no other place to go
جای دیگری ندارم که بروم
i cannot place you
نمیدانم شما را کجا دیده ام
take out place
محل حرکت
were i in your place
اگر جای شما بودم
in the second place
ثانیا
place
جایگاه
place
میدان
to take the place of something
جایگرچیزی شدن
to take the place of something
جانشین چیزی شدن
to take the place of something
جای چیزیرا گرفتن
If I were in your place. . .
اگر بجای شما بودم …
I have no place (nowhere) to go.
جایی ندارم بروم
To keep away from a place.
از محلی دور شدن
place
فضا
to take place
واقع شدن
to take place
رخ دادن
take place
واقع شدن
take place
رخ دادن
in place of
به جای
[به عوض]
in place
بجا بمورد
place
وهله مرتبه
in the second place
دوم انکه
in place of
بجای درعوض
place
صندلی
place
میدان شهری
place
محل رقم در یک عدد
place
جا
place
مکان موقع
place
مقام
place
جاخالی
place
مکان
place
پاس به یار ازاد فرستادن گوی بیلیارد به سمت هدف
out of place
بیجا
in place
کارگذاشته
place
مقام رتبه
place
در محلی گذاردن
in the first place
اولا
in place
درجا
out of place
جابجا شده
out of place
بی مورد
clearing out
[of a place]
تخلیه
[فضایی]
It took place under my very eyes.
درست جلوی چشمم اتفاق افتاد
to place on the market
فروختن
place of work
محل کار
to place on the market
درمعرض فروش قرار دادن
place of employment
محل کار
place of birth
محل تولد
clearing out
[of a place]
اخراج
[از مکانی]
fall into place
معنی گرفتن
shady
[place]
<adj.>
سایه دار
defector in place
جاسوس
Where is my seat(place)
جای من کجاست ؟
put someone in his or her place
<idiom>
تنبیه شخص به علت حرف یا رفتار بد
In the ( same ) usual place.
در همان جای همیشگه
there is time and place for everything
<proverb>
هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد
defector in place
جاسوس سری
Theres no place like home .
<proverb>
هیچ جا مثل خانه نمى شود .
How do I get to this place / this address?
چطور می تونم به ... بروم؟
to place on the market
به بازار عرضه کردن
I'd like to have a place of my own
[to call my own]
.
من منزل خودم را می خواهم داشته باشم.
to hunker down in a place
در جایی پناه بردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com