English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
pass a line رد کردن طناب
Other Matches
line to line voltage ولتاژ بین دو خط
line to line voltage ولتاژ زنجیر شده
line by line analysis تجزیه سطر به سطر
line by line milling فرز کردن سطری
line by line milling فرز کردن سطر به سطر
line to line spacing فاصله سطور
line to line fault تماس خطوط
line to line fault اتصال کوتاه بین دو فاز
line to line fault اتصال کوتاه دوقطبی
line to line fault اتصال کوتاه خط به خط
pass صادر شدن فتوی دادن تصویب و قابل اجرا کردن
pass گذر
pass برنامه اسمبلر که کد اصلی را در یک عمل ترجمه میکند
pass تصویب شدن
pass رد کردن چوب امدادی
pass یک دور حرکت در مسیرمسابقه اسکی روی اب انصراف از پرش برای انتخاب اندازههای بالاتر
pass 1-اجرای حلقه یک بار. 2-یک عمل
pass عمل حرکت دادن تمام طول نوار مغناطیسی روی نوکهای خواندن /نوشتن
pass انتقال یافتن منتقل شدن
pass یک اجرا از لیست موضوعات برا ی مرتب کردن آنها
pass گذراندن ماهرانه گاو از کنارگاوباز با حرکت شنل
pass معبر
two pass دو گذری
pass پروانه
pass گردونه گدوک
pass راه
pass گذرگاه
pass گذر عبور
pass اجتناب کردن
pass رایج شدن
pass بلیط
pass گذراندن تصویب شدن
pass گردنه
pass مسیر کوتاه جنگی
pass اجازه عبور
pass معبر جنگی
pass گذرگاه کارت عبور گذراندن
pass عبورکردن
pass کلمه عبور
pass جواز
pass پاس دادن
pass گذراندن
to pass by any one از پهلوی کسی رد شدن
to pass over نادیده رد شدن ازپهلو
to pass over صرف نظرکردن از
to pass on گذشتن
to pass for پذیرفته یا شناخته شدن بجای
to pass for قلمدادشدن بجای
to pass over چشم پوشیدن از
to pass on رخ دادن
over-pass پل روگذر
over-pass پل هوایی
to pass off ازمیان رفتن
to pass off برگذارشدن گذشتن
to pass off تاشدن
to pass off بیرون رفتن
to pass on امدن
to pass a way مردن نابود شدن
to pass a way درگذشتن
to pass a way گذشتن
through pass پاس کوتاه از میان مدافعان
one pass تک گذری
pass on <idiom> رد کردن چیزی که دیگر
one pass یک گذری
to pass on درگذشتن
pass off <idiom> جنس را آب کردن
pass off <idiom> تظاهر کردن
outside pass رد کردن چوب امدادی بادست چپ به دست راست یار
pass on <idiom> مردن
pass out <idiom> ضعیف وغش کردن
to come to pass واقع شدن
to come to pass روی دادن
to pass سدی راشکستن ودل بدریازدن
pass over غفلت کردن
to pass on پیش رفتن
pass سبقت گرفتن از خطور کردن
pass جواز گذرنامه
This too wI'll pass. این نیز بگذرد
by pass گذرگاه فرعی مسیر فرعی
pass over عید فطر
pass over عید فصح
pass out مردن ضعف کردن
pass out ناگهان بیهوش شدن
pass on دست بدست دادن
pass on ردکردن
pass on در گذشتن
pass on پیش رفتن
pass off نادیده گرفتن
pass off بخرج دادن قلمداد کردن
by pass اتصال کوتاه
pass over چشم پوشیدن
To get a pass. امتحانی را گذراندن ( قبول شدن )
second pass گذر دوم
to pass off خارج شدن
by pass لوله فرعی
by pass گذرگاه فرعی
pass up رد کردن صرفنظر کردن
pass under رد شدن از جلو موج سواردیگر
pass through دیدن
pass through متحمل شدن
by pass دور زدن مانع
by pass لوله یدکی جا گذاشتن
by pass شنت کردن
by pass بای پاس کردن پل زدن راه فرعی ساختن اتصال کوتاه کردن مجرای فرعی
