Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
packing retainer ring
حلقهضامنغلاف
Other Matches
packing ring
رینگ
retainer
گیره نگهدارنده
retainer
چفت
retainer
حق المشاوره ثابت و مقطوع وکیل دائمی قرارداد پرداخت دستمزد وکیل دائمی
retainer
ضامن
retainer
گیره
retainer
ملازم مستخدم
retainer
حکم نگاهداری و ضبط
ring wall or ring fence
پرچین یامحجرگرداگرد
ring wall or ring fence
حصار گرد
packing
برنامهای که داده را در فضاهای ذخیره سازی کوچک قرار میدهد
packing
بسته بندی کردن
packing
قرار دادن حجم زیاده داده در فضاهای ذخیره سازی کوچک
packing
هر ماده مورد کاربرددربسته بندی
packing
فشردگی
packing
عدل بندی
packing
بار بندی
packing
لایی
packing
روکش یاغلاف جعبه بندی و جا دادن وسایل در یک فرف
packing
پوشش
packing
عمل قرار دادن کالاها در جعبه و بسته بندی آنها برای مغازه ها
packing
ماده محافظ کالاها.
packing
بسته بندی
I sent him packing.
دست به سرش کردم.
[اصطلاح]
packing
انباشتگی
packing
تعداد بیتهای داده که در یک واحد مساحت دیسک یا نوار ذخیره شوند
packing
فشرده سازی
packing
تراکم
expendable packing
بسته بندی یکبار مصرف
export packing
بسته بندی صادراتی
packing case
جعبهبزرگچوبیکهدرآنچیزیراذخیرهمیکنیدویابهجاییمیبرید
packing density
تراکم بسته بندی
filter packing
پوشش صافی
filter packing
لایی صافی
labyrinth packing
لایی واشر لابیرنت
send someone packing
<idiom>
گفتن ترک کسی
metallic packing
پوشش فلزی
packing knot
گره زدن بدون پود
molecular packing
به هم فشردگی مولکولی
metallic packing
لایی فلزی
packing list
صورت کالاهای بسته بندی شده
to send someone packing
عذر کسیراخواستن
packing note
فهرست بسته بندی
packing note
گواهی بسته بندی
packing sheet
لفاف بار پیچی
packing sheet
حوله ترکه بتن بیمار بپیچند
packing sheet
کمپرس
piston packing
لائی پیستون
to send someone packing
کسیرا روانه کردن
pre packing
بسته بندی از قبل
packing needle
سوزن جوالدوزی
packing needle
جوالدوز
packing factor
ضریب فشردگی
packing felt
نمد
packing list
فهرست بسته بندی
packing list
صورت بسته بندی
packing density
تراکم فشرده سازی
to be packing
[heat]
[colloquial]
اسلحه ای با خود حمل کردن
continuous packing column
ستون پر شده پیوسته
to be packing
[heat]
[colloquial]
مسلح بودن
there was no ring
کسی زنگ نزد
o-ring
حلقهoشکل
ring d.
قمری
ring with
منعکس کردن
ring up
به کسی تلفن کردن
ring off
قطع کردن تلفن
o ring
واشر
ring off
قطع کردن تلفن یا مکالمه تلفنی
ring d.
فاخته
to ring for
با زنگ صدا کردن
to ring off
بریدن
x ring
دایره مرکزی هدف تیراندازی
v ring
تصویر شکاف درجه تفنگ روی خال سیاه هدف برای نمره دادن به تیراندازی
there was no ring
کسی تلفن نکرد
to ring up
با زنگ فراخواندن
to ring up
کسیرا پشت تلفن خواستن
to ring up
تلفن کردن به
to ring the changes
کاری راتا انجا که بتوان باشکال گوناگون انجام دادن
to ring off
قطع کردن
v ring
مثلث شکاف درجه
ring
صحنه ورزش
ring
انگشتر میدان
ring
تلفن زدن
ring
چرخ خوردن
ring
لیست داده که آخرین عنصر آن به اولین اشاره کند
ring
گود
ring
تویولوژی شبکه که در آن سیم پیچی به ترتیب ایستگاههای کاری را بهمم وصل میکند
ring
سیستم کامپیوتر راه دور که کاربر به تلفن آن یک بار تماس می گیرد و امکان شماره گیری , قط ع تماس ,انتظار و سپس بماس مجدد دارد.
