English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
party piece قطعهموسیقییاشعریکهدرمهمانیاجراگردد
Other Matches
The party was latched on to him. He was saddled with the party. میهمانی را بگردنش گذاشتند ( ترغیب یا وادار شد )
piece دانه
piece قطعه
piece تکه
piece قبضه توپ یا تفنگ
piece قبضه سلاح
piece قسمت
piece سوار
piece مهره شطرنج
piece طغرا
piece مهره پارچه
piece فقره
piece کمی
piece قدری
piece جورشدن
piece ترکیب کردن
piece وصله کردن
piece یک تکه کردن
piece نمایشنامه قسمت بخش
piece اسلحه گرم
piece سکه نمونه
piece عدد
of a piece with each other ازسر هم همجنس یکدیگر
three piece سه پارچه
three piece سه تکه
to piece out دراز
to piece out کردن
to piece out تیکه تیکه درست کردن
to piece together بهم پیوستن
say one's piece <idiom> آشکارا نظر خودرا گفتن
piece پاره
by the piece ازروی کار کرد
by the piece بطورمقاطعه
piece طغری
three piece درست شده از سه قسمت
piece جزء
piece قطعه ادبی یاموسیقی
one-piece لباسیکسره
piece of eight دلاراسپانیولی
think piece مقاله خبری امیخته باافکار وتفسیرات نویسنده
party گروه
The party is getting under way . جشن میهمانی دارد گرم می شود
the a party طرف مخالف
the a party مدعی خصم
party قسمت
party بخش
party عده نظامی
party مهمانی
party گروه مخصوص انجام یک ماموریت
party تیم
party مهمانی دادن یارفتن
party طرف یارو
party طرفدار
party پارتی متخاصم
party بزم
party دسته متشکل جمعیت
party حزب
party دسته همفکر
party دسته
party هیات
third party شخص ثالث
party طرف شریک
The party is over! <idiom> خوشگذرانی تمام شد و حالا وقت کار است [باید جدی بشویم] [اصطلاح]
to pick to piece پاره پاره کردن
mantel piece گچبری دور بخاری
to pick to piece سخت موردانتقادوعیبجویی قراردادن
light piece سوار سبک شطرنج
test piece توپ مبنا یا توپ نمونه درخصلت یابی
to piece a rope تیکه سر طناب دادن
to piece a garment تیکه سر جامهای دادن
to stub a piece از کنده یاریشه پاک کردن
corbel piece قسمتپیشآمده
middle piece قطعهمیانی
end-piece قطعهیانتهایی
piece de resistance فقره برجسته
piece de resistance امر مهم
piece dye بطوریکپارچه رنگ کردن
nose piece قسمتی از ریز بین که حامل عدسی شیئی است
tail piece سیم گر
end piece انتهایدم
crotch piece فاق
night piece دورنمای شب
one-piece coverall پوششیکتکه
to piece a garment جامهای را با تیکه بزرگترکردن
piece work کار قطعهای
ridge piece کش بالای شیروانی
reference piece توپ مبنا
pole piece قطبک
pinned piece اچمز
piece parts قطعاتی که در تولید محصول بکاربرده میشود
piece part قطعه سرهم و جدا نشدنی
piece part قطعه یک پارچه
piece deresistance مثلا تیکه بزرگی از گوشت
piece mark شماره شناسایی که روی قطعات و وسایل حک میشود
sea piece نقاشی منظره دریا
service of the piece مشق پای قبضه توپخانه مشق پای توپ
pocket piece سکه ازدواج افتاده یا چیزی مانندان که درجیب نگاه دارندتابرکت جیب باشد
piece de resistance کارپر اهمیت
piece de resistance خوراک اصلی
test piece نمونه ازمایش
test piece نمونه ازمایشی
tail piece زه گیر ارایش ته فصل
piece deresistance بخش عمده خوراک
swivel piece مدور لنگر
swivel piece مدور دو راه
piece goods کالاهایی که بصورت دانهای بفروش میرسد
one-piece suit لباسیکسره
time-piece زمان
piece worker مقاطعه کار
piece-worker مقاطعه کار
a piece of advice یک راهنمایی
[piece of ] advice مشورت
[piece of ] advice آگاهی
[piece of ] advice نصیحت
piece-worker پیمانکار
piece worker پیمانکار
time-piece ساعت
piece workers مقاطعه چی ها
piece-workers مقاطعه چی ها
piece workers پیمانکار ها
piece-workers پیمانکار ها
piece workers مقاطعه کار ها
piece-workers مقاطعه کار ها
piece-worker مقاطعه چی
[piece of ] advice پند
[piece of ] advice اندرز
piece of writing مدرک [سند ] [اصطلاح رسمی]
museum piece تکه موزه
museum piece آدم پیر [پدر بزرگ ] [مادر بزرگ]
There is one piece missing. یک تکه از اسباب و اثاثیه نیست.