pass off به حیله از خود رد کردن
pass off بیرون رفتن
pass off تاشدن
to pass somebody something به کسی چیزی دادن
pass away درگذشتن
come to pass رخ دادن
pass وفات کردن
pass away مردن
pass عبور کردن
pass by ول کردن
two pass دوگذری
pass گذشتن
pass رد شدن سپری شدن
pass تصویب کردن قبول شدن
pass رخ دادن
pass قبول کردن
come to pass اتفاق افتادن
pass تمام شدن
pass off برگزار شدن
pass off برطرف شدن
pass by از پهلوی چیزی رد شدن نادیده انگاشتن
pass پاس
low pass پایین گذر
to pass one's view از نظرگذشتن
one pass assambler همگذار یک مرحلهای اسمبلر تک گذاره
to pass one's word for another از طرف دیگری قول دادن ضمانت دیگری را کردن
breaking pass پاس به مهاجم
bring to pass به وقوع رساندن
breaking down pass کالیبر شکست
ore pass عبورسنگمعدن
bounce pass پاس با ضربه به زمین لاکراس
bonus pass پاس زمینی
blooming pass کالیبر شمشه
blind pass کالیبر کور
blind pass پاس کور
blind pass پاس بدون دید یار
boarding pass کارتمخصوصیکهمسافرانباید بههمراهداشتهباشند
box pass جعبه کالیبر جعبه پاس
free pass مجوزورود
box pass جعبه رخ ده
pass water ادرار کردن
bump pass ساعدگیری
two pass assembler همگذار دوعبوری
chest pass پاس از روی سینه
one and half pass یک و نیم گذری
multi pass چند گذری
triangle pass پاس مثلثی
mountain pass گردنه
by-pass taxiway محلعبورلولهآب
can one pass it with safety? ایا میتوان بیخطر ازانجاگذرنمود
cogging pass کالیبر شمشه
triangular pass پاس مثلثی
bump pass پاس با ساعد
one pass compiler کامپایلر تک گذر
two pass assmbler هم گذر دو گذری
one pass assemler همگذار تک گذری
one pass assembler برنامه اسمبلر که در یک عمل که اصل را ترجمه میکند
two pass assembler همگذار دو گذره
wall pass پاس مستقیم
cogging pass رخده شمش
by pass valve شیر کمکی
khyber pass تنگه خیبر
high pass پاس بلند
pass shooting شکار مرغابی هنگام گذشتن ازبالای موضع شکارچی
pass rusher مدافع خط
pass rush حمله مدافعان به پاس دهنده
pass reciever دریافت کننده مجاز پاس
spot pass پاس غیرمستقیم
spot pass پاسی که بجای فرستادن به بازیگر به نقطه معینی فرستاده میشود
sprint pass مبادله نامرئی چوب امدادی
to pass a dividend سود سهام کسی را به او اطلاع دادن
gravel pass شن گیر
suicide pass پاس به دریافت کننده از پشت سرش
pass interference جلوگیری غیر مجاز حریف ازگرفتن پاس
pass in review دفیله رفتن فرمان به رژه
foream pass پاس با ساعد
pass in review رژه رفتن
pass cut روش گریختن مهاجم بی گوی از چند مدافع
snap pass پاس سریع با پیچش سریع مچ
slap pass پاس اریب
jump pass پاس در حال پرش
lateral pass پاس توپ فوتبال از پهلو
lead pass پاس به یار
roll pass کالیبر نورد
roll pass رخده نورد
push pass پاس با فشارچوب بجای ضربه
push pass پاس با بغل پا
screen pass پاس کوتاه به جلو پشت سددفاعی
sea pass پروانه عبور که به کشتی بی طرف میدهند
sell the pass خیانت به مرام دسته خودکردن
sell to pass خیانت به مرام دسته خودکردن
inside pass مبادله چوب در امدادی
preceding pass کالیبر مقدماتی
lift pass پاس عمقی
hook pass پاس هوکی
shovel pass پاس از زیر بازو
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com