Dictiornary-Farsi | pass completion average | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
pass completion average	میانگین موفقیت بازیگر درگرفتن پاس


Other Matches

completion	نقط ه تکامل چیزی
completion	اجرا
completion	اتمام
completion	انجام
completion	تکمیل
completion of contract	امضای قرارداد
completion code	رمز اتمام
completion date	تاریخ تکمیل
completion date	تاریخ انجام کار
completion of a contract	انجام دادن قرارداد
completion of a contract	انجام یک قرارداد
completion test	ازمون تکمیلی
in progress of completion	در دست تکمیل
number completion test	ازمون تکمیل اعداد
picture completion test	ازمون تکمیل تصویر
sentence completion test	ازمون تکمیل جمله
healy picture completion test	ازمون تکمیل تصاویر هیلی
frank drawing completion test	ازمون تکمیل نقاشی فرانک
over-average <adj.>	بالاتر از حد متوسط
above-average <adj.>	بالاتر از حد متوسط
on average [on av.]	در حالت کلی
average	میانگین موفقیت
on average [on av.]	در میانگین
above average <adj.>	بالاتر از حد متوسط
average value	مقدار میانگین
on average [on av.]	روی هم رفته
above average <adj.>	بیشتر از حد متوسط
average value	ارزش میانگین
average value	مقدار متوسط
average value	میانگین
average particular	خسارت وارده بر کشتی
above-average <adj.>	بیشتر از حد متوسط
over-average <adj.>	بیشتر از حد متوسط
above average <adj.>	بیش از حد متوسط
over-average <adj.>	بیش از حد متوسط
above-average <adj.>	بیش از حد متوسط
average out	میانگین در نظر گرفتن
average	خسارت بحری
average	معدل گرفتن
average	مقدار متوسط
average	معدل میانگین
average	خسارت
average	میانگین گرفتن به دست اوردن مقدار متوسط
average	میانگین حسابی متوسط حسابی
average	متوسط خسارت در بیمه
average	درجه عادی میانگین
average	پیدا کردن
average	میانه قرار دادن میانگین گرفتن
average	رویهمرفته بالغ شدن
average	میانگین
average	متوسط
average	میانگاه
average	حد متوسط
average	روی هم رفته
average	در حالت کلی
particular average	خسارت جزئی
with particular average	مشمول خسارات خاص
particular average	خسارات جزئی
average	معدل
particular average	خسارت خاص
with average	شامل خسارات خصوصی وجزئی
average	میانه متوسط
average	متوسط زمانی لازم از وقتی که تقاضا فرستاده میشود و داده برگردانده میشود
average	حد وسط
average	ایجاد میانگین
average	میانگین ناشی از محاسبه چندین عامل که ارزشی بیشتر از سایرین دارد
average	متوسط زمان لازم که کاربر باید صبر کند تا به خط ارتباطی دسترسی پیدا کند
average	عدد بدست آمده از جمع چندین عدد تقسیم آنها را بر تعداد این اعداد
average revenue	قیمتی که خریدارمی پردازد
average price	قیمت متوسط
average output	محصول متوسط
average payment	پرداخت متوسط
average speed	سرعت متوسط
average speed	سرعت متوسط حرکت
average product	محصول متوسط
average radius	شعاع میانگاه
average return	بازده متوسط
average radius	شعاع میانه
average productivity	بازدهی متوسط
average productivity	بهره دهی متوسط
average yield	بازده متوسط
average price	میانگین قیمت
average revenue	درامد متوسط
average revenue	قیمت عادی
average product	تولید متوسط
average strength	استعداد پرسنلی متوسط میانگین استعداد پرسنلی
weighted average	میانگین وزنی
weighted average	میانگین موزون
with pwrticular average	مشمول خسارت خاص
free of all average	معاف از هرگونه خسارت
free of particular average	معاف از خسارات جزئی
goal average	گل اواژ
goal average	گل شماری
moving average	میانگین متحرک
moving average	میانگین غلتان
composite average	معدل امتیاز بازیگر بولینگ
simple average	میانگین ساده
monthly average	متوسط ماهیانه
average voltage	ولتاژ متوسط
average life	عمر متوسط
general average	خسارت دریایی عمومی خسارت کلی
batting average	میانگین توپزنی
batting average	میانگین تعدادامتیازهای یک دور بازی کریکت
