English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
pass from hand to hand ترتب ایادی
Other Matches
Hand to hand fighting جنگ تن به تن
to shuffle from hand to hand دست بدست کردن
to hand down بدوره بعدانتقال دادن
better hand تقدم
better hand پیشی
for ones own hand بابت خود شخص
He must have a hand in it. حتما" دراینکار دست دارد
She has become rather off hand. سایه اش سنگین شده
To be an old hand at something. درکاری سابقه وتجربه داشتن
at the hand of بوسیله
at the hand of بدست
at second hand بطور غیرمستقیم
under the hand of hand به امضای .....
under the hand of به امضای
for ones own hand به خاطر خود شخص
to hand down بارث گذاشتن
first hand دست اول
first hand نخستین بازی کن
to hand out از پنجره اویزان کردن
under hand درنهان به پنهانی
to hand over تحویل دادن
to hand over واگذارکردن
to take in hand دردست گرفتن
to take in hand بعهده گرفتن
at second hand از قول دیگری
at hand دم دست
second hand کار کردن
second hand نیم دار
hand out <idiom> از چیزهایی مشابه به هم دادن
hand-out <idiom> پاداش ،معمولا از طرف دولت
hand-out <idiom>
hand over <idiom>
have a hand in <idiom> مسئول کاری شدن
on hand <idiom> دردسترس
on hand <idiom> قابل دسترس
on hand <idiom> حاضر
on the other hand <idiom> درمقابل
second hand مستعمل دست دوم
second hand عاریه
at hand نزدیک
at first hand در وهله نخست
at first hand مستقیما
from hand to hand <idiom> از یک شخص به یک شخص دیگری
get out of hand <idiom> کنترل خودرا از دست دادن
hand down <idiom> وصیت کردن
hand in <idiom> به کسی چیزی دادن
hand it to (someone) <idiom> به کسی اعتبار دادن
hand-me-down <idiom> بدش به من
first-hand اصلی
first-hand مستقیم
hand-me-down ارزان
to hand دردسترس
hand saw اره دستی
hand on تسلیم کردن
hand off رد کردن توپ به یار
hand off کنار زدن حریف بوسیله توپدار
hand off رد کردن توپ
to get ones hand in تسلط پیداکردن در
in hand در دست اقدام
in hand در جریان
in hand گذاشتن گوی بیلیارد در نقطه دلخواه محدوده
hand in hand دست بدست
hand in hand دست دردست یکدیگر
hand on پی درپی وبتواترچیزی را رساندن
hand out خطای سرویس
hand out خراب کردن سرویس اسکواش
hand saw اره قد کن
hand over تفویض کردن
hand over به قبض دادن
hand over فرستادن
hand over تحویل دادن
hand over تسلیم کردن
hand out حریف دریافت کننده سرویس
hand in سمت زمین سرویس اسکواش
hand in سمت زمین سرویس
near at hand نزدیک
on the other hand از سوی دیگر
on the other hand ازطرف دیگر
one hand گرفتن توپ با یک دست
out of hand غیر قابل جلوگیری
out of hand فورا
right hand دست راست
take a hand at شرکت کردن در
to come to hand بدست امدن
to come to hand رسیدن
to get ones hand in دست یافتن به
on one hand ازیک طرف
on one hand ازطرفی
on one hand ازیکسو
near at hand در دسترس
near at hand دم دست
off hand بی مطالعه
off hand بی تهیه
on hand موجود
hand down به ارث گذاشتن
hand down بتواتر رساندن
hand down پشت درپشت چیزی رارساندن
on hand وسایل موجود درانبار
on hand در دست
four in hand گردونه چهار اسبه که یک راننده داشته باشد
hand نفر
right-hand واقع در دست راست
hand کمک
hand یاری دادن
hand دست به دست کردن
hand خطای دست
hand میلههای تسخیرشده حریف در پایان
hand تغییروضع و فرصت برای کسب امتیاز
hand کمک کردن بادست کاری را انجام دادن یک وجب
hand دادن
hand پیمان
little hand عقربه کوچک [ساعت]
hand دست
hand عقربه
hand دسته دستخط
hand خط
hand شرکت
hand دخالت کمک
hand طرف
hand پهلو
hand وضعی که بتوان گوی اصلی بیلیاردرا در هر نقطه گذاشت
to hand somebody something به کسی چیزی دادن
hand عقربه [ساعت ...]
on the one hand <adv.> در یک طرف
on the one hand <adv.> یکی انکه
on the other hand <adv.> به ترتیب دیگر
on the other hand <adv.> طور دیگر
on the other hand <adv.> درمقابل
on the other hand <adv.> از سوی دیگر
on the other hand <adv.> ازطرف دیگر
hand سیستم جاری که 1-عملوند عملیات خودکار را کنترل نمیکند. 2-عملوند نیازی به تماس با وسیله مورد استفاده ندارد
hand سیستم جاری که عملوند عملیات را با اجرای دستورات از طریق صفحه کلید کنترل میکند
second-hand <adj.> کارکرده
hand بردن مسابقه اسب دوانی با فاصله مناسب مجموع چهارتایی پیکان
hand امضا
hand دستخط
Do you need a hand? میتونم کمکت کنم؟
Do you need a hand? کمک میخوای؟
second hand <idiom> دست دوم
off hand فی البداهه
an old hand at something <idiom> کارکشته
hand-me-down لباس ارزان ودوخته
hand to hand رزم نزدیک رزم تن به تن
hand to hand دسته و پنجه نرم کردن
off hand بدون آمادگی
hand to hand دست به یقه
hand to hand دردسترس
hand to hand دست بدست یکدیگر مجاور
hand to hand نزدیک
off-hand پاس کوتاه روی سر
second-hand ثانیه شمار
second-hand مستعمل
in hand <idiom> زیرنظر
second-hand نیمدار
try one's hand <idiom> بیتجربه بودن
hand-to-hand نزدیک
hand-to-hand دست بدست یکدیگر مجاور
be off hand with someone <idiom> سر سنگین بودن
have a hand in something <idiom> در کاری دست داشتن
hand me down لباس ارزان ودوخته
hand me down ارزان
hand-to-hand رزم نزدیک رزم تن به تن
hand-to-hand دسته و پنجه نرم کردن
old hand ادم با سابقه و مجرب
hand-to-hand دردسترس
hand-to-hand دست به یقه
off hand سر ضرب
hand roller غلطک دستی
off hand game بازی جنبی
hand running متوالی
at the same time [on the other hand] <adv.> ازطرف دیگر
out of hand serve سرویس پایین دست
minute hand عقربه دقیقه شمار ساعت
hand regulation تنظیم با دست
hand wheel چرخ دستی
hand reamer کوبه دستی
offer one's hand پیشنهادعروسی دادن
hand receipt رسید دستی
he has an open hand او دست بازاست
off hand game بازی غیررسمی
at the same time [on the other hand] <adv.> به ترتیب دیگر
offer one's hand دست را جلو بردن
at the same time [on the other hand] <adv.> طور دیگر
note of hand قبض عندالمطالبه
at the same time [on the other hand] <adv.> درمقابل
matter on hand مانحن فیه
matter on hand موضوع بحث
hat in hand کلاه دردست
retrograde hand عقربه برگشت دهنده [ساعت ...]
hand vise گیره دستی
hand traverse تراورس با دست
hand running بلاانقطاع
hand salute احترام با دست
hand salute سلام نظامی دادن سلام نظامی
hand lever اهرم دستی
hand torch مشعل دستی
hand tool ابزار دستی
hand staff چوبدستی
hand set گوشی تلفن
hand set گوشی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com