Dictiornary-Farsi | past years | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 129 (2 milliseconds)

English	Persian
past years	سالهای گذشته


Other Matches

We don't know what the world will be like in 20 years, to say nothing of in 100 years.	ما نمی دانیم دنیا در ۲۰ سال آینده چه جور تغییر می کند چه برسد به ۱۰۰ سال آینده.
past	ماضی
past	گذشته از ماورای
past	درماورای
past	سابقه
past	بعد از مافوق
What is past is past . what is gone is gone .	گذشته ها گذشته
what is the past of go	چیست
past	پیش ماقبل
past	پیشینه وابسته بزمان گذشته
the past	چیزی که در گذشته پیش آمد و تمام شد
past	دور از پیش از
what by gone or past	مافات
past	گذشته
past	پایان یافته
in years	مسن
my a is 0 years	سن من 04سال است
about two years	تقریبا` دو سال
three whole years	سه سال تمام
in years	سالخورده
these two years	این دوساله
the last two years	دوسال اخیر یا گذشته
he is 0 years old	او ده سال دارد
he is 0 years old	او ده ساله است
my a is 0 years	من 04سال دارم
my a is 0 years	چهل سال ازعمرمن می گذرد
I am over 50 years old.	من ۵۰ سال بیشتر دارم.
getting on in years	پا به سن گذاشتن
about two years	تقریبا`
I've been doing it for nine years.	من این کار نه سالی هست که انجام میدهم.
get on in years <idiom>	به سن پیری رسیدن
years	حق انتفاع محدودبه چند سال
years	حق رقبی
past or preterite d.	ماضی مطلق
it is past reclaim	دیگر نمیتوان انرا ابادیا احیاکرد
the present and the past	گذشته و حال
make up for the past	جبران مافات کردن
march past	رژه
march past	رژه رفتن
to sweep past	تندگذاشتن
past performances	سوابق چاپی نتایج مسابقات اسب یا گرگ
we cannot undo the past	اب رفته بجوی برنمیگردد
we cannot undo the past	چیز گذشته را نمیتوان برگرداند
In the course of the past centuries.	درطی قرنهای گذشته
to sweep past	اسان رفتن
to rank past	رژه رفتن
to march past	رژه رفتن
to file past	رژه رفتن
During the past few days.	طی چند روز گذشته
He is past work.	دیگر از سن کار کردنش گذشته
the year past	سال گذشته
the present and the past	حال و گذشته
the present and the past	اکنون و گذشته
the past tense	زمان ماضی ماضی مطلق
the past tense	زمان گذشته
see in the past makes saw	فعل see در گذشته sawمیشود
it is past reclaim	دیگر قابل اصلاح یااستردادنیست
past masters	استاد قدیمی
half past two	دوونیم
past tense	زمان گذشته
for some time past	تا چندی پیش
past participles	اسم مفعول
for some time past	درگذشته
for some time past	مدتی
file past	رژه رفتن
past master	استاد پیشین
past perfect	ماضی بعید
past masters	استاد پیشین
past participle	اسم مفعول
it is minutes past	ساعت سه وپنج دقیقه است 5دقیقه از3 گذشته است
past master	استاد قدیمی
i went past the house	از پهلوی ان خانه رد شدم
it is 0 minutes past four	ده دقیقه از چهار می گذرد
it is past all hope	جای هیچ امیدواری نیست هیچ امیدی نیست
it is past cure	از علاجش گذشته است مافوق انست که بتوان علاج کرد
he is a past master in	او در استاد یا کهنه کار است
financial years	سال مالی
fiscal years	سال مالی
Seven solid years.	هفت سال تمام (پیاپی،آز گار )
I have been working here for years.	سالهاست دراینجا کار می کنم
Many years passed .	چندین سال گذشت
fiscal years	سال مالی سال جاری
To be gettingh on in years.	پا به سن گذاشتن
You are 5 years younger than me.	شما ۵ سال جوان تر از من هستید.
leap years	سال های کبیسه
leap years	سال کبیسه
light-years	سال نوری
not in a thousand years <idiom>	صد سال آزگار
intercalary years	سال های کبیسه
We'll need 10 years at a [the] minimum.	ما کمکمش به ۱۰ سال [برای این کار] نیاز داریم.
a few years back <adv.>	چند سال پیش
man years	نفر در سال
application years	مدتی که یک دستگاه میتواند کارکند
estate for years	حق رقبی
of late years	دراین چند سال گذشته
of ripe years	پابسن گذاشته
tenant for years	شخص دارای حق رقبی
ten years old	ده ساله
some years ago	چند سال پیش
of mature years	سالخورده
stricken in years	سالخورده
grow in years	سالخورده شدن
over a number of years	در طی چند سال
of ripe years	کامل
he is scarcely 0 years old	جخت اگر بیست سال د اشته باشد
in subsequent years	د رسالهای بعد
full of years	سالخورده
application years	عمر مفید یک دستگاه
to wear one's years well	ماندن
to wear one's years well	خوب ماندن جوان
fiscal years	دوره مالی
to grow in years	پابسن گذاشتن
to grow in years	سالخورده شدن
he is years senior to me	اودوسال ازمن بزرگتریاجلوتراست
her prime of life is past	عنفوان جوانی وی گذشته است
put (something) past someone (negative) <idiom>	ازکار شخص متعجب شدن
past perfect tense	ماضی بعید
on old woman past sixty	پیرزنی بیش از شصت سال داشت
Whistle past the graveyard <idiom>	تلاش برای بشاش ماندن در اوضاع وخیم
We are past that sort of thing .	دیگر این کارها از ماگذشته
spike past the block	ابشار را پشت پای مدافعان کوبیدن
He has been a beggar for a hundred years; yet he d. <proverb>	صد سال گدائى مى کند هنوز شب جمعه را نمى داند .
The contract has a few years to run .	به انقضای قرار داد چند سال مانده
To review the past in ones minds eye .	گذشته را از نظر گذراندن
In times past . In olden days .	درروزگاران قدیم
I walked past the shop ( store ) .	از جلوی فروشگاه گذشتم
The law prescribes a prison sentence of at least five years for such an offence.	قانون کم کمش پنج سال حکم زندان برای چنین جرمی تجویزمی کند.
There was too muh greed in the past, and now the chickens are coming hoe to roost with crime and corruption soaring.	در گذشته طمع ورزی زیاد بود و حالا با افزایش جنایت و فساد باید تاوان پس دهیم.