Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 55 (5 milliseconds)
English	Persian
passing prohibited	عبورممنوع
Other Matches
prohibited	ممنوع شده
prohibited	ممنوع
prohibited	محرم
prohibited goods	کالاهای ممنوعه
prohibited area	منطقه ممنوعه هوایی منطقه حفافت شده
prohibited risk	خطر بیمه نشدنی
prohibited zone	منطقه ممنوعه
prohibited area	منطقه منع اتش
prohibited goods	اشیاء ممنوع
prohibited goods	کالاهای منع شده
prohibited zone	حریم
the import of which is prohibited	ان کالا ممنوع الورود است
camping prohibited	چادرزدنممنوع
picnics prohibited	پیکنیکممنوع
airspace prohibited area	منطقه ممنوعه هوایی منطقه منع پرواز هوایی
to be absolutely forbidden [prohibited]	مطلقا ممنوع بودن
I am just passing through.	از اینجا عبور میکنم.
passing off	به اسم دیگری معامله کردن
I am just passing through.	فقط از اینجا میگذرم.
passing	پاس دادن
passing	در گذشت
passing	رد شده
passing	بالغ بر
passing away	وفات
passing	فانی
passing	زود گذر
passing	گذرنده
token passing	گذراندن نشانه
swift passing	زودگذر
token passing	روش کنترل دستیابی به شبکه محلی با استفاده از بستههای Token. ایستگاههای کاری پیش از دریافت Token نمیتوانند داده ارسال کنند
passing through the eclipse	گذرازمیانهخسوف
passing through the eclipse	کسوف
It was just a passing fancy.	یک فکر وخیال زود گذری بود
passing place	محل پیش بینی شده برای تلاقی در راههای شوسهای
with each passing year	با گذشت هر سال
passing game	حمله با استفاده از پاس به جلو
controlled passing	عبور کنترل شده
passing bell	زنگی که هنگام درگذشتن کسی بزنند
passing bell	ناقوس مرگ
passing on the oath	رد قسم
passing parameter	پارامتر عبوری
passing parameters	پارامترهای عبور پارامترهای گذر
passing place	گذاره
passing shot	ضربه دور از دسترس
passing the ownership	مالکیت مافی الذمه
passing action	عملیات رد و بدل کردن کالا وتدارکات مبادله تدارکات
controlled passing	عبور ومرور کنترل شده
light passing	گذر نور
passing lane	فاصله بین دو یار که میتوان از انجا توپ را پاس داد
light passing	عبور نور
passing away of oneself in god	فناء فی الله
passing on the oath to the other party	رد قسم به طرف مقابل
The untively death ( passing away ) …	درگذشت نا بهنگام ...
Many thanks for the sympathy shown to us [on the passing of our father] .	خیلی سپاسگذارم برای همدردی شما [بخاطر فوت پدرمان] .

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com