English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
peace court دادگاه بخش
peace court صلحیه
Other Matches
peace be with you سلام برشما باد
peace سلامتی
peace اشتی صلح
peace ارامش
peace صلح
peace دوستی
peace صلح وصفا
peace be upon her علیهاالسلام
to be at peace در اشتی بودن
to keep the peace از جنگ دوری کردن
to keep the peace اشتی رابرقرار داشتن
peace be upon him علیه السلام
peace be upon them علیهم السلام
peace pipe پیپ یا چپق صلح
peace time در زمان صلح
breach of peace اخلال در نظم عمومی
peace time زمان صلح
armed peace صلح مسلح
armed peace حالتی که دولتهابدون درگیری نظامی خود رابرای جنگ احتمالی اماده می کنند
olies f.peace زیتون کنایه ازاشتی است
cinclusion of peace عقد صلح
With peace of mind. با آرامش خیال وخاطر
peace-loving دوستدارصلح
peace-keeping نیروی برقرارکننده صلح
Peace Corps سپاه صلح
guardians of the peace ضابطین عدلیه
peace breaker اشوبگر
social peace ارامش اجتماعی
peace pact قرارداد صلح صلح نامه
peace dividend ازبین رفتن بودجه دفاعی دراواخر سال ۱۹۸۰
make peace صلح کردن
peace treaty معاهده صلح
hold one's peace <idiom> سکوت کردن
peace offering پیشنهاد صلح
peace officer ضابط صلحیه
peace pact پیمان صلح
Justices of the Peace قاضی صلحیه
Justices of the Peace امین صلح
Justices of the Peace رئیس دادگاه بخش
Justices of the Peace امین صلح دادرس دادگاه بخش
Justice of the Peace امین صلح
Justice of the Peace رئیس دادگاه بخش
Justice of the Peace امین صلح دادرس دادگاه بخش
Justice of the Peace قاضی صلحیه
peace offerings پیشنهاد صلح
peace officer امین صلح
peace of mind اسودگی خاطر
breach of the peace بهم زدن ارامش عمومی
peace force نیروهای حافظ صلح سازمان ملل متحد
breaches of the peace بهم زدن ارامش عمومی
peace conference کنفرانس صلح
peace negotiation مذاکرات صلح
peace negotiations مذاکرات صلح
peace breaker ارامش بهم زن
peace breaker اشوب کن
peace pact میثاق دوستی میثاق تحریم جنگ
to make peace between two men دو کس را با هم اشتی دادن
May his soull live in peace. روحش شاد باشد
to knit peace between nations ملت هاراباهم اشتی دادن صلح درمیان ملل منعقدکردن
peace to his departed spirit روانش شاد باد
peace time complement استعداد مجاز زمان صلح
peace keeping forces نیروهای بازدارنده و حافظ صلح سازمان ملل
peace time establishment جدول استعداد مجاز زمان صلح
international peace force نیروهای حافظ صلح سازمان ملل
He closed the door against the peace agreement. تمام درها را بروی موافقتنامه صلح بست
to report somebody [to the police] for breach of the peace از کسی به خاطر مزاحمت راه انداختن [به پلیس] شکایت کردن
These talks are crucial [critical] to the future of the peace process. این مذاکرات برای آینده روند صلح بسیار مهم [حیاتی] هستند.
It is for the Court to fix the terms. [ The terms are a matter for the Court to fix.] این مربوط به دادگاه می شود که شرایط را تعیین کند.
court of a محکمه استیناف
the court above محکمه بالاتر
right court زمین سرویس سمت راست
court بارگاه
to take somebody to court کسی را محاکمه کردن
ad court زمین سرویس سمت چپ تنیس
to appear before the court در دادگاه ظاهر شدن
court عشق بازی کردن
court دادگاه
court حیاط
court خواستگاری
court دادگاه افهار عشق
court دربار
court زمین ورزشهای محوطهای
out of court داد باخته
court محکمه
out of court محکوم علیه
police court محکمه خلاف
president of the court رئیس دادگاه
prize court شعبهای از دادگاه اداره نیروی دریایی که باامور....کاردارد
The ball is in your court. <idiom> حالا نوبت تو است.
