English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
pack frame کوله پشتی زین دار
Other Matches
pack up بستن
pack تعداد کارت پانچ ها یا دیسکهای مغناطیسی
pack با نمایش چندین حرف داده با یک حرف ذخیره شده
pack ذخیره حجمی از داده به صورت کاهشی
pack قرار دادن چیزها در جعبه برای فروش یا ارسال
pack تعداد دیسکهای مغناطیسی ثابت یا متغیر
pack ارقام دهدهی ذخیره شده در فضای کوچکی با استفاده از فقط چهاربیت برای هر رقم
pack توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
pack دو رقم دهدهی با کد دودویی در یک کلمه کامپیوتری
pack فشرده سازی
to pack off روانه کردن
to pack off بیرون کردن
pack off روانه کردن
six-pack شش قوطی
six-pack نیم دوجین
pack up دست از کارکشیدن
pack فشردن
pack بسته کردن
pack متراکم کردن فشردن
pack بزور جا دادن
pack بارکردن بردن
pack توده کردن بزور چپاندن
pack کوله پشتی
pack دسته گروه
pack بسته
pack بقچه
pack بسته کردن یکدست ورق بازی
pack بسته بندی کردن
pack فرستادن
pack وسیله محمول
pack محمول بادواب
pack گروه تعقیب کننده پیشتاز گروه تازیها گروه مهاجمان در تجمع
pack بار
pack قرار دادن
pack cloth لفاف بارپیچی
pack road جاده مال رو
pack horse یابو
pack horse بارگیر
disk pack بسته دیسک
pack staff بارنگهدار
pack horse اسب بارکش
pack saddle زین بارگیری
pack saddle زین مخصوص بار
pack staff بغچه نگه دار
pack box بسته
disk pack گروه بسته
dismountable pack بسته قابل پیاده سازی
dry pack مخلوطی از سیمان و ماسه که برای مرمت ترکهای بتن بکار میرود
flat pack بسته مسطح
gravel pack پوشش شنی
imagery pack بسته حاوی عکسهای هوایی یک منطقه مشخص
nondismountable pack بسته غیرقابل پیاده سازی
pack annealing التهاب لفافی
amphibious pack تک اب خاکی
amphibious pack بارهای اب خاکی
ab power pack جعبه تغذیه ا.ب
pack artillery توپخانه محمول با دواب توپخانه محمول توپخانه کوهستانی
pack board وسیله سیم کشی با گنجایش دو قرقره سیم
climbing pack کوله پشتی
pack box پاکت
disk pack گرده بسته
pack animal چهارپا
film pack جایفیلم
face pack مادهایکهبرایتمیزکردنپوستصورتاستفادهمیشود
To pack a suitcase. چمدان بستن
A pack of lies . یک مشت دروغ
a face-pack ماسک صورت
I'd like a face-pack. من ماسک صورت میخواهم.
