English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
pass interference جلوگیری غیر مجاز حریف ازگرفتن پاس
Other Matches
interference دست درازی
interference مانع
interference معارضه
interference مزاحمت مهرههای خودی شطرنج
interference سد کردن غیرمجاز راه حریف
interference ممانعت غیرمجاز
interference تداخل
interference فضولی
interference دخالت
interference مداخله
interference انترفرنس
interference تداخل امواج
interference خش خش
non interference بر کناری
interference اختلال در سیگنال
interference محاسبه داده طبق میدانهای مغناطسی که به صورت الکتریکی تولید شده اند
interference اختلال الکتریکی روی سیگنال در اثر سیگنالهای فراهم از منابع الکترومغناطیسی اطراف
interference vcoltage ولتاژ پارازیت
biplane interference تداخل ایرودینایکی بین دو بال که روی یکدیگر قرار گرفته اند
radio interference تداخل امواج رادیویی انترفرنس رادیویی
radio interference پارازیت رادیویی
atmospheric interference پارازیت جوی
armature interference اغتشاش ارمیچر
inductive interference تداخل امواج القائی انترفرنس القائی
static interference پارازیت جوی
interference wave موج انترفرنس
interference wave موج مزاحم
constructive interference تداخل فزاینده
interference drag پسای داخلی
interference field میدان انترفرنس
interference eliminator صافی تداخل
interference field میدان مزاحم
interference inverter دیود پارازیت گیر
interference generator مولد پارازیت
interference filter صافی پارازیت
interference level سطح پارازیت
electromagnetic interference مداخله الکترومغناطیسی درکار رادارها
interference characteristic مشخصه انترفرنس
interference area ناحیه ی تداخل امواج
interference power توان پارازیت
diathermy interference تداخل امواج دیاترمی
image of interference تصویر انترفرنس
interference current جریان مزاحم
interference micriscope میکروسکوپ انترفرنس
interference meter ولتمتر انترفرنس
interference limiter محدودکننده پارازیت
interference zone ناحیه ی تداخل امواج
interference filter صافی تداخل
inductive interference voltage ولتاژ تداخل امواج القائی
high frequency interference تداخل امواج فرکانس بالا سیگنال مزاحم
interference voltage meter ولتمتر پارازیت
anti interference device دستگاه ضد تداخل
radio frequency interference تداخل فرکانس رادیویی
anti interference capacitor خازن ضد تداخل
one pass یک گذری
pass on پیش رفتن
pass off نادیده گرفتن
pass off بخرج دادن قلمداد کردن
pass over عید فطر
pass off به حیله از خود رد کردن
outside pass رد کردن چوب امدادی بادست چپ به دست راست یار
pass away مردن
pass by از پهلوی چیزی رد شدن نادیده انگاشتن
pass by ول کردن
pass off برطرف شدن
pass off برگزار شدن
pass off تاشدن
pass off بیرون رفتن
pass away درگذشتن
to pass over نادیده رد شدن ازپهلو
one pass تک گذری
two pass دو گذری
to pass over صرف نظرکردن از
to pass over چشم پوشیدن از
to pass on رخ دادن
to pass on امدن
to pass on درگذشتن
to pass on گذشتن
to pass on پیش رفتن
to pass off خارج شدن
to pass off بیرون رفتن
two pass دوگذری
To get a pass. امتحانی را گذراندن ( قبول شدن )
to pass somebody something به کسی چیزی دادن
over-pass پل روگذر
over-pass پل هوایی
pass out <idiom> ضعیف وغش کردن
pass on <idiom> مردن
pass on <idiom> رد کردن چیزی که دیگر
pass off <idiom> تظاهر کردن
pass off <idiom> جنس را آب کردن
This too wI'll pass. این نیز بگذرد
