Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
peace keeping forces
نیروهای بازدارنده و حافظ صلح سازمان ملل
Other Matches
peace-keeping
نیروی برقرارکننده صلح
keeping
ذخایر یکانها
keeping
موافقت
it is in my keeping
د ردست من است
in keeping
موافق
in keeping
مطابق
out of keeping
مخالف
out of keeping
ناموافق
out of keeping
ناجور
keeping
سازش
it is in my keeping
د رحفافت منست
keeping
علوفه
keeping
غذا
in keeping with
<idiom>
مشابه ،موافقت کردن
keeping
توافق
keeping
تصرف
keeping
متصرفات
keeping
نگهداری
book keeping
حسابداری
[حسابداری]
keeping room
اطاق نشیمن
keeping house
در خانه ماندن تاجرورشکسته و عدم حضورش در محل کسب خود که قرینه ورشکستگی او محسوب میشود
safe keeping
حفافت توجه
safe keeping
حفظ
safe keeping
نگهداری
record keeping
نگهداری سوابق
station keeping
در خط نگهداشتن ناو
that woman was in keeping
ان زن رانشانده بودند
the keeping of a festival
نگهداری عید
keeping-room
اتاق نشیمن
bee-keeping
پرورشزنبور
file keeping
بایگانی
to be in safe keeping
درجای امن بودن
the keeping of a festival
عید گرفتن
I was keeping my fingers crossed .
خدا خدا می کردم ( دعامی کردم )
book keeping by double e.
دفترداری مترادف
house keeping operation
اعمال خانه داری
book keeping by single e.
دفترداری ساده
to be at peace
در اشتی بودن
peace
ارامش
to keep the peace
اشتی رابرقرار داشتن
to keep the peace
از جنگ دوری کردن
peace
دوستی
peace
صلح
peace be with you
سلام برشما باد
peace
اشتی صلح
peace
سلامتی
peace
صلح وصفا
peace be upon her
علیهاالسلام
peace be upon him
علیه السلام
peace be upon them
علیهم السلام
With peace of mind.
با آرامش خیال وخاطر
peace pact
میثاق دوستی میثاق تحریم جنگ
breach of the peace
بهم زدن ارامش عمومی
cinclusion of peace
عقد صلح
breach of peace
اخلال در نظم عمومی
breaches of the peace
بهم زدن ارامش عمومی
peace court
دادگاه بخش
hold one's peace
<idiom>
سکوت کردن
peace conference
کنفرانس صلح
armed peace
صلح مسلح
Peace Corps
سپاه صلح
armed peace
حالتی که دولتهابدون درگیری نظامی خود رابرای جنگ احتمالی اماده می کنند
peace breaker
ارامش بهم زن
peace breