English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (10 milliseconds)
English Persian
overtaking sight distance طول دید
overtaking sight distance مسافت دید برای سبقت گرفتن
overtaking sight distance فاصله دیدبرای پیشدستی
overtaking sight distance فاصله دیدپیش افتی
Other Matches
sight distance طول دید
sight distance فاصله دید
sight distance مسافت دید
stopping sight distance فاصله دید ایست
stopping sight distance فاصله دید برای ایست
overtaking جلو زدن
overtaking پیشدستی پیش افتی
overtaking پیش افتادن
overtaking سبقت
overtaking vessel ناو درحال سبقت
overtaking vessel شناوه سبقت گیرنده
overtaking lane خط پیش افت
overtaking lane خط پیشدستی
overtaking lane خط سبقت
overtaking light چراغ
overtaking light پاشنه
out of distance دور بودن شمشیرباز از حریف
to keep one's distance دوری جستن
known distance مسافت معلوم
following distance فاصله بین وسائط نقلیه فاصله میان خودروها
to keep one's distance کناره گیری کردن
to keep one's distance اشنایی نکردن
distance برد سلاح
known distance فاصله معلوم
mean distance فاصله حداکثر وحداقل سیاره از قمر
in distance نزدیک بودن شمشیرباز برای ضربه زدن
distance مسیر مسابقه
distance فاصله
distance دورنگاهداشتن پشت سرگذاشتن
distance بعد دورکردن
distance دوری
distance مسافت
X distance سوراخ کارت در ستون برای بیان عدد منفی
distance بعد
distance تعدادکیلومترهای طی شده درشکار با اسب
distance مدت بازی قسمتی از مسیر مسابقه مشخص شده به وسیله پرچم یا میله
zenith distance فاصله ارتفاع نافر
distance between centers طول دوران
distance angle زاویه مربوط به برد سلاح زاویه مربوط به مسافت هدف
distance line طناب نگهدارنده ناوها
distance line طناب تنظیم فاصله
distance man دونده استقامت
distance runner دونده استقامت
distance medley دو استقامت امدادی شامل 004 008 0021 و 0061متر
distance vision دید دوربرد
distance meter بعد سنج
distance meter فاصله سنج
distance protection وسیله حفافت فاصله
distance receptor گیرنده دوربرد
weaving distance طول تلاقی مسافت همبری
bond distance طول پیوند
buffer distance محوطه امنیت
to step a distance قدم کردن
training distance مسافت تمرین
center distance فاصله ازمرکز
code distance فاصله رمز
coherence distance فاصله همدوسی
countermining distance فاصله ضد انفجار زنجیری مین
countermining distance فاصله مجاز بین دومین
center distance فاصله مرکزی
unit distance با فاصله واحد
weaving distance طول تقاطع
buffer distance حاشیه امنیت
distance wadding لایی
social distance فاصله اجتماعی
skip distance خیز موج
signal distance فاصله علامتی
internuclear distance فاصله بین هستهای
interocular distance فاصله بین عدسیهای یک وسیله دیدبانی یا بین دوچشم
offset distance مسافتی که نقطه صفر زمین از مرکز منطقه هدف دورباشد
offset distance فاصله برون محوری
long distance دارای مسافت زیاد
photo distance مسافت اندازه گیری شده ازعکس هوایی مسافت روی عکس
polar distance فاصله قطبی
road distance مسافت روی جاده یا مسافت طی شده از جاده
safe distance فاصله بی خطر
safe distance مسافت امن اطراف مین
image distance عرض تصویر
supporting distance مسافت پشتیبانی
distance wadding لایی جازم
distance wadding بوش داخل پوکه فشنگ
ecological distance فاصله بوم شناختی
f. distance or length فاصله کانونی
facing distance مسافت بین نفرات در صف برای سهولت چرخش به اطراف
time distance زمان عبور ستون
time distance مسافت زمانی حرکت ستون مسافت طی شده در زمان معین
focal distance فاصله کانونی
frequency distance فاصله فرکانس
haul distance فاصله حمل
hyperfocal distance نزدیک ترین فاصلهای که ازانجا میتوان عکس برداری واضح وروشن نمود
hyperfocal distance مسافت بین عدسی دوربین تانزدیکترین اشیاء میدان تصویردوربین وقتی که دوربین روی فاصله بینهایت تنظیم شود
supporting distance بردپشتیبانی سلاحها
shouting distance فاصله صدا رس
angular distance فاصله زاویهای
zenith distance ارتفاع راس القدم
air distance مسافت هوایی
linear distance خط هوایی
long distance با شعاع عمل زیاد طولانی
long distance دارای مسافت دور
distance light نورافکن
long-distance راه دور
long-distance از راه دور
long-distance دور برد مکالمات تلفنی از راه دور
long-distance ازراه دور تلفن کردن
long-distance دارای مسافت زیاد
long-distance با شعاع عمل زیاد طولانی
long-distance دارای مسافت دور
It can be seen from a distance of two kilometers . از فاصله دو کیلومتری دیده می شود
It is some distance to the school . تا مدرسه فاصله زیاد است
air distance مسافت طی شده به وسیله هواپیما
long distance از راه دور
long distance راه دور
long distance دور برد مکالمات تلفنی از راه دور
middle distance فاصلهی میان زمینه و پیش زمینه
distance post قرارگاهمحلمسابقه
anchorage distance فاصله تکیه گاهی
long distance ازراه دور تلفن کردن
distance between two points فاصله دو نقطه [ریاضی] [فیزیک]
distance scale مقیاسمسافت
distance travelled مقدارطیشده
social distance scale مقیاس فاصله اجتماعی
miss distance scorer دستگاه تعیین میزان خطای تیردستگاه خطایاب
distance vector protocols اطلاعات در مورد مسیرهای مختلف شبکه گسترده که توسط rowter برای یافتن کوتاهترین و سریع ترین مسیر ارسال اطلاعات به کارمی رود
middle distance race دو نیمه استقامت 008 تا0051 متر
telephone modal distance مسافت مکالمه تلفنی
long distance reception دریافت دور
long distance line خط ارتباطی
long distance supply تغذیه مسافت دور
hole center distance فاصله مرکز سوراخ
long distance cable کابل ارتباطی
limited distance modem وسیله ارسال داده با محدوده کوتاه که داده دیجیتال خاص را ارسال میکند و نه به صورت تقسیم شده
economic haul distance فاصله اقتصادی حمل
direct distance dialing شماره گیری فاصله مستقیم
to distance [dissociate] oneself from دوری [قطع همکاری] کردن از
total stopping distance طول ایست کامل
vehicle stopping distance مسافت ایست وسیله نقلیه مسافت ایست خودرو
fixed distance marking خطمقطعثابت
half-distance line خطنیمفاصله
critical anode distance فاصله بحرانی اندی
The bus stop is no distance at all . ایستگاه اتوبوس فاصله زیادی با اینجا ندارد
bogardus social distance scale مقیاس فاصله اجتماعی بوگاردوس
sight الت نشانه روی
sight دید
sight بینش
sight باصره
sight دیدگاه هدف
sight قدرت دید
in sight دیده شدنی
in sight نزدیک
sight نظر منظره
Get out of my sight! <idiom> از جلوی چشمم دور شو!
sight جنبه چشم
sight قیافه
sight جلوه
sight تماشا
sight بینایی
on sight دیداری
on sight در میدان دیددوربین
on sight در معرض دید
second sight روشن بینی
second sight بصیرت
near sight نزدیک بینی
sight in تنظیم کردن دید در تفنگ
second sight بینایی
sight seeing دیدار منافر جالب
sight seeing تماشا
sight منظره دستگاه سایت
out of sight غایب از نظر
out of sight ناپیدا
second sight دور بینی
on sight برویت
second sight نهان بینی بسختی راه رفتن
by sight بدیدن
sight وسیله تنظیم دید روی کمان نشانه روی مگسک
sight رویتی
sight دیداری
sight رویت
sight شباک
sight سوراخ روشنی رسان سوراخ دید
sight رویت کردن
by sight از نگاه
to in sight into something بصیرت داشتن
to in sight into something چشم خرد در چیزی باز کردن
at sight به رویت
at sight دیداری
at sight بی مطالعه قبلی
sight نشان کردن
sight الات نشانه روی شکاف درجه تفنگ
he was well out of sight بکلی
sight رصد کردن ستارگان
at first sight در نظر اول
sight بازرسی کردن رویت کردن
sight دید زدن نشان کردن
take a sight altitude the take, shoot : syn
he was well out of sight ازنظردورشده بود
take a sight ارتفاع گرفتن
sight دیدن
sight میدان دید
sight دوربین دیدن
at first sight بیک نگاه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com