Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 139 (8 milliseconds)
English
Persian
oxygen debt
بدهی اکسیژن
oxygen debt
وام اکسیژن
Other Matches
oxygen
هوادادن
oxygen
گاز اکسیژن
oxygen
O :symb
oxygen
اکسیژن
oxygen
اکسیژن دار
oxygen valve
شیراکسیژن
oxygen deficit
کمبود اکسیژن
oxygen extraction
جذب اکسیژن
liquid oxygen
اکسیژن مایع
oxygen cylinder
سیلندر اکسیژن
oxygen ration
ضریب قدرت اسیدی
oxygen ration
نسبت اکسیژن
oxygen convertor
مبدل اکسیژن مایع به اکسیژن گازی در سیستمهای تنفسی
atmospheric oxygen
اکسیژن هوا
oxygen mask
ماسکاکسیژن
oxygen indicator
اکسیژنیدک
oxygen tent
چادراکسیژن مخصوص معالجه سرما خوردگی وامثال ان
oxygen cylinder
مخزن اکسیژن
oxygen acid
اسید اکسیژن دار
oxygen carrier
اکسیژن بر
oxygen bridge
پل اکسیژنی
oxygen tents
چادراکسیژن مخصوص معالجه سرما خوردگی وامثال ان
oxygen cylinder
سیلندراکسیژن
oxygen bottle
محفظهای برای نگهداری اکسیژن گازی تحت فشار زیاد
oxygen acid
اکسی اسید
oxygen deficit
کسر اکسیژن
oxygen supply regulator
کنترلکنندهذخیرهاکسیژن
oxygen converter steel
فولاد ال دی
oxygen control handle
دستهکنترلاکسیژن
liquid oxygen tank
مخزناکسیژنمایع
demand oxygen system
سیستم اکسیژنی که در ان جریان اکسیژن به صورت تناوبی و همزمان با تنفس شخص باشد
maximal oxygen consumption
حداکثر اکسیژن مصرفی بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر توان هوازی
maximal oxygen uptake
حداکثر اکسیژن مصرفی بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر توان هوازی
oxygen steelmaking process
فرایند فولادسازی اکسیژنی
biochemical oxygen demand
نیاز زیست شیمیایی به اکسیژن
biological oxygen demand
نیاز زیست شیمیایی به اکسیژن
acetylene oxygen flame
شعله استیلن اکسیژن
acyl oxygen fission
گسسته شدن پیوند اسیل-اکسیژن
chemical oxygen demand
نیاز شیمیایی اکسیژن
liquid oxygen tank baffle
مخزناکسیژنمایعبیمصرف
maximal oxygen consumption per minute
حداکثر اکسیژن مصرفی دردقیقه بیشینه اکسیژن مصرفی در دقیقه
continuous flow oxygen system
سیستم اکسیژنی که در ان جریان اکسیژن به صورت پیوسته میباشد
debt
غین
to get into debt
وام پیداکردن
to get into debt
بدهی پیداکردن
to be in debt
مقروض بودن
to be in debt
بدهی داشتن
the d. of a debt
پرداخت بدهی
debt
بدهی
in debt
بدهکار
debt
دین
debt
قصور
to get into debt
بدهکارشدن
debt
بدهی داشتن
debt
بدهکاربودن
debt
وام
debt
قرض
preferential debt
دین ممتازه
payment of an debt
وفاء دین
payment of a debt
اداء دین
passive debt
وام بی بهره
private debt
بدهی خصوصی
debt rescheduling
تجدید نظر در شرایط وام
present debt
دین حال
proof of debt
دلیل طلب
debt forgiveness
صرف نظر از بدهکاری
To be in debt up to ones ears.
غرق بدهی بودن
To be up to ones ears in debt.
تا خرخره درقرض بودن
debt cut
بخشش بدهکای
debt forgiveness
بخشش بدهکای
debt relief
بخشش بدهکای
debt perpetrator
خطاکار در بدهی
proof of debt
سندی که از طرف بستانکار شخص ورشکسته یامتوفی یا شرکت در حال تصفیه ارائه میشود
public debt
قرضه عمومی
public debt
بدهی دولت
run in debt
قرض بهم رساندن
specialty debt
تعهدات مستند به اسناد رسمی
debt relief
صرف نظر از بدهکاری
verification of debt
تشخیص مطالبات
to run into debt
قرض بالا آوردن
debt perpetrator
مرتکب بدهی
debt cut
صرف نظر از بدهکاری
bad debt
طلب لاوصول حساب ذخیرهای که برای جبران مطالبات لاوصول نگهداری میشود
debt collector
کارگزاروصول طلب
debt discount
تفاوت ارزش اسمی بدهی واصل مبلغ
debt enforcement
درخواست طلب وصول
debt finance
افزایش سرمایه از طریق فروش سهام تامین محل برای پرداخت قروض و دیون
debt limit
حداکثر مبلغی که یک واحددولتی میتواند مدیون گردد وبیش از ان مجاز نیست
debt of honour
وام شرافتی
debt of honour
بدهی که پرداخت ان به خوش حسابی بدهکار بستگی دارد
debt of nature
اجل
debt of record
دین قانونی
debt of record
بدهی قانونی record of court محکوم به
debt collector
وصول کننده طلب
bad debt
طلب غیر قابل وصول
debt burden
بار بدهی
acknowladgement of debt
قبول بدهی
acknowledgement of debt
اقرار به بدهی
an active debt
بدهی با ربح
arrears of debt
دیون معوقه
attachment of debt
توقیف طلب
consolidated debt
بدهی یک کاسه شده
crown debt
وام بدولت
crown debt
طلب دولتی بستانکاری دولتی
debt advice
اعلامیه بدهکار
debt balance
مانده بدهکار
debt outstanding
وام معوقه
debt service
پرداخت اصل و فرع
immersed in debt
گرفتاربدهی
indgement debt
محکوم به
judgment debt
محکوم به مالی
judgement debt
محکوم به
judgement debt
دادخواسته
national debt
قرضه ملی
national debt
بدهی ملی
national debt
قرض ملی
net debt
بدهی خالص
debt of nature
مرگ
immersed in debt
فرو رفته در فرض
deep in debt
تا گردن زیر بدهی
up to the eyes in debt
تا گردن زیر بدهی
floating debt
بدهی متغیر
good debt
طلب وصول شدنی
funded debt
وام تنخواه دار
execution for debt
اقدام برای طلب وصول
funded debt
وامی که دربرابران وجوهی رااختصاص داده باشند
discharging from an obligation or a debt
ابراء ذمه
national debt burden
بار قرضه ملی
debt collecting agency
نماینده وصول مطالبات
simple content debt
دین ناشی از قرارداد شفاهی
debt income ratio
نسبت قروض به درامد ملی
To be in the red . To contract a debt .
قرض بالاآوردن
debt collection for realisation
property pledged of وصول طلب با نقد کردن وثیقه
to pay off a debt
[mortgage]
بدهی
[رهنی]
را قسطی پرداختن
i paid the debt plus interest
بدهی را با بهره ان دادم
debt due at a future time
دین موجل
Better to go to bed supperless than to rise in debt.
<proverb>
گرسنه خوابیدن بهتر است تا در قرض بیدار شدن.
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com