power pack باتری [مهندسی برق یا الکترونیک]
to pack a jury جورکردن و برگزیدن اعضای هئیت منصفه بدانسان که طرافداری از شخص بنماید
pack animals حیوان باربر
pack animals چهارپا
pack animal حیوان باربر
emery pack جاسوزنی
cigarette pack بستهسیگار
trade pack بسته بندی تجاری
summit pack کوله قله
power pack جعبه تغذیه
power pack دستگاه تنظیم برق
wolf pack گله گرگ
wolf pack حمله گرگ
wolf pack حمله چندزیردریایی با هم به هدف
pack ice رجوع شود به pack ice
pack ice یختوده
pack ice یخ شناور
survival pack بسته نجات
to pack a weapon [colloquial] اسلحه ای با خود حمل کردن
to pack a weapon [colloquial] مسلح بودن
a pack of ravening wolves یک گروه گرگ ژیان
pack annealing furnace کوره التهاب لفافی
portable disk pack بسته دیسک قابل حمل
consolidated pack ice مجموعه یخهای شناور
To collect (pack)the household goods. اسباب خانه را جمع کردن
frame خطای ناشی از یک بیت مشکل دار در فریمی در نوار مغناطیسی
frame و مرز اطراف فضای پنجره
frame کنترل هایی
frame هیکل حالت موقتی
frame استاتور استخوان بندی
K-frame قاببصورتحرفk
frame قاب چارچوب کمان
frame بخشی از حافظه برای ذخیره سازی تصور پیش ز نمایش آن روی صفحه
frame 1-فضایی روی نوار مغناطیسی برای یک کد حرف . 2-بسته داده ارسالی حاوی اطلاعات کنترلی و مسیر
frame قاب کردن
frame قواره
frame-up پرونده سازی
frame-up توط ئه
frame فریم
frame تنه
frame چهارچوب
frame قاب زهوار دور دنده عرضی نرده
frame باربست
frame شاسی
frame سازه
frame قاب کادر
frame دنده عرضی
frame صحنه
frame مدت زمان به کیسه انداختن تمام گویهای بازی اسنوکر یک دهم از بازی بولینگ
frame کالبد
frame پاپوش درست کردن
frame بدن
saw frame کمان اره
frame چارچوب گرفتن طرح کردن
frame منطق اسکلت
frame فرمول
frame بیان کردن
frame تنظیم کردن
frame up توط ئه
frame قاب کردن قاب گرفتن
to frame someone پاپوش درست کردن برای کسی
frame up دسیسه
to frame someone کسی بیگناه را متهم کردن
frame قاعده
frame up دوز وکلک
ox frame قابی که گوشههای چلیپایی دارد
frame چارچوب
frame قاب
frame چهارچوب تنه
frame ساختمان
burner frame قالب
door-frame چارچوب در
burner frame سوخت
box-frame قاب صندوقی
warp frame قاب چله
sill of frame آستانهقاب
frame agreement چهارچوب توافق [حقوق]
frame agreement توافق اولیه
time frame مدت لازم
time frame چارچوب زمانی
portal frame قالبدرگاهی
frame push اهرم فشاردهنده
track frame قالبشیار
timber frame قالبچوبی
warping frame قالبپیچنده
web frame قالبشبکهای
wire frame قالبفلزی
machine frame چارچوب دستگاه
frame of mind حالتذهنیفرد
vertical frame قالبعمودی
sash frame حمایلقاب
roller frame قالبدورانی
overhead frame قالببالایسر
metal frame قالبفلزی
climbing frame وسیلهایمخصوصبازیکودکان
to frame an answer پاسخی را طرح کردن
head of frame سرقاب
frame stile قالبنردبانی
walking frame قالبچهارپا
crane frame چارچوب جرثقیل
full frame قاب کامل
casement frame قاب بازشو
c frame press پرس با قالب "سی " شکل
belt frame اسکلت محیطی بدنه هواپیما
magnet frame یوغ اهنربایی
main frame کامپیوتر بزرگ
mast frame قاب چهارگوش
mirror frame جعبه اینه
beacon frame فرم مخصوص در پروتکل FDDI که پس از توقف در شبکه ارسال میشود
open frame هر بخش از بازی بولینگ باناتوانی در انداختن تمام میله ها
base frame چهارچوب زیر دستگاهها
frame work چهارچوب
frame partition تیغه قالبی
frame partition تیغه تیرپایهای
distribution frame مقسم
door frame چارچوب در
claim frame فریم مخصوص برای مشخص کردن ایستگاه آغاز کننده شبکه
chassis frame چارچوب شاسی
frame antenna انتن چارگوش
frame frequency بسامد صحنه
frame house خانهای که کالبدان چوب وپوشش ان تخته باشد خانه چوبی
frame of an apparatus شاسی
frame of hachsaw کمان اره چکی
frame of hachsaw کلاف اره چکی
frame partition جداگر سازه دار
bar frame تیرک قاب
window-frame قاب پنجره
window frame قاب پنجره
picture frame قاب عکس
two light frame پنجره دو قلو
adjustable frame چهارچوب قابل تنظیم
piling frame داربست
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com