ring
نوعی شبکه که هر ترمینال آن در حلقه یکی پس از دیگری متصل هستند
ring up
<idiom>
تلفن زدن
ring
تلفن حلقه
ring
طوقه
ring
جسم حلقوی
ring
حلقه زدن
ring
احاطه کردن
ring
میدان
ring
احاطه کردن زنگ اخبار
ring
صدای زنگ تلفن طنین
ring
ناقوس
ring
زنگ زدن
ring
رینگ بوکس
ring
محوطهای باطناب محصور شده به اندازه 6 متر مربع
ring
گرد امدن
ring up
<idiom>
اضافه کردن آمار پولی
ring
طنین انداختن صدای زنگ
ring
عرصه
ring
صدا کردن
ring
گروه
ring
محفل
ring
حلقه
snap ring
خار حلقوی
to ring the curtain up or down
پرده نمایش را باصدای زنگ بالاوپائین بردن
to ring the knell of anything
موقوف شدن چیزی را اعلام کردن یاجار زدن
to ring a bull
حلقه دربینی گاوکردن
seal ring
خاتم
speed ring
طوقه تطبیق سرعت توپ پدافند هوایی طبله سرعت نما
ring topology
در حلقه بهم وصل هستند
ring topology
معماری شبکه که هر گره
ring tension
کشش حلقوی
ring tailed
دم حلقهای
ring tailed
دارای حلقههای رنگی در دم
ring structure
ساختار حلقهای
ring streaked
مخطط
ring streaked
دارای خطوط گرد در روی بدن
ring straked
مخطط
seal ring
انگشتر خاتم
setting ring
حلقه تنظیم
there is a ring at the door
دم در زنگ میزنند
the ring finger
بنصر
the ring finger
انگشت حلقه
teething ring
حلقه لاستیکی مخصوص گازگرفتن کودک تا دندان در اورد
split ring
فنر نمونه گیر
speed ring
میز سایت
rein ring
دهانهحلقه
slip ring
اسلیپ رینگ
slip ring
حلقه سایشی
six membered ring
حلقه شش عضوی
setting ring
حلقه استقرار یا ثبات
setting ring
حلقه تنظیم کننده
ring straked
دارای خطوط گرد در روی بدن
stay ring
حلقهثابت
umbrella ring
حلقهچتر
pulling ring
حلقهکشش
gas ring
لولهگازچراغخوراکپزی
To be in the ring (arena).
تو گود بودن ( درمتن قرار داشتن )
ring a bell
<idiom>
یک مرتبه موضوعی را به خاطر آوردن
locking ring
حلقهقفلکننده
lock ring
حلقهقفل
keeper ring
حلقهنگهدارنده
retaining ring
حلقهنگهدارنده
trim ring
حلقهدورشعله
treble ring
حلقهسهلایه
solitaire ring
حلقهتکنگینی
sealing ring
حلقهآببند
ring step
پلههایورودبهزمینبوکس
ring post
لبهزمینبوکس
tip-ring
حلقهنوک
ring nut
حلقهمهره
ring motorway
شاهراهحلقوی
ring gate
دهانهحلقوی
hoisting ring
حلقهاتصال
hang-up ring
حلقهمحلآویزسشوار
focussing ring
حلقهکانون
band ring
حلقهنواری
corbel-ring
نواره
annual ring
حلقهیکساله
ear-ring
آویز
ear-ring
گل آویز
Lantern ring
رینگ مشبک یا پنجره ای
walking ring
پیست بیضی شکل برای راه بردن و گرم کردن اسب پیش از مسابقه
to tilt at the ring
سر سواری حلقه اویزانی رابانوک نیزه برداشتن
bottom ring
حلقهزیرین
bucket ring
زبانهحلقه
arch-ring
منحنی باربر
focusing ring
حلقهکانونی
eye ring
هرقهچشم
double ring
گوددوبله
dioptric ring
حلقهانکسارنور
cooker ring
شعلهیگاز
class ring
حلقهطبقهای
cheek ring
حلقهاصلی
burner ring
حلقهچراغخوراکپزی
to ring the knell of anything
فاتحه چیزی راخواندن
ring stool
چهارپایه مخصوص استراحت بین روندهای بوکس
peg in the ring
بازی فرفره چرخابی در توی دایره معین
give a ring
زنگ زدن
gimbal ring
اسبابی که برای ترازنگاهداشتن قطب نما وچیزهای دیگر در دریا بکارمیرود
fairy ring
قارچ حلقوی
fairy ring
حلقه قارچ
eyelet ring
حلقه کوچک فلزی که درسوراخ پارچه ومانندان میگذارندکه زودپاره
ear ring
اویز
ear ring
حلقه
compression ring
کمپرسی
compression ring
رینگ
collector ring
منیفلد یا گازگاه دایرهای برای هدایت گازهای خروجی ازسیلندرهای موتور رادیال یاستارهای
growth ring
دایره سالیانه
growth ring
دایره رشد
padded ring
حلقه پوشش دار
nose ring
حلقهای که به بینی گاومیزنند تا بدان اورابکشند
napkin ring
حلقه دستمال پا سفره
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com