English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
palm the ball رانینگ
Other Matches
palm کف پای پستانداران
palm نخل
palm نخل خرما نشانه پیروزی
palm کامیابی
palm کف دست انسان
palm کف هرچیزی پهنه
palm وجب
palm با کف دست لمس کردن
palm کش رفتن رشوه دادن
palm درخت خرما
palm نشان ارشدیت وبرتری
palm برگ خرما
to palm off as قلمداد کردن
palm off <idiom> سرکسی کلاه گذاشتن
palm علامت افسر ارشدی
palm grove بیشهنخل
itching palm <idiom> حریص بودن
grease one's palm <idiom>
He has an itching palm . دستش کج است ( اهل دزدی است )
bronze palm نشان برگ خرمای برنزی
cabbage palm فوفل امریکایی
gold palm نشان شرکت در جنگهای ازادی امریکا
cabbage palm نخل هندی
cocoa palm درخت نارگیل
cocoanut palm درخت نارگیل
coconut palm درخت نارگیل
gold palm نوعی نشان جنگی
royal palm نخل بلند جنوب فلوریدا و کوبا
date palm درخت خرما
Palm Sunday یکشنبهی پیش از عید پاک
wine palm هرنوع نخلی که ازمیوه ان برای شراب کشی استفاده میشود
palm and needle کفه چرمی ملوانی و سوزن
palm oil روغن خرما
palm of a glove بخشی از دستگش که کف دست را می پوشاند
palm sap پیه خرما
sago palm نخل ساگو
to grease any one's palm سبیل کسی راچرب کردن
to grease any one's palm دم کسیرا دیدن
itching palm کف خارش دار
itching palm دست رشوه گیر
betel palm درخت فوفل
palm oil روغن نخل
to palm a card برگی را در دست غیباندن
itching palm دست گیرنده
To oil someones palm. سبیل کسی را چرب کردن ( رشوه دادن )
I know Tehran like the palm of my hand. تمام سوراخ سنبه های تهران رابلدم
to palm off a thing on aperson چیزیرا با تردستی بکسی رساندن یابراوتحمیل کردن
betel nut palm درخت فوفل
have a ball <idiom> روزگارخوش داشتن
have something on the ball <idiom> باهوش ،زرنگ
on the ball <idiom> باهوش
best ball بازی یک نفر درمقابل 2 یا 3نفر برای کسب بهترین امتیاز
to a. the ball توپ رانشان دادن
three ball مسابقه گلف بین سه بازیگر باسه گوی
to a. the ball اماده انداختن
to a. the ball توشدن
no ball اصطلاحیدرورزشچوگان
four ball مقایسه امتیازهای تیم دونفره در هر بخش باامتیازهای تیم حریف
into a ball نخ راگلوله کنید
ball ساچمه توپ
ball توپ
ball توپ دور از دسترس توپزن
ball ساچمه
ball بیضه
ball گلوله
ball مجلس رقص
ball کانون [کاموا]
ball بال [رقص]
ball گلوله توپ
ball توپ بازی مجلس رقص
ball رقص
ball ایام خوش
ball گلوله کردن
ball گوی
ball گرهک
ball بقچه [کاموا ]
shadow ball تمرین گوی اندازی
sit on the ball بازی محافظه کارانه
sit on the ball بازی تاخیری برای حفظ مساوی یابرد
track ball گوی پیگردی گوی شیار
running with the ball با توپ دویدن
wash ball صابون دستشویی
fuzz ball قارچ
working ball گوی با سرعت و چرخش کافی
ball game ورزش یا بازی با توپ
ball games مسابقه
ball games گوبازی
ball games ورزش یا بازی با توپ
ball game شرایط وضعیت
ball game هماورد
ball game مسابقه
ball game گوبازی
snow ball با گلوله برف زدن
ball games هماورد
track ball گوی نشان
to play ball توپ بازی کردن
to kick a ball توپی را
to kick a ball توپ زدن
to keep the ball rolling رشته سخن رانگسیختن پشتش را امدن
volley ball والیبال
short ball شوت کردن کوتاه توپ [فوتبال]
straight ball پرتابی در بولینگ که گوی باچرخش مستقیما حرکت میکند
squat under the ball توپگیری با شیرجه
long ball [شوت کردن بلند توپ] [فوتبال]
spot ball گویی که از نقطه معین هدف ضربه با گوی اصلی بیلیاردقرار می گیرد
ball is in your court <idiom> [نوبت تو هست که قدم بعدی را برداری یا تصمیم بگیری]
small ball پرتاب بی حالت
snow ball گلوله برف
to block a ball نگهداشتن توپ در بازی
to open the ball پیش قدم شدن
to open the ball اول رقصیدن
to muff a ball از بی دست و پایی توپ رانگرفتن
to kick a ball زدن
sour ball کلوچه سخت ترش مزه
square ball پاس عرضی
ball games شرایط وضعیت
ball pen خودکار [نوشت افزار]
to stay on the ball <idiom> تند ملتفت شدن و واکنش نشان دادن
play ball with someone <idiom> شرکت منصفانه
keep the ball rolling <idiom> اجازه فعالیت دادن
keep one's eye on the ball <idiom>
to pass the ball to somebody توپ را به کسی پاس دادن
to keep the ball moving توپ را به جایی غلت دادن [فوتبال]
get the ball rolling <idiom> شروع چیزی
ball pen روان نویس [نوشت افزار]
The ball is in your court. <idiom> حالا نوبت تو است.