The ball is in your court. <idiom> حالا نشان بده که چند مرد حلاجی!
ball is in your court <idiom> [نوبت تو هست که قدم بعدی را برداری یا تصمیم بگیری]
religious court محکمه شرع
rear court انتهای زمین
provost court دادگاه فرمانداری نظامی یا نیروی اشغالی
provost court دادگاه پادگانی
probate court محکمه امور حسبی
probate court دادگاه وصایا و ارث
court rug فرش تالاری یا درباری [این نوع فرش از نفیس ترین و گران ترین فرش ها می باشد و دارای نقش ها و طرح های عالی با نخ ممتاز بوده و فقط بصورت سفارشی برای محل های خاص بافته می شود.]
court style سبک کورت [دوره جدیدتری از سبک گوتیک شعاع ساز و گوتیک در فرانسه]
court division دادگاه
contempt of court اهانت به دادگاه [جرم جنایی]
base-court حیات بیرونی
ante-court [اولین صحن در خانه های بزرگ]
court division بخش دادگاه
playing court زمین بازی
police court ضابطین شهربانی
police court کلانتری
police court دادگاه خلاف
contempt of court توهین به دادگاه [جرم جنایی]
to bring somebody before the court [s] کسی را دادگاه بردن
practice court دادگاه مخصوص رسیدگی به کفالت
court referee داورزمینبازیسرپوشیده
centre court حیاطمیانی
law court دادگاه قضایی
kangaroo court دادگاه مندرآوردی
kangaroo court دادگاه غیرقانونی
kangaroo court دادگاه پوشالی
court shoes رجوع شود به pump
court shoe رجوع شود به pump
volleyball court 9 در 81 متر
right service court داورسرویسراست
court of law دادگاه
kangaroo court <idiom>
to settle out of court به توافق رسیدن خارج از دادگاه
hold court <idiom> همانند شاه وملکه دربین موضوع مورد بحث عمل کردن
to apply to a court به دادگاه رجوع کردن [حقوق]
to have recourse to a court به دادگاه رجوع کردن [حقوق]
High Court دادگاهویژهجرائممهم
out of court settlement توافق بدون محکمه [حقوق]
volleyball court زمین والیبال
trial court دادگاه رسیدگی به امورموضوعی
tennis court زمین تنیس
supreme court دیوان تمیز
supreme court دیوان عالی کشور
superior court دادگاه تمیز
superior court دادگاه عالی
summary court دادگاه اولیه دادگاه پادگانی
summary court دادگاه بدوی
squash court زمین بازی اسکواش
service court محل فرود سرویس اسکواش
tennis court 07/32 در59/01 متر
the superme court دیوانعالی کشور
trailer court محل استقرار ترایلر بااتاقهای چرخدار متصل به وسائط نقلیه
traffic court دادگاه ویژه رسیدگی به تخلفات رانندگی
traffic court دادگاه عبور و مرور
traffic court دادگاه تخلفات رانندگی
to put out of court از دستور خارج کردن
to put out of court شایسته مطرح کردن ندانستن
to pay court عرض بندی کردن
crown court دادگاهیدر انگلستانو ولز
to court favour توجه و التفات کسی را طلب کردن
service court محل فرود سرویس
criminal court راز و نیاز کردن
court of grievances دادگاه مظالم
court of first instance دادگاه بدوی
court of first instance محکمه بدایت
court of first instance دادگاه شهرستان
court of appeals دادگاه استیناف
court material دادگاه نظامی
court martiall شورای نظامی
court martial در دادگاه نظامی محاکمه کردن
court martial دادگاه نظامی
court martial محاکمه نظامی محاکمه نظامی کردن
court of iquiry دادگاه رسیدگی
court of justice دادگاه
court martiall دادگاه نظامی
criminal court عشق بازی کردن
criminal court محکمه جنائی
court yard حیاط
court tennis تنیس داخل سالن
court session جلسه دادگاه
court procedure محاکمه
court plume پرهای شتر مرغ که برای ارایش درموی سر بکار برند
court order قرار صادره از دادگاه
court of review دادگاه تجدید نظر
court of record در CL فقط اینگونه محاکم حق صدور حکم جریمه و زندان را دارند
court of record دادگاهی که پرونده و سوابق دعاوی مطروحه را حفظ میکند
court of province دادگاه استان
court games بازیهای محوطهای
court card سرباز
court of appeal دادگاه پژوهش
court of appeal دادگاه استیناف
court of appeal محکمه استیناف دادگاه پژوهشی
court of appeal دادگاه استان
court of inquiry بازپرسی
court of inquiry دادگاه تفتیش
court of inquiry کمیسیون تحقیق
court-martials دردیوان حرب محاکمه کردن
court-martialling دردیوان حرب محاکمه کردن
court-martialled دردیوان حرب محاکمه کردن
court-martial دردیوان حرب محاکمه کردن
court of appeal دادگاه عالی محکمه استیناف
assize court محاکم سیار جنایی
assize court دادگاه جنایی
court card بی بی
court card صورت :شاه
country court دادگاه بخش
contempt og court اهانت به دادگاه
commercial court دادگاههای صنفی
clerk of the court کاتب
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com