speak one's piece <idiom> فکر کسی را خواندن
piece of cake <idiom> آسان
piece worker مقاطعه چی
museum piece قدیمی غیرعادی
toe-piece قسمتجلویی
wreckage piece تکه اتلاف
a piece of information یک تکه اطلاع
form-piece [تکه های سنگ در مشبک کاری]
dragging-piece [مهار تیر شیروانی نبش]
dragon-piece [مهار تیر شیروانی نبش]
corbel-piece بالشتک
chimney-piece آذین شومینه
ashlar-piece سنگ بنا
altar-piece پرده نقاشی [یا تندیس تزئینی در قسمت بالا و عقب محراب کلیسا]
abutment-piece تیر کف
wreckage piece تکه کالای بازیافتی از کشتی و غیره
wreckage piece تکه ای از لاشه هواپیما یا ماشین وغیره
toe piece مهرهرویپنجه
flower piece تصویرگل
he gave me a piece of a مشورای بمن داد
head piece کلاه
head piece ارایش
head piece هوش
head piece ادراک ادم باهوش
head piece قسمت بالا
head piece سر هر التی که روی سر قرارمیگیرد
field piece توپ صحرائی
heavy piece سوار سنگین شطرنج
facr piece قسمت مربوط به صورت ماسک ضد گاز
eye piece عدسی سر دوربین
he gave me a piece of a پندی بمن داد
fowling piece تفنگ سبک برای شکار پرنده وحیوان کوچک
fitting piece تکه اتصالی
flower piece ارایش گل
artillery piece قبضه توپخانه
fitting piece بست
set piece قطعه ادبی ویا موسیقی منفردومشخص
center piece میانه
flower piece گل کاری
fowling piece تفنگ شکاری تفنگ ساچمهای
fowling piece تفنگ ساچمه زنی
fowling piece تفنگ پرنده زنی تفنگ شکاری
chimney piece ارایش روی بخاری
adaptor piece حلقه اتصال
head piece سرصفحه
base piece کف
kiching piece میخ چوبی بزرگ
contact piece پلاتین
contact piece کنتاکت
base piece قبضه مبنا
base piece قنداق
knee piece زانو بند
base piece پایه پایه استقرار
base piece مقر
battle piece تصویرجنگ
center piece قسمت میانی اسباب روی میز
artillery piece جنگ افزارتوپخانه
base piece توپ اصلی
cross piece تیر عرضی
base piece توپ مبنا
chimney piece پیش بخاری
charter party قرارداد اجاره کشتی تجارتی
charter party قرارداد اجاره دربست
contracting party طرف قرارداد
contact party گروهی که برای کسب اطلاعات از یک یکان به جلو اعزام میشود
party line خط دستهای
dinner party میهمانیشام
party line خط مشترک
Green Party حزبسبز - حزبیکهبرایحفافتازمحیطزیستتلاشمیکند
chater party اجاره نامه یا قرارداد اجاره کشتی تجاری
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com