Dictiornary-Farsi | pastry cutting wheel | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
pastry cutting wheel	چرخبرشخمیر


Other Matches

abrasive cutting wheel	تیغ اره گرد
wheel measurement [ wheel measuring]	بازرسی چرخ [سنجش چرخ]
pastry	کماج وکلوچه ومانند انها شیرینی پزی
pastry	شیرینی
puff pastry	شیرینی دارای خامهی پف کرده
flaky pastry	یکجورشیرینی
puff pastry	شیرینی پفکی
puff pastry	نان خامهای
puff pastry	پف کرده
pastry cook	کماج پز
pastry brush	برسخمیر
puff pastry	خمیر هزارلا [غذا و آشپزخانه]
flaky pastry	خمیر هزارلا [غذا و آشپزخانه]
phyllo (pastry)	خمیر هزارلا [غذا و آشپزخانه]
french pastry	شیرینی اردینه فرانسوی
flaky pastry	خمیر هزار برگ [غذا و آشپزخانه]
phyllo (pastry)	خمیر ورقه ای [غذا و آشپزخانه]
puff pastry	خمیر ورقه ای [غذا و آشپزخانه]
flaky pastry	خمیر پای فرانسوی [غذا و آشپزخانه]
phyllo (pastry)	خمیر پای فرانسوی [غذا و آشپزخانه]
flaky pastry	خمیر ورقه ای [غذا و آشپزخانه]
puff pastry	خمیر پای فرانسوی [غذا و آشپزخانه]
phyllo (pastry)	خمیر هزار برگ [غذا و آشپزخانه]
puff pastry	خمیر هزار برگ [غذا و آشپزخانه]
pastry cook	کلوچه پز
central pastry kitchen	اشپزخانه ثابت پادگانی اشپزخانه غیر صحرایی
pastry bag and nozzles	کیسهودهانهخمیر
cutting off	برش کاری
cutting	مقطع
cutting	برنده
cutting	برش
cutting	برش روزنامه
cutting	برش کاری
cutting	قلمه زنی
cutting	قلمه گیاه
cutting oil	روغن سردکننده روغن برش
cutting plane	صفحه برش
cutting chisel	قلم حکاکی
cutting capacity	قدرت برش
cutting chisel	اسکنه کنده کاری
cutting face	سطح برش
cutting die	برش
cutting die	صفحه برش
cutting oil	روغن خنک کننده
cutting direction of a saw	جهات برش اره
cutting lubricant	روغن سرد کننده
cutting lubricant	روغن برش کاری
cutting power	قدرت برش
cutting head	نوک برنده
cutting plier	سیم چین
metal cutting saw	اره فلزی [ابزار]
cutting torch	مشعل قطع کننده [ابزار]
metal cutting	برش فلز
metal cutting	فلزبری [ابزار]
metal cutting	براده برداری
electron cutting	برش الکترونی
press cutting	برش دهنده فشاری
flame cutting	جوش بری [مهندسی]
gear cutting	دنده تراشی [مهندسی]
cutting torch	مشعل برش دهنده [ابزار]
cutting tool	اسکنه
cutting tool	قلم تراش
cutting property	خصوصیت برش
cutting quality	کیفیت برش
cutting solution	محلول برش
cutting stroke	امتداد برش
cutting stroke	ضربه برش
cutting thrust	نیروی برش
cutting time	زمان اصلی
cutting time	زمان برش
formation in cutting	فرم صندوقهای تو گود زیرگاه صندوقهای
cutting away work	بغل بری
cutting edge	تیغه
angle of cutting	زاویه تقاطع
abrasive cutting	اره کاری [مهندسی]
abrasive cutting	برش [مهندسی]
slope of cutting	شیروانی خاکبرداری
cutting wire	سیم برش [مهندسی]
cutting edge	لبه برش
cutting line	خطبرش
cutting guide	راهنمای برش [ابزار]
cutting blade	تیغه برش
gas cutting	برشکاری گازی [مهندسی]
torch cutting	[برشکاری شعله ای]
wood cutting saw	اره چوب بری [ابزار]
cutting edge	تیغه برش زنی
cutting edge	تیغه قطع سازی
blanck cutting	دستگاه منگنه
blanck cutting	پانچ
cutting angle	زاویه برش
cutting angle	سطح برنده تیغه برش
cutting angle	زوایای بین سطوح قطعه کارکه باید بریده شود
non cutting shaping	فرم دهی بدون براده برداری
cutting nozzle	دهانه لوله برش [ابزار]
cutting action	قدرت سنگ زنی
cutting press	پرس قطع کننده [مهندسی]
clear cutting	برش یکسره
powder cutting	برش توسط شعله
cutting alloy	فلز سخت
slope of cutting	دامنه برش یا سینه برش شیروانی کند
free cutting steel	فولاد اتومات
free cutting steel	فولاد خوش تراش
metal cutting tool	ماشین ابزار
diamond cutting tool	الماس شیشه بری
side cutting chisel	مغار نقشبر
free cutting alloy	الیاژ اتومات
free cutting brass	برنج اتومات
electron beam cutting	برش با اشعه الکترونی
form cutting tool	اسکنه
metal cutting work	براده برداری
spark cutting process	فرایند برشکاری شعلهای
abrasive cutting machine	دستگاه برش
cutting line of force	قطع خطوط قوا
plaster cutting knife	کارد گچبری
cutting tool angle	زاویه برش قلم
cutting tool angle	زاویه برش اسکنه
metal cutting machine	دستگاه براده برداری
metal cutting element	عنصر براده برداری
metal cutting bandsaw	تیغ اره فلز بر
form cutting tool	قلم تراش
metal cutting machine tool	ماشین ابزار براده برداری
automatic gear cutting machine	ماشین فرز چرخ دندانه
fifth wheel	چرخپنجم
four wheel	چهارچرخه
to take the wheel	پشت رل نشستن
He's a fifth wheel.	او [مرد] آدم زایدی است.
