Dictiornary-Farsi | partial plan | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (9 milliseconds)

English	Persian
partial plan	برنامه جزئی


Other Matches

to buy something on a deferred payment plan [on a time payment plan] [on deferred terms]	چیزی را قسطی خریدن
partial	طرفدارانه
partial	نیمه کاره بخشی از
partial	نیمه کامل
partial	طرفدار
partial	بخشی
partial	جزئی
partial	غیرمنصفانه
partial	پارهای
partial	جانبدار
partial	علاقمندبه
partial	مغرض جزئی
partial	ناتمام
partial	بخشی قسمتی
partial	جزیی
partial	مختصر
partial	غرض الود جزیی
partial	متمایل به
partial	غرض امیز
partial	جزء
partial order	پاره ترتیب
partial competition	رقابت جزئی
partial order	ترتیب جزئی
partial pressure	فشار جرئی یا سهمی
partial pressure	فشار جزئی
partial pressure	فشار جزیی
as a partial payment	علی الحساب
partial jurisdiction	حق خود گردانی محدود
partial eqilibrium	تعادل جزئی
partial sum	پاره مجموعه
partial correlation	همبستگی سهمی
partial correlation	همبستگی جزئی
partial correctness	صحت جزئی
partial charge	بار جزیی
partial carry	فضای ذخیره سازی موقت تمام ارقام نقلی جمع کننده موازی بجای ارسال مستقیم
partial carry	رقم تقلی جزئی
partial adjustment	تعدیل جزئی
partial excluder	حاجب نقصانی
partial fixing	نیمه گیرداری
partial fraction	پاره کسر
partial mobilization	بسیج جزیی
partial loss	خسارت جزیی
partial loss	زیان جزئی
partial jurisdiction	حق تصمیم گیری یا قضاوت محدود
partial ionization	یونش جزیی
partial function	تابع جزئی
partial function	پاره تابع
partial fraction	کسر جزئی
partial adjustment	تطابق جزئی
partial products	حاصل ضربهای جز
partial RAM	قطعه RAM که فقط یک بخش آن به درستی کار میکند در قط عات جدید
partial substitution	جانشینی کامل برای دو کالا
partial sum	حاصل جمع جزئی
partial volume	حجم جزیی
partial variance	پراکنش سهمی
partial view	نمای جزیی
partial quantity	زیرمجموعه [ریاضی]
partial derivative	مشتق جزیی [ریاضی]
partial derivative	مشتق پاره ای [ریاضی]
partial substitution	جانشینی مصرف
partial shipment	حمل تدریجی
partial restraint	نیم گیرداری
partial migrant	کوچگر پاره ای [پرنده شناسی]
partial rienforcement	تقویت سهمی
partial pressure	[فشار اولیه و جزئی که در اثر شانه کوبی و یا کشیدن تار در چله کشی به نخ های تار وارد می شود.]
partial shipment	حمل به دفعات
partial shipment	حمل در چندمرحله
partial differential equation	معادلات دیفرانسیل جزئی
law of partial pressure	قانون فشارهای جزیی
partial color blindness	رنگ کوری ناقص
agreement on partial payments	توافق در پرداخت های قسطی
partial differential equation	معادله دیفرانسیل جزیی
partial enhancement factor	ضریب تشدید جزئی
showing partial views	اعمال نظر کردن
partial regression equation	معادلات رگرسیون سهمی
partial exclusion from inheritance	حجب نقصانی
partial molar volume	حجم جزیی مولی
partial molar properties	خواص جزیی مولی
partial reduction coefficient	ضریب تقلیل جزئی
partial ionioc character	خصلت جزیی یونی
partial exclusion from inheritance	حجب از بعض
showing partial views	اعمال نظر
partial equilibrium analysis	تحلیل تعادل جزئی
partial differential equation [PDE]	معادله دیفرانسیل با مشتقات پاره ای [ریاضی]
partial two level forked junction	گذرگاه زیر و زبر
partial two level forked junction	گذرگاه زیر و رو
plan	طرح ریزی کردن
plan	برنامه
plan	تدبیر
plan	زبان برنامه نویسی سطح پایین
plan	پیش بینی کردن
plan	طرح ریزی کردن در نظر داشتن نقشه
plan	طرح کردن
the better plan is to	بهتر این است که .....
plan	نقشه کشیدن طرح ریختن
plan	خیال
E-plan	[طرح خانه های ویلایی انگلیس به شکل حرف ای انگلیسی]
plan	طرح
plan	نقشه کف
