English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (9 milliseconds)
English Persian
order arms فرمان پافنگ
order arms پافنگ
order arms فرمان بجای خود در حال مسلح بودن با تفنگ
Other Matches
marching order [travel order] دستور پیشروی [ارتش]
take up arms <idiom> آماده جنگیدن
up in arms مسلح واماده جنگ
to take arms جنگ اغاز کردن
under arms مجهز باسلحه سبک و انفرادی
under arms تحت سلاح
in arms مسلح
all arms کلیه نیروها
to take up arms مسلح شدن
up in arms <idiom> آماده حمله
arms جنگ افزار
arms نشان دولتی نیرو
in arms <idiom> آماده جنگیدن
combat arms رسته رزمی
to trainb arms تفنگ رابایک دست وتقریباموازی بازمین نگاه داشتن
inspection arms سلاح برای بازدید حاضر بازدید اسلحه اسلحه رابازدید کنید
to keep at arms length <idiom> رو ندادن
achievement of arms مجموعه ای از نشان های زرهی
to present arms نشانه روی کردن
king of arms متصدی تشخیص وتعیین نشانهای خانوادگی
to present arms پیش فنگ کردن
to pile arms چاتمه زدن
to lay down ones arms سلاح خودرا بزمین گذاشتن
to lay down arms ترک جنگ کردن
to keep at arms length اشنائی نکردن با
to keep at arms length دوری کردن از
to fold in ones arms دراغوش گرفتن
combat arms یکان رزمی یکان درگیر در رزم
with open arms <idiom> با گرمی استفاده کردن
carry arms دوش فنگ
To lay down ones arms . اسلحه رابزمین گذاشتن
arms race مسابقه تسلیحاتی
combined arms مرکب
comrades in arms همخدمت
comrades in arms سرباز
comrade in arms همخدمت
comrade in arms سرباز
with open arms بااغوش باز بابازوهای گشاده
combined arms یکان مرکب
combined arms رستههای مرکب
with the arms crossed دست بسینه
with folded arms دست بسینه
with arms folded a دست بسینه
fire arms اسلحه ی گرم
to fly to arms سلاح برداشتن
to fly to arms اماده جنگ شدن
port arms فرمان پیش فنگ پیش فنگ کردن
present arms پیش فنگ کردن
present arms پیش فنگ فرمان پیش فنگ
orders arms پافنگ
profession of arms تخصص نظامی گری
profession of arms شناخت رسته ها اشنایی با رسته ها
right shoulder arms فرمان دوش فنگ
right shoulder arms فرمان ازراست نظام
sergeant at arms مامور اجرا
sergeant at arms فراش
passage at arms زدو خورد
passage at arms پیکار
present arms پیش فنگ
present arms سلام درحال پیش فنگ
passage of arms زد و خورد
passage of arms جنگ
passage of arms رزم
passage of arms نبرد
passage at arms نبرد مواقعه
sergeant at arms مامور اجرا و انتظامات
shoulder arms دوش فنگ
master at arms درجه دار انتظامات ناو درجه دار ارشد ناو
suspension of arms اعلام اتش بس موقت یا تعلیق موقت حالت جنگی
suspension of arms اتش بس
man at arms سرباز
to bear arms سربازی کردن
to bear arms خدمت نظام کردن
to carry arms سربازشدن
to carry arms سلاح برداشتن
to cross the arms دست بسینه گذاشتن
suspension of arms اتش بس موقت
supporting arms نیروی پشتیبانی کننده یکانهای پشتیبانی کننده
side arms اسلحه کمری
side arms جنگ افزارکمری
sling arms حالت بند فنگ
oder arms پافنگ
spiral arms بازوهای مارپیچی
stack arms فرمان چاتمه فنگ
stack arms چاتمه کردن تفنگها
stack arms تفنگها راچاتمه کنید
supply arms یکانهای تدارکاتی یا ادارات وقسمتهای امادی
to fling out ones arms بازوهاراناگهان گشادن
bear arms تحت سلاح رفتن
coats of arms نشان یا علامت دولت یاخانواده وامثال ان
coat of arms نشان یا علامت دولت یاخانواده وامثال ان
to call to arms اعلام دست به اسلحه کردن
with folded arms دست به سینه
small arms سلاحهای کالیبر کوچک
small arms جنگ افزارسبک یا کالیبر کوچک
arms control کنترل جنگ افزار
arms control کنترل سلاح
small arms سلاحهای سبک
port arms پیش فنگ
bear arms سلاح به دست گرفتن خود را به خدمت معرفی کردن
combined arms team تیم مرکب
to pinion the arms of a person کت کسیرا بستن
arms material position شغل همه رستهای
roller board and arms بازوهاوبردغلتک
arms control measures مقررات کنترل جنگ افزار اقدامات کنترلی جنگ افزار
The jacket is too tight in the arms. این ژاکت بازوهایش تنگ است.
combat support arms یکان پشتیبانی رزمی
combat support arms رسته پشتیبانی رزمی
combined arms army ارتش مرکب
combined arms army ارتش مختلط ارتش متشکل از نیروهای مرکب
combined arms team تیم رستههای مرکب
To fling ones arms round some bodys neck . دست را دورگردن کسی انداختن
in order that he may go برای اینکه برود
in order that i may go برای اینکه بروم
order پردازندهای که عملیات ریاضی و منط قی را کدگشایی کند و انجام میدهد مط ابق کد برنامه
second order مرتبه دوم
order راسته
order کد عمل
order حواله کرد حواله کردن دستور
in order that برای اینکه
in order that تا اینکه
order مرتبه
order خرید سفارش خرید
order فرمان نظم
order نظم دادن
in order دایر
in order صحیح
order سفارش دادن
in order درست
to the order of در وجه
to the order of به حواله کرد
to the order of بحواله کرد
order رتبه
order دستور سفارش
order حکم
order حواله
order about پیوسته پی فرمان فرستادن
order سفارش دادن دستور دادن
order دستورالعمل دستور
order نظام معماری
order دستور دادن سفارش
order شیوه
order سبک معماری
order سفارش دادن کالا یا جنس
order ترتیب
order مرتب کردن
order امر
order دستورالعمل
order دستور
In this order. In this way. باین ترتیب
order نظم
order سفارش دادن تنظیم کردن
order ترتیب انجام کار
order off حکم خروج
out of order درهم برهم
out of order <idiom> کارنکردن
well-order خوش ترتیب [ریاضی]
in order to <idiom> اعتماد شخص را بدست آوردن
order دستورعملیاتی
out of order از کار افتاده
to order <idiom> به ترتیب
out of order خراب
out of order نادرست
out of order <idiom> برخلاف قانون ،نامناسب
order منظم کردن
by order of فرمان
order [placed with somebody] سفارش [ازطرف کسی]
re order سفارش دوم باره
order دستور دادن
in order to ... تا [اینکه ]
order [placed with somebody] دستور [ازطرف کسی]
in order to ... برای [اینکه]
by order of حسب الامر
order ن
order سفارش
first order مرتبه اول
Lattice [order] توری [ترتیب] [ریاضی]
Lattice [order] شبکه [ریاضی]
post order حواله پستی
short order خوراکی که زود مهیا میشود
sort order نظم ترتیب
referral order درخواست برای اماد غیرموجود یا جایگزین در انبار
review order لباس وتجهیزات و وسائل کامل
reculaulation order تنظیم محاسبه مجدد
purchase order سفارش خرید
purchase order دستور خرید
route order ترتیب حرکت در روی جاده حرکت به ستون راه
route order فرمان ستون راه رو
public order نظم عمومی
second order conditions شرایط ثانوی
provisional order دستور موقت اداری
second order conditions شرایط مرتبه دوم
second order factor عامل مرتبه دوم
second order reaction واکنش مرتبه دوم
processing of the order انجام سفارش
probation order دستور یا حکم تعلیق مجازات
review order لباس وتحملات سان
Attic Order ستون بندی آتنی
Gigantic Order [شیوه ستون سازی توسکاری همراه با شیوه غول ستونی] [معماری]
pecking order <idiom> راه ارتباط بایکدیگر
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com