third wheel	سومینچرخدنده
to be a fifth wheel [to be in the way]	آدم اضافه [بدون همسر] بودن [در جشنی که همه زوج دارند]
be a fifth wheel <idiom>	آدم اضافی یا زاید [در گروهی از آدمها]
fifth wheel	جفت ساز که خودرو را به تریلر وصل میکند
wheel well	محفظهای که یک واحد ازارابه فرود را در حالتی که جمع شده است در خود جای میدهد
wheel	چرخ طایر
wheel	چرخ نخ ریسی
wheel	دوک نخ ریسی
wheel	چرخ سمباده
wheel	گرداندن
wheel	دور
wheel	چرخش
wheel	[همچنین علامتی در فرش چین به مفهوم چرخه زندگی]
wheel	گردش ناو
wheel	چرخ
wheel	چرخیدن
wheel	رل ماشین
wheel	جاروب کردن با پا
wheel	اتحادیه ورزشی
wheel	ساسایی
drive wheel	چرخدنده
escape wheel	دندهخلاص
fourth wheel	چهارمینچرخهای
cogged wheel	چرخ دندانه دار
toothed wheel	چرخ دندانه دار
brake wheel	چرخ دندانه دار
modulation wheel	چرختعدیلصدا
main wheel	چرخاصلی
large wheel	چرخبزرگ
hand-wheel	چرخدستی
front wheel	چرخجلو
turning wheel	چرخهسفالگری
centre wheel	چرخهمیانی
wheel printer	چاپگر چرخ دوار
wheel puller	چرخ کش
wheel satellite	ماهوارهای که بصورت دایرهای ساخته شده و معمولابرای پایداری وضعیت یا واردساختن گرانش ساختگی به سرنشینان دوران میکند
wheel shaft	میله چرخ
wheel spanner	چرخ کش
wheel sucker	دوچرخه سوار ماهر در ادامه مسیر پشت سر نفر دیگری برای کاستن از فشار هوا
wheel wright	چرخ ساز
worm wheel	پیچ حلزونی
worm wheel	دنده کرمی شکل
worm wheel	چرخ دنده حلزونی
catherine wheel	رجوع شود به pinwheel
adjustment wheel	چرخ متحرک
banding wheel	چرخهچرخنده
wheel spoke	پره چرخ
chain wheel A	زنجیریچرخهیA
chain wheel B	زنجیریچرخهیب
wheel pressure	فشار چرخ
wheel wrench	آچار چرخ خودرو
buckled wheel	چرخ خم شده [تاب خورده]
forged wheel	چرخ آهنگری شده
steered wheel	چرخ هدایت شده
cast wheel	چرخ ریختگی
adjustable wheel	چرخ تنظیم پذیر [مانند بلندی] [چرخ تطبیق پذیر] [مانند نوع جاده]
to reinvent the wheel <idiom>	هدر مقدار زیادی از زمان و یا تلاش در ساختن چیزی که قبلا وجود داشته.
reversible wheel	چرخی که در دو جهت بگردد
wheel and deal <idiom>
cathedrian wheel	پنجره چرخی
dog-wheel	استوانه
spinning wheel	چرخ ریسندگی [این وسیله از یک چرخ چوبی شکل بزرگ و چند قطعه چوب بوجود آمده و توسط دست یا پا به حرکت در می آید.]
to spin a wheel	چرخی را تند چرخاندن
wheel brace	آچار چرخ خودرو
I feel like a fifth wheel.	من حس می کنم [اینجا] اضافی هستم.
activity wheel	گردونه فعالیت
to be broken on the wheel	روی چرخ گاری مردن [نوعی مجازات اعدام در قرون وسطی]
Barlow's wheel	چرخ بارلو [مهندسی برق]
wheel trim	قالپاق
wheel tractor	فرمانتراکتور
cogged wheel	چرخ دنده
tracing wheel	چرخهترسیم
cog wheel	چرخ دنده
striker wheel	چرخهضارب