Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 96 (6 milliseconds)
English
Persian
package deal
مقاطعه در بست و خرید یکجا
package deal
معامله یکجا
package deal
معامله کلی معامله چکی
Other Matches
package
گروهی از موضوعات مختلف که با هم ترکیب می شوند
package
بسته
package
عدل بندی
package
قوطی بسته بندی کردن
package
بسته بندی
package
مجموعه برنامههای کامپیوتری و روش استفاده ها که تمام خصوصیات کار مشخص را بپوشاند.
package
برنامههای کامپیوتر و نحوه کار برای اهداف مخصوص
package
توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
package deals
معامله کلی معامله چکی
package program
برنامه بستهای
package program
برنامه فشرده
package shows
نمایشات و برنامههای تفریحی پیش بینی شده قبلی
program package
بسته برنامه
software package
بسته نرم افزاری
package forces
نیروهای پیش بینی شده نیروهای برش داده شده ازقبل
software package
بسته پیش نوشته نرم افزاری
package holiday
تعطیلیکهتوسطیکشرکتمسافربریکنترلونظارتشود
application package
بسته کاربردی
accounts package
نرم افزاری که توابع حسابداری تجاری را خودکار انجام میدهد
accounting package
بسته پیش نوشته حسابداری
accounting package
نرم افزاری که توابع حسابداری تجاری را خودکار انجام میدهد
package deals
مقاطعه در بست و خرید یکجا
package deals
معامله یکجا
austerity package
بسته صرفه جویی
[اقتصاد]
[سیاست]
aid package
بسته کمک مالی
package holiday
مسافرت بسته بندی
package tour
مسافرت بسته بندی
package holiday
گشت بسته ای
package tour
گشت بسته ای
modular accounting package
برنامه پیش نوشته حسابداری واحدی
integrated computer package
software integrated
integrated accounting package
بسته پیش نوشته حسابداری مجتمع
slide show package
بسته نمایش اسلاید
dual in line package
بسته درون برنامهای دوواحدی نوعی پایه متداول که روی ان یک تراشه نصب میشود
To do a package up good and tight .
بسته ایی را محکم بستن
new deal
<idiom>
تغییر کامل ،شروع تازه ،شانس دیگر
to deal
کارت دادن
[ورق بازی]
Did you get anything out of this deal ?
دراین معامله چیزی گیرت آمد ؟
no deal
<idiom>
موافق نبودن ،رد کردن
deal
چوب کاج
new deal
روش سیاسی جدیدی که از دوران روزولت اعمال ان از طرف دولت ایالات متحده امریکا شروع شد
new deal
سیاست جدید
deal
اندازه مقدار بررسی
deal
قدر
deal
معامله کردن
deal
سر و کار داشتن
deal
اقدام کردن
deal
قراردادی که در آن روی چنیدن موضوع همزمان توافق میشود
deal
سازماندهی کردن
deal
توافق تجاری
deal with
اقدام کردن
deal
معامله داد و ستد
new deal
برنامه توسعه اقتصادی فرانکلین روزولت پس از سالهای بعداز بحران بزرگ درامریکا که دران کمک به کشاورزی بازنشستگی وبیمه بیکاری و غیره گنجانیده شده است
new deal
برنامه روزولت
new deal
قرار جدید
new deal
نیودیل
deal
مقدار
deal
اندازه
deal
توزیع کردن
deal
سر و کارداشتن با
deal
حد معامله کردن
deal with
رسیدگی کردن
square deal
باشرف بودن رک وراست
wheel and deal
<idiom>
raw deal
<idiom>
آخر خط ،پایان هستی
square deal
تقلب نکردن
good deal
<idiom>
قیمت ارزان باکیفیتی بالا
big deal
بیاهمیتوفاقدجذابیت
to deal in futures
معامله پیش کردن
fair deal
روش منصفانه
Agreed . that is a deal .
قبول ( قبوله )
deal lift
بلند کردن وزنه تا کمر وپایین بردن
to deal in futures
معامله سلف کردن
To deal the cards .
ورق دادن
to deal in futures
کالایاسهام پیش فروختن
deal in futures
معامله سلف کردن
fair deal
سیاست منصفانه
He gave me a square deal .
بامن منصفانه معامله کرد
to deal out
[card game]
کارت دادن
[ورق بازی]
mosaic parquet deal
راهروی اجر فرش
She gave me a raw deal .
بامن بد معامله کرد
Did you make any profit in this deal ?
آیا دراین معامله استفاده ای داشتید ؟
To clinch (close)the deal.
معامله راتمام کردن ( انجام دادن )
A lucrative affair
[deal]
لقمه چرب ونرم
[کار یا معامله پردرآمد]
I took a great deal of trouble over it.
روی اینکار خیلی زحمت کشیدم
I clinched a lucrative deal.
معامله چربی ( شیرینی ) انچام دادم
I made a lot of profit in the deal .
دراین معامله فایده زیادی بردم
plea deal
[between Prosecution and Defense]
توافق مدافعه
[بین دادستان و وکیل دفاع]
To clinch(close,finalize)a deal.
معامله یی را جوش دادن
The deal is off. Forget it . That doesnt count .
مالیده !(مالیده است ؟ بهم خورده ؟ لغو شده )
He has suffered a great deal at the hands of his wife .
از دست زنش خیلی کشیده
Don pulled the rug out from under me in my deal with Bill Franklin.
دان معامله من و بیل فرانکلین را به هم زد.
Clinch the deal while the concerned party is stI'll keen
تا طرف گرم است معامله را انجام بدهید
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com