to pass off تاشدن
to pass off برگذارشدن گذشتن
to pass off ازمیان رفتن
pass under رد شدن از جلو موج سواردیگر
pass through دیدن
pass through متحمل شدن
pass over چشم پوشیدن
pass over عید فصح
pass out مردن ضعف کردن
pass over غفلت کردن
pass out ناگهان بیهوش شدن
pass on دست بدست دادن
pass on ردکردن
pass up رد کردن صرفنظر کردن
second pass گذر دوم
to pass for قلمدادشدن بجای
to pass for پذیرفته یا شناخته شدن بجای
to pass by any one از پهلوی کسی رد شدن
to pass a way مردن نابود شدن
to pass a way درگذشتن
to pass a way گذشتن
to pass سدی راشکستن ودل بدریازدن
to come to pass روی دادن
to come to pass واقع شدن
through pass پاس کوتاه از میان مدافعان
pass on در گذشتن
pass گردنه
pass مسیر کوتاه جنگی
pass اجازه عبور
pass معبر جنگی
pass گذرگاه کارت عبور گذراندن
pass عبورکردن
pass کلمه عبور
pass جواز
pass گذراندن تصویب شدن
pass بلیط
pass جواز گذرنامه
pass پروانه
pass گردونه گدوک
pass راه
pass گذرگاه
pass گذر عبور
pass معبر
pass گذراندن ماهرانه گاو از کنارگاوباز با حرکت شنل
pass انتقال یافتن منتقل شدن
pass یک اجرا از لیست موضوعات برا ی مرتب کردن آنها
pass برنامه اسمبلر که کد اصلی را در یک عمل ترجمه میکند
pass عمل حرکت دادن تمام طول نوار مغناطیسی روی نوکهای خواندن /نوشتن
pass 1-اجرای حلقه یک بار. 2-یک عمل
pass گذر
pass گذراندن
pass صادر شدن فتوی دادن تصویب و قابل اجرا کردن
pass تصویب شدن
pass رد کردن چوب امدادی
pass یک دور حرکت در مسیرمسابقه اسکی روی اب انصراف از پرش برای انتخاب اندازههای بالاتر
pass اجتناب کردن
by pass گذرگاه فرعی
pass تمام شدن
come to pass اتفاق افتادن
by pass لوله فرعی
by pass دور زدن مانع
pass وفات کردن
by pass لوله یدکی جا گذاشتن
by pass بای پاس کردن پل زدن راه فرعی ساختن اتصال کوتاه کردن مجرای فرعی
by pass گذرگاه فرعی مسیر فرعی
pass گذشتن
by pass اتصال کوتاه
pass رد شدن سپری شدن
pass عبور کردن
pass پاس
pass سبقت گرفتن از خطور کردن
pass رایج شدن
pass پاس دادن
by pass شنت کردن
pass رخ دادن
pass قبول کردن
come to pass رخ دادن
pass تصویب کردن قبول شدن
snap pass پاس سریع با پیچش سریع مچ
suicide pass پاس به دریافت کننده از پشت سرش
three pass assembler همگذار سه گذره
to bring to pass بوقوع رساندن
spot pass پاس غیرمستقیم
to pass one's word قول دادن
spot pass پاسی که بجای فرستادن به بازیگر به نقطه معینی فرستاده میشود
sprint pass مبادله نامرئی چوب امدادی
shovel pass پاس اززیر بازو
to pass the buck to somebody مسئولیت ناخوشایند [تقصیر یا زحمت] را به کسی دادن
roll pass رخده نورد
screen pass پاس کوتاه به جلو پشت سددفاعی
to pass the buck <idiom> مسئولیت ناخوشایند [تقصیر یا زحمت] را به دیگری دادن
sea pass پروانه عبور که به کشتی بی طرف میدهند
to pass the ball to somebody توپ را به کسی پاس دادن
sell the pass خیانت به مرام دسته خودکردن
sell to pass خیانت به مرام دسته خودکردن
shovel pass پاس از زیر بازو
to pass one's word for another از طرف دیگری قول دادن ضمانت دیگری را کردن
roll pass کالیبر نورد
slap pass پاس اریب
to get a pass in physics در امتحان فیزیک قبول شدن
to pass a dividend سود سهام کسی را به او اطلاع دادن
pass muster <idiom> آزمایش را با موفقیت
triangle pass پاس مثلثی
triangular pass پاس مثلثی
two pass assembler همگذار دو گذره
two pass assembler همگذار دوعبوری
two pass assmbler هم گذر دو گذری
wall pass پاس مستقیم
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com