English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 61 (5 milliseconds)
English Persian
passing parameters پارامترهای عبور پارامترهای گذر
Other Matches
parameters ضریب ثابت
parameters ویژگی بنیادی قابل تعریف پارامتر
parameters زیرتابعی که از پارامترها برای بیان حدود و عملیات استفاده میکند
parameters مقداری ارسالی به تابع یا برنامه هنگام فراخوانی
parameters نرم افزاری که توابع اصل آن طبق نیاز کاربر با متغیرهای مختلف خواهد بود
parameters استفاده از برنامه برای بررسی پارامترها و تنظیم سیستم یا برنامه به درستی
parameters کلمه داده که حاوی اطلاعات بیان کننده حدود یا عملیات یک تابع یا برنامه است
parameters شرح اندازه
parameters وزن
parameters ولتاژ یا توان یک سیستم
parameters اطلاعی که حدود یا عملیات چیزی مثل متغیر یا تابع یا برنامه را بیان کند
parameters مقدار ثابت
parameters عامل
parameters مقداری از یک مدار
parameters مقادیر ثابت درمعادلات
parameters پارامتر
parameters اماره جامعه
parameters نسبت میان تقاطع دو سطح مقدار معلوم و مشخص پارامتر
orbital parameters پارامترهای اربیتالی
comunications parameters پارامترهای ارتباطات
action parameters پارامترهای عملیاتی
design parameters پارامترهای طرح
I am just passing through. فقط از اینجا میگذرم.
I am just passing through. از اینجا عبور میکنم.
passing away وفات
passing off به اسم دیگری معامله کردن
passing گذرنده
passing زود گذر
passing پاس دادن
passing رد شده
passing در گذشت
passing بالغ بر
passing فانی
passing the ownership مالکیت مافی الذمه
swift passing زودگذر
passing shot ضربه دور از دسترس
token passing روش کنترل دستیابی به شبکه محلی با استفاده از بستههای Token. ایستگاههای کاری پیش از دریافت Token نمیتوانند داده ارسال کنند
token passing گذراندن نشانه
passing prohibited عبورممنوع
passing through the eclipse گذرازمیانهخسوف
passing through the eclipse کسوف
It was just a passing fancy. یک فکر وخیال زود گذری بود
with each passing year با گذشت هر سال
passing place محل پیش بینی شده برای تلاقی در راههای شوسهای
passing place گذاره
controlled passing عبور ومرور کنترل شده
light passing عبور نور
light passing گذر نور
passing action عملیات رد و بدل کردن کالا وتدارکات مبادله تدارکات
controlled passing عبور کنترل شده
passing bell ناقوس مرگ
passing bell زنگی که هنگام درگذشتن کسی بزنند
passing game حمله با استفاده از پاس به جلو
passing lane فاصله بین دو یار که میتوان از انجا توپ را پاس داد
passing parameter پارامتر عبوری
passing on the oath رد قسم
passing on the oath to the other party رد قسم به طرف مقابل
The untively death ( passing away ) … درگذشت نا بهنگام ...
passing away of oneself in god فناء فی الله
Many thanks for the sympathy shown to us [on the passing of our father] . خیلی سپاسگذارم برای همدردی شما [بخاطر فوت پدرمان] .
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com