English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 180 (9 milliseconds)
English Persian
parts of a flag اجزایپرچم
Other Matches
in these parts <adv.> در این کشور
six parts ششدانگ
the i. parts of a whole بخش هایی مکمل یک چیزدرست
parts احزاب
parts هیئتها
parts قطعات یدکی
in parts به اقساط
in parts جزء جزء
of its parts کل ازهریکی ازاجزای خودبزرگتر است
for my parts از سهم خودم
in these parts <adv.> در اینجا
for my parts من که
parts per million قسمت در میلیون قسمت
parts programmer برنامه نویس اجزاء
piece parts قطعاتی که در تولید محصول بکاربرده میشود
common parts قطعات عمومی
parts peculiar قطعات اختصاصی
parts peculiar قطعات مخصوص
parts list لیست اجزاء
common parts قطعات یدکی عمومی
parts list فهرست قطعات
parts list لیست قطعات
parts explosion رسم تمام قطعات تشکیل دهنده یک مجموعه که رابطه قطعات با یکدیگر را نشان میدهد
parts of speech اقسام کلمه
repair parts قطعات یدکی
spare parts قطعات یدکی
private parts شرمگاه
principal parts قسمتهای اصلی زمانهای فعل که سایرزمانها را از ان میسازند
prineipal parts اصول فعل
integration by parts انتگرال گیری جز به جز [ریاضی]
integration by parts انتگرال گیری جز به جز [فیزیک]
the secret parts شرمگاه
parts of the weapon اجزایسلاح
parts of the ear قسمتهایمختلفگوش
parts of spectacles قسمتهایمختلفعینک
parts of a shoe اجزایکفش
totake parts in something در چیزی شرکت یادخالت کردن
privy parts شرمگاه
Parts-per notation بخش در یکای سنجش [مهندسی]
proportional parts بخشهای کسری اقلام تصاعدی یک جدول
privy parts عورت
poverty parts friends <idiom> بی زر میسر نشود کام دوستان
authorized parts list سهمیه مجاز قطعات
parts per million [ppm] بخش در میلیون [فیزیک] [شیمی]
missing parts test ازمون افتادگی وار
Are there any houses for sale in these parts? این طرفها خانه فروشی پیدا می شود ؟
the cow parts the hoofs گاو سمهای شکافته دارد
spare parts list فهرست لوازم یدکی
authorized parts list لیست قطعات مجاز
Cut the cake into three separate parts. کیک را به سه قسمت جدا ببرید
zero flag پرچم صفر
flag نشانه وقوع عدد نقلی ناشی از تفریق یا جمع
flag ترتیب کد که به گیرنده اطلاع میدهد که حروف بعدی بیان کننده عملیات کنترلی است
flag پرچم مخابره
flag خسته شدن دونده دراخر مسابقه
flag پرچم ساعت شطرنج
flag پرچم
flag باپرچم علامت دادن
flag نشانهای که محتوای ثبات یا نتیجه صفر است
flag بیت ای در کلمه که در صورت وقوع سر زیر ریاضی یک میشود
flag 1-روش نشان دادن انتهای فیلد یا یک چیز مخصوص در پایگاه داده ها. 2-روش گزارش دادن وضعیت ثبات پس از یک عمل ریاضی یا منط قی
flag جلب توجه برنامه در شبکه در حین اجرا برای تامین نتیجه یا گزارش دادن یا اعدام یک چیز خالص
flag ثباتی که حاوی بیتهای پرچم و وضعیت CPU است
flag یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله
flag یک بیت در یک کلمه که برای پرچم یک عمل مشخص به کار می رود
flag فرآیند یا وضعیت یا موقعیتی که یک پرچم را تنظیم میکند
flag تخته سنگ
flag پرچم افراشتن افراشتن
flag ترتیب کدها در شبکه ارسال بسته برای معرض شروع و خاتمه یک فریم داده
flag جاده سنگ فرش
flag سنگ فرش
flag برگ شمشیری
flag زنبق
flag دم انبوه وپشمالوی سگ
flag علم
flag بیرق
flag پرچم دار کردن پرچم زدن به
flag سنگفرش کردن پایین افتادن
flag سست شدن
flag ازپا افتادن
flag پژمرده کردن
protest flag پرچم قرمز کوچک بعلامت اعتراض راننده قایق
flag-waving میهن پرستی بحد افراط وجنون
post flag پرچم میدان صبحگاه
flag-waving اهتزاز پرچم
flag waving میهن پرستی بحد افراط وجنون
flag waving اهتزاز پرچم
flag of convenience پرچم اسایش
flag of convenience کشتی با پرچم غیر
flag days روزهای مناسب یا نامناسب برای حرکات موتوری
post flag پرچم پادگانی
range flag پرچم میدان تیر
red flag پرچم قرمز اتومبیل رانی
royal flag پرچم سلطنتی
square flag پرچممربع
flag ship ناوسرفرماندهی کشتی حامل دریادار
flag with Schwenkel پرچمبادنباله
flag shapes اشکالپرچم
flag day هر روزی که مردم برای امور خیریه پول خیرات می کنند ودر مقابل پرچم های کوچک دریافت می دارند
flag day روز پرچم
yellow flag پرچم زرد بمعنای خطر درجلو
white flag پرچم سفید برای اعلام حضوراتومبیل امدادی یا داوردرمسیر یا در پایان خط بعلامت باقی ماندن یک دور ازمسابقه
white flag پرچم سفید
trade follows the flag تجارت کشورهای مشترک المنافع با انگلستان
rectangular flag پرچممستطیلی
sword flag زنبق زرد
sweet flag اگیرترکی
so strike one's flag کشتی یادژی رابدشمن تسلیم کردن
so strike one's flag پرچم خودراخواباندن
signal flag پرچم مخابراتی
sign flag پرچم علامت
centre flag پرچموسطی
checkered flag پرچم شطرنجی سفید و سیاه پایان مسابقه اتومبیلرانی
flag feather شاه پر
flag football نوعی فوتبال با 6 تا 9 نفر درهر تیم
flag git ذره پرچم
flag guard گارد پرچم
flag guard نگهبان پرچم
flag hoist مخابره با پرچم
flag hoist بالا بردن پرچم
flag lieutenant اجودان تیمسار
flag lieutenant اجودان
flag officer افسر دریایی
flag officer دریاسالار دریادار
flag officer دریابان
flag officer افسر پرچم
flag discrimination مخالفت یک کشور با حمل کالاهای خود توسط کشتیهای غیر
flag captain فرمانده ناو سرفرماندهی
black flag پرچمی که نشانی اعدام زندانی است
caution flag پرچم اعلام خطر
blue flag پرچم ابی برای علامت دادن بکسی که اتومبیل دیگری بدنبال و نزدیک اوست تا راه بدهد
control flag پرچم کنترل فرامین
control flag پرچم نشان دهنده دستورات
control flag پرچم کنترل
corner flag پرچم کرنر
device flag پرچم دستگاه
diver's flag پرچم قرمز با نوار سفید روی قایق برای هشدار به قایقرانان تا از منطقه غواصی دور شوند
flag bag کیف پرچم
flag boat کرجی پرچم دار
flag boat کرجی نشان دار
flag bridge پل تیمساران
flag bridge پل پرچم
flag officer افسر پرچمدار تیمسار فرماندهی ناو
flag officer امیر
flag officer تیمسار
beach flag پرچم شاخص اسکله
beach flag پرچم مشخصه ساحلی
garrison flag پرچم پادگانی
green flag پرچم ازاد بودن مسیر مسابقه اتومبیلرانی
guide flag پرچم راهنما
guide flag پرچم هادی
house flag پرچم شرکت
alphabetical flag پرچم الفبا
interment flag پرچم احترام شهدا
linesman flag پرچم خط نگهدار
national flag پرچم ملی
numeral flag پرچم شمارهای
flag byte لقمه پرچم
flag waver مضطرب سازنده تولیدکننده هیجان عمومی
flag waver اشوب کن
black flag پرچم دزدان دریایی
flag ship کشتی پیشرو
flag semaphore سیستم مخابره با پرچم سیستم علایم پرچم
flag secretary منشی تیمسار
flag rank افسر بالاتر از سروان افسر ارشد
flag station جایی که قطاربادیدن پرچم ویژه نگاه میدارندوایستگاه دائمی نیست
flag stones تخته سنگهایی که برای سنگ فرش بکار میرود
flag stop ایست
flag stop توقف
flag pole میله پرچم
flag wagging اشاره باپرچم
flag wagging پرچم جنبانی
flag ship ناو سر فرماندهی
alphabet code flag پرده مخابره حروف یا اعداد
overflow flag bit بیت پرچم سرریز
A white flag is a sign ( token ) of surrender. پرچم سفید علامت تسلیم است
to be like waving a red flag in front of a bull [American] کسی را برافروختن
to be like waving a red flag in front of a bull [American] کسی را خشمگین کردن
Mentioning his ex-wife's name was like waving a red flag in front of a bull. تا اسم زن قبلی او [مرد] را آوردم خونش به جوش آمد.
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com