weighted average	متوسط وزنی
average key	کلیدوسط
bowling average	میانگین امتیازهای توپ انداز
bowling average	معدل امتیاز بازیگربولینگ
Nikkei average	شاخصسهام درژاپن
average error	خطای میانگین
average cost	میانگین هزینههای تولیدی هر واحد
average costs	معدل هزینه کل محصولات
average depth	عمق متوسط
average deviation	انحراف متوسط
average deviation	انحراف میانگین
average discharge	بده میانگین
average discharge	بده متوسط
average cost	میانگین هزینه
average cost	هزینه متوسط
average conditions	شرایط متوسط
average adjuster	کارشناس تعیین خسارت بیمه
average stater	کارشناس تعیین خسارت بیمه
average adjustment	تصفیه خسارت
average available discharge	بده میانگینی دسترس
average available discharge	بده متوسط مفید
average bond	ضمانت نامه جبران خسارت
average bond	ضمانتنامه پرداخت خسارت دریائی
average clause	بند یا ماده خسارت
average clause	عبارتی که در بیمه نامه دریایی درج میشود و حاکی از ان است که برخی از کالاهااز شمول این خسارت خارج میباشد
average conditions	شرایط عادی
average efficiency	بازده متوسط
average life	عمر میانگین
average latency	تاخیر متوسط
average latency	رکود متوسط
average flow	بده میانگین
average flow	جریان متوسط
average heading	جهت متوسط مسیر
average expense	هزینه متوسط
average intensity	شدت جریان متوسط
average input	نهاده متوسط
average heading	جهت متوسط هواپیما
average life	عمر متوسط اقلام دارائی
average kinetic energy	انرژی متوسط جنبشی
average net return	بازده خالص متوسط
general average statement	صورت یا اعلامیه خسارت کلی
free of general average	معاف از خسارات عمومی
fair average quality	کیفیت متوسط مناسب
annual average score	میانگین نمره سالیانه تعرفه خدمتی
average limit of ice	حد متوسط یخ
average marginal relationship	رابطه مفاهیم متوسط ونهائی
average molecular speed	سرعت مولکولی متوسط
average annual precipitation	متوسط بارندگی سالینه
time average symmetry	تقارن میانگین زمانی
average revenue product	درامد متوسط محصول
average variable cost	هزینه متوسط متغیر
average reaction rate	سرعت متوسط واکنش
average reaction rate	مقدار متوسط واکنش
average evoked potential	پتانسیل فراخوانده متوسط
average seek time	مدت متوسط جستجو
average purchase rate	نرخ متوسط خرید
average propensity to save	y/s= APS
average degree of polymerization	درجه متوسط بسپارش
average propensity to save	میل متوسط به پس انداز نسبتی از درامد که به پس انداز اختصاص می یابد
average tax rate	نزخ متوسط مالیات
average total cost	هزینه متوسط کل
average cost pricing	قیمت گذاری بر اساس هزینه متوسط
average propensity to consume	میل متوسط به مصرف نسبتی از درامد که به مصرف اختصاص می یابد
average fixed cost	هزینه ثابت متوسط
average variable cost	متغیر
average variable cost	هزینه متوسط
earned run average	میانگین امتیاز کسب شده
average daily traffic [ADT]	متوسط ترافیک روزانه
weight average degree of polymerization	میانگین وزنی درجه بسپارش
reasonable of average wage fair	اجرت المثل
number average molecular weight	میانگین عددی وزن مولکولی
number average degree of polymerization	میانگین عددی درجه بسپارش
long run average cost curve	منحنی هزینه متوسط بلند مدت
pass	وفات کردن
pass away	مردن
pass away	درگذشتن
to pass over	چشم پوشیدن از
one pass	تک گذری
pass by	از پهلوی چیزی رد شدن نادیده انگاشتن
pass by	ول کردن
pass	پروانه
pass	تصویب کردن قبول شدن
pass	جواز گذرنامه
to pass on	رخ دادن
to pass on	امدن
to pass on	درگذشتن
to pass over	صرف نظرکردن از
to pass over	نادیده رد شدن ازپهلو
one pass	یک گذری
pass	گذر عبور
pass	اجتناب کردن
pass	رایج شدن
pass	گردونه گدوک
pass	پاس دادن
pass	سبقت گرفتن از خطور کردن
outside pass	رد کردن چوب امدادی بادست چپ به دست راست یار
pass	گذرگاه