plan	نقشه مسطحه برنگاره
plan	نقشه
plan	هامن
plan	پلان
plan	تدبیر اندیشه
K-plan	[طرحی به شکل اچ انگلیسی در خانه های سبک الیزابت]
plan	طرح کشیدن یا ریختن
plan	برنامه ریزی کردن
sheer plan	نقشه ساختمانی ناو
prestowage plan	طرح باربندی کالاها
prestowage plan	طرح پیش بینی باربندی و بارگیری وسایل
project plan	طرح پروژه
pursuance of a plan	اجرای نقشه یا طرحی
pursuance of a plan	تعقیب اندیشه یا نقشهای
secondary plan	طرح ثانوی
working plan	نقشه اجرا راهنمای کار
rolling plan	برنامه غلتان
plan frame	چارچوب برنامه
plan targets	اهداف برنامه
plan implementation	عملی کردن برنامه
plan of action	طرح عملیات
plan of campaign	طرح پیکار
plan implementation	اجرای برنامه
plan of maneuver	طرح مانور
plan of the day	برنامه روزانه ناو
plan range	در شناسایی از روی عکس هوای فاصله افقی بین نقطه پای عمود هواپیما تا شیئی که روی زمین قرار گرفته است
plan view	دید از بالا
plan view	نمای بالا
plan view	نقشه کف
site plan	نقشه جایگاه
layaway plan <idiom>	قرض راکم کم پرداختن
sliding plan	برنامه لغزان
Open-plan <adj.>	سالن باز، محوطه وسیع، ساختمانی که هرطبقه آن فقط دارای یک محوطه وسیع است و اتاق ندارد
to foil a plan	نقش بر آب کردن نقشه ای
to foil a plan	عقیم گذاردن نقشه ای
to foil a plan	خنثی کردن نقشه ای
block-plan	نقشه اولیه ساختمان
butterfly plan	طرح پروانه ای
centralized plan	پلان مرکزی
The plan landed .	هواپیما بزمین نشست
open-plan	ساختمانیکههرطبقهآنفقطداراییکمحوطهوسیعاستودارایاتاقنیست
war plan	نقشه جنگی
site plan	نقشه محل
stowage plan	طرح بارگیری ناو یا هواپیمایا چیدن بارها در هواپیما یاناو
strategic plan	طرح جنگ
strategic plan	نقشه جنگ
tactical plan	طرح عملیات تاکتیکی
tactical plan	طرح عملیات نظامی
tentative plan	طرح ازمایشی
test plan	طرح ازمایش
to plan a building	نقشه ساختمانی را کشیدن یاطرح کردن
to plan a building	عمارتی راطرح ریزی کردن
to pursue a plan	مطابق طرح یا نقشهای پیش رفتن
to pursue a plan	نقشهای را دنبال کردن
to suggest a plan	طرحی راپیشنهادکردن
war plan	طرح جنگی
ground-plan	[نقشه همتراز با زمین]
lesson plan	طرح درس
flight plan	طرح یا نقشه پروازهواپیماها
fire plan	طرح اتش توپخانه
financial plan	برنامه مالی
europen plan	نرخ ثابت هتل جهت اتاق وسرویس مهمانان
investment plan	برنامه سرمایه گذاری
entry plan	طرح دخول به سر پل
entry plan	طرح ورود به بندر
economic plan	برنامه اقتصادی
draft plan	پیش نویس برنامه
docking plan	نقشه مسیر ورود کشتی به حوضچه تعمیر نقشه ساختمان قسمت زیر ناوlongshoreman
fire plan	طرح اتش
development plan	طرح ارایش زمین
development plan	طرح گسترش
development plan	برنامه توسعه
it was no part of my plan	ابداجزو طرح یا نقشه من نبود
floor plan	نقشه اشکوب
loading plan	طرح بارگیری خودرو
marshall plan	طرح مارشال
marshall plan	برنامه مارشال
key plan	نقشه راهنما
marshall plan	طرح کمک امریکابرای توسعه اقتصادی کشورهای اروپای غربی که پس از جنگ جهانی دوم برای جلوگیری از نفوذ کمونیسم دراین کشورها اجراگردید
national plan	برنامه ملی
game plan	استراتژی بازی
it was no part of my plan	کی جزو نقشه من بود
ordnance plan	طرح تهیه جنگ افزار ومهمات
ordnance plan	طرح اردنانس
outline plan	طرح مبنا
frequency plan	طرح فرکانس
parking plan	طرح پارک کردن هواپیماها
part plan	نقشه جزیی
detailed plan	برنامه تفصیلی
prospective plan	برنامه بلند مدت
barrier plan	طرح موانع
illumination plan	طرح روشن کردن منطقه نبرد
approval of plan	تصویب نقشه
he thought out a plan	فکری بنظرش رسید
american plan	مسافرخانهای که مسافرین پول غذا و اطاق را یکجاپرداخت میکنند
he thought out a plan	تدبیری اندیشید
ground plan	برنگاره
ground plan	نقشه مسطحه
ground plan	طرح اساسی
general plan	نقشه عمومی
ground plan	شالوده