The ball was out of bounds. توپ خارج [از زمین بازی] بود.
The ball is in your court. <idiom> حالا نشان بده که چند مرد حلاجی!
low ball شوت کردن پائین توپ [فوتبال]
Now that you're here, it's a whole new ball game. حالا که اینجایی قضیه خیلی فرق می کند.
a whole new ball game <idiom> یک ماجرای کاملا متفاوت
ball-flower [ابزار تزئینی به سبک گوتیک ثانوی]
high ball شوت کردن بالا توپ [فوتبال]
That's the way the ball bounces. <idiom> موضوع اینطوری است. [اصطلاح روزمره]
ball pens روان نویس ها
ball pens خودکار ها
carry the ball <idiom> قسمت مهم وسخت را به عهده داشتن
to let the ball do the work توپ را به جایی غلت دادن [فوتبال]
green ball توپسبز
cricket ball توپبازیگریکت
cork ball توپچوبپنبهای
brown ball توپقهوهای
bowling ball توپبولینگ
blue ball توپآبی
black ball توپسیاه
ball winder نخپیچ
ball stand محلتوقفتوپ
ball peen توپکنوکچکش
ball of clay توپبرایساختسفال
ball assembly توپمجمع
hockey ball توپهاکی
ivory ball توپعاجی
to give the ball away توپ را [از دست] دادن
to swat the ball away با ضربه سخت جلوی توپ را گرفتن [دربازه بان]
She is a ball of fire. دختر آتش پاره ای (زرنگ وپرتحرک )
movement off-the-ball بازی بدون توپ [تمرین ورزش فوتبال]
tennis ball توپتنیس
squash ball توپاسکوآش
rugby ball توپلاستیکی
red ball توپقرمز
pink ball توپصورتی
lead ball کلاهکتوپی
beach ball توپ بزرگ و رنگارنگ برای بازی در کنارهی دریا و دریاچه و یا استخر
racket ball گوی کوچکی که ازپنبه وریسمان درست میکنند)
drop ball انداختن توپ بین دو بازیگر برای شرع مجدد
ball return بازگشت گوی بولینگ
ball printer چاپگر توپی
ball printer چاپگری که از توپ فلزی کوچک روی سط حی که حروف شکل می گیرند تشکیل شده است
ball player بازیگر با توپ
ball park زمین بازیهای با توپ
ball of toe گوشت زیر پنجه پا
ball of the eye تخم چشم
ball mill اسیاب ساچمهای
ball mill سنگ شکن گلولهای
ball joint سیبک
ball joint توپی اتصال
ball joint توپی
ball test ازمون ساچمهای
banana ball برش بیش از حد گوی
basket ball یکجورتوپ بازی
drop ball دراپ بال
dead ball توپ خارج ازبازی
dead ball توپ مرده
darning ball زیر رفویی
cue ball گوی سفید اصلی که با ان ضربه به گویهای دیگربیلیارد زده میشود
corn ball شیرینی چس فیل
canon ball گلوله توپ
called ball گوی تعیین شده از طرف بازیگر
break ball اخرین گوی مانده روی میزبیلیارد
ball bearings بلبرینگ ساچمهای
big ball ضربهای در بولینگ که تمام میله ها را می اندازد
ball bearings یاطاقان ساچمهای
belovedby ball محبوب همه
ball hawking کار خوب بازیگرمحوطه دوردست
ball hawking دفاع خوب
ball hawk مدافع خوب بازیگر در محوطه دوردست
ball bearing یاطاقان ساچمهای
ball bearing کاسه ساچمه
ball bearing بلبرینگ ساچمهای
ball bearing چرخ فلزی که روی ساچمههای فلزی کوچکی باسانی میلغزد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com