English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (10 milliseconds)
English Persian
party lines خط خصوصی تلفن
party lines خط مشترک
party lines مرز مشترک
party lines خط دستهای
Other Matches
The party was latched on to him. He was saddled with the party. میهمانی را بگردنش گذاشتند ( ترغیب یا وادار شد )
lines جبهه جنگ
lines لوله منفردی در سیستم سیالات
lines رانی در پیست مقدر امتیازاعطایی در شرطبندی روی اسب طناب مورد استفاده درقایق
lines نسب
lines خط زدن
lines سیم
lines در سمت
lines صفی در خط
lines خط صف
lines طناب خط
lines خط
lines پوشاندن
lines استرکردن
lines ترازکردن
lines اراستن
lines حدود رویه
lines طرز
by-lines کار یاشغل اضافی وزائد
by-lines خط فرعی راه اهن
by-lines خط دوم یافرعی
lines اتصال فیزیکی به ارسال داده
lines شعبه
lines محصول
lines لاین
lines رشته
outside lines خطوط حمله
lines بخط کردن
lines خط انداختن در
lines : خط
lines سطر
lines ردیف
lines رشته بند
lines ریسمان
lines رسن
lines طناب سیم
lines جاده
lines خط دار کردن
lines : خط کشیدن
lines لجام
lines دهنه
clothes lines ضبه زدن و انداختن حریف
guide lines دستورالعملها
grid lines خطوط شبکه
ghost lines نوارهای فسفردار
front lines خطوط جلو جبهه
main lines کانال اصلی
main lines نهر اصلی
main lines نهر مادر
main lines خط اصلی
front lines خطوط مقدم
striped lines خطوط راه راه [همچون نقش محرمات]
guide lines خط مشیها
branch lines شاخه
lines of force خطوط نیرو
lines of force خطوط قوا
power lines خط جریان قوی
lines of communication خطوط مواصلاتی
lines man سرباز صف
isostatic lines خطوط ایزواستاتیک
inside lines خطوط حمله شمشیربازی
hard lines بدبختی
hard lines سختی
punch-lines لب مطلب
punch-lines جمله اساسی واصلی
front lines خط مقدم جبهه
balmer lines خطوط بالمر
drawing lines خط کشی
dedicated lines خطوط اختصاصی
dark lines خطوط تاریک
cotidal lines خطوط مدیکسان
cotidal lines خطوط هم مد
boundry lines خطوط اطراف زمین والیبال
buttock lines نیمرخ تلاقی صفحات قائم باسطح اجسام صلب
contour lines خط هم ارتفاع
contour lines منحنی تراز
equipotential lines خطوط هم پتانسیل
floating lines خطوط مواج برجسته نگاری وبرجسته بینی
fraunhofer lines خطوط فرانهوفر
absorption lines طیف جذبی
absorption lines خطوط دراشامی
active lines خطهای فعال
frapping lines طناب تعادل کمکی ناو
adjacent lines خطهای مجاور
flying lines لولههای متحرک
flow lines خطوط جریان
extension lines خطوط دنباله
floating lines خطوط مواج عکس هوایی
contour lines خطوط میزان منحنی
spectral lines خطوط طیفی
lines of latitude خطوطعرضجغرافیایی
lines of longitude خطوططولجغرافیایی
suspension lines خطوطآویزان
read between the lines <idiom> پیدا کردن مفهوم ضمنی
side lines محوطه بیرون از خط کناری
return lines خطهای بازگشتی
retrace lines خطهای بازگشتی
curvature lines خطوط منحنی
curvature lines خطوط مدور
lazy lines سفیدک [رشته تارهای نخ پود که در پشت فرش آزاد بوده و جزء گره قرار نگرفته اند.]
fuel lines خطوطسوخت
hot lines خط تلفنی بیست و چهار ساعته
picket lines خط نرده ها
picket lines خط پرچین
picket lines خط دستکها
stream lines خطوط جریان
symmetry lines خطوط تقارن
to read between the lines معنی پوشیده نوشته یا سخنی را دریافتن
picket lines صف کارگران اعتصابی
two parallel lines دو خط موازی
voltage between lines ولتاژ بین خطوط
hot lines تلفن قرمز
production lines خط تولید
assembly lines تیمار خط
assembly lines دستگاهی که اشیاء یا مصنوعاتی را پشت سرهم ردیف میکند تا بمحل بسته بندی برسد
plumb lines شاقول
plumb lines ریسمان شاغول
marriage lines گواهی نامه عروسی
plumb lines خط قائم
open lines خطوط باز شطرنج
stepped lines خطوط کنگره ای [خطوط شکسته] [در اطراف نگاره ها و اشکال فرش های هندسی باف و روستایی. گاه بجای استفاده از خطوط صاف از این خطوط استفاده می شود.]
load lines علایم بارگیری
branch lines خط فرعی
papillary lines خطهای برجسته انگشتها
passage of lines عبور از خط
assembly lines خط مونتاژ
assembly lines خط کلی
assembly lines خط تولید
passage of lines عبور کردن ازخط یک یکان دیگر
plumb lines خط عمودی
magnetic lines of force خطوط قوای مغناطیسی
equal cost lines خطوط هزینه برابر
emission spectrum lines خطوط نشری
magnetic lines of force خطوط نیروی مغناطیسی
microwave transmission lines خطوط انتقال ریزموج
chisel marking fine lines پرداز
the a party طرف مخالف
The party is getting under way . جشن میهمانی دارد گرم می شود
The party is over! <idiom> خوشگذرانی تمام شد و حالا وقت کار است [باید جدی بشویم] [اصطلاح]
the a party مدعی خصم
party بخش
party مهمانی
party طرف یارو
party مهمانی دادن یارفتن
party تیم
third party شخص ثالث
party قسمت
party گروه
party عده نظامی
party طرف شریک
party هیات
party گروه مخصوص انجام یک ماموریت
party پارتی متخاصم
party دسته متشکل جمعیت
party بزم
party حزب
party دسته همفکر
party دسته
party طرفدار
rading party قسمت مامور دستبرد
permanent party پرسنل دایمی
supply party گروه تدارکات
rear party نیروی پوششی عقب نشینی یا عقب دار
boarding party تیم تفتیش
boarding party گروه پژوهش
party to a transaction متعامل
party to a suit متداعی
the lead of a party پیشوا یا رئیس حزب
the liberal party حزب یا دسته ازادی خواه
the party is led by him او بر ان حزب ریاست دارد
special party گروه ویژه
side party گروه رنگ زن
rear party عقب دار
reconnaissance party گروه شناسایی
reconnaissance party قسمت شناسایی
rear party قسمت عقبه
recovery party گروه مخصوص جمع اوری اقلام بازیافتی
republican party حزب جمهوریخواه
republican party یکی از دوحزب بزرگ ایالات متحده امریکا
raiding party قسمت مامور کمین
shipwright's party گروه تعمیرات
shore party گروه پیشرو ساحلی درعملیات اب خاکی
permanent party جمعی دایمی یکان
raiding party قسمت مامور دستبرد یا تاخت
rading party قسمت مامور تک در عملیات کمین دسته مامور شبیخون
third party insurance بیمه شخص ثالث
She wrecked the party for us. مهمانی رابه مازهر کرد
to join a party عضو حزبی شدن
To jazz up the party . مجلس را گرم کردن
opposition party حزب مخالف [سیاست]
labor party حزب کارگر
to crash in [to a party] سر زده وارد شدن
to crash in [to a party] بدون دعوت وارد شدن
to throw a party مهمانی دادن
party political مربوطبهاحزابسیاسی
party piece قطعهموسیقییاشعریکهدرمهمانیاجراگردد
third party lease توافقنامهای که بوسیله ان یک شرکت مستقل تجهیزاتی رااز سازنده خریده و به استفاده کننده کرایه میدهد
third party vendor فروشنده دسته سوم
thrid party شخص ثالث
wedding party مجلس عروسی یا عقد کنان
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com