Dictiornary-Farsi | ordered pair | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 75 (6 milliseconds)

English	Persian
ordered pair	جفت مرتب
ordered pair	زوج مرتب [ریاضی]
ordered pair	زوج مرتب [ریاضی]


Other Matches

well-ordered <adj.>	مرتب
well ordered	مرتب و منظم
well ordered	بنحو اکمل انجام یافته
ordered	سفارش داده شده
ordered	دارای نظم و ترتیب
ordered	مرتب
ordered	منظم
ordered	فرموده
That's not what I ordered.	آن چیزی نیست که من سفارش دادم.
well-ordered <adj.>	منظم
he was otherwise ordered	جور دیگر مقدر شده بود سرنوشت چیز دیگر بود
he was ordered to europe	او مامور اروپا شد
he was ordered to europe	او باروپاگسیل گردید
we were ordered to stay	دستور دادند بمانیم
partially ordered	پاره مرتب
ordered tree	درخت مرتب شده
just what the doctor ordered <idiom>
the doctor ordered an ointment	پزشک مرهم تجویز کرد
au pair	خدمت تهاتری
to pair somebody off [up] with somebody	کسی را با کسی دیگر زوج کردن [برای ازدواج یا رابطه دوست دختر یا پسر] [همچنین می تواند لحن منفی داشته باشد]
to pair off	جفت جفت گذاشتن دوبدوگذاشتن
to pair off	دوتادوتا
to pair off	جفت کردن [برای کاری یا در جشنی]
to pair off	دو نفر دو نفر کردن [برای کاری یا در جشنی]
to pair off	رفتن
one pair	یکجفت
au pair	وابسته به مبادلهی خدمت
pair	جفت
pair	زوج
pair	جفت شدن
pair	جفت کردن
pair	جور کردن وشدن
pair	جفت کردن وشدن
pair	هرچیز دو جزئی
pair	زن و شوهر
vector pair	زوج برداری
electron pair	زوج الکترون
electron pair	زوج الکترون حفره
contact pair	زوج اتصال
coxed pair	کایاکدونفره
pair royal	سه برگ یکجور
twisted pair	جفت پیچیده شده
coxless pair	کایاکدونفرهمراهراهنما
pigeon pair	پسر ودختر دوقولو
to go up one pair of stairs	بالارفتن
pair royal	سه سر سه طاس یکجور
pair production	تغییر شکل انرژی سینتیک فوتون یا هر ذره پر انرژی به جرم
stereoscopic pair	زوج استروسکپی
pigeon pair	پسرودختری که یگانه فرزندان پدرومادرخودباشند
pair of gears	زوج چرخ دنده
ion pair	زوج یون
to go up one pair of stairs	یک اشکوب
pair of compasses	پرگار
pair oar	کرجی دو پارویی
pair interactions	بر هم کنشهای زوجی
stereoscopic pair	زوج برجسته بینی
electron pair bond	پیوند زوج الکترون
lone pair electron	زوج الکترون ناپیوندی
small pair of compasses	پرگاره
A pair of old pants ( trousers ) .	یک شلوار کهنه
input pair of terminals	زوج ترمینالهای اولیه
twisted pair cable	کابل زوج بهم پیچیده
lone pair electron	زوج الکترون تنها
double pair royal	چهارطاس یکجور
double pair royal	چهار برگ یکجور
inert pair effect	اثر زوج بی اثر
bonding electron pair	زوج الکترون پیوندی
acid base pair	زوج اسید- باز
pair exchange sorting algorithm	نوعی الگوریتم مرتب کردن مستلزم مقایسه دادههای زوج بندی شده
unshielded twisted pair cable	مشابه 10294. مراجعه شود به CATEGORY CABLE
A pair of shoes (gloves,socks).	یک جفت کفش( دستکش ؟جوراب )
To turn tail . To show a clean pair of heels .	فرار را بر قرار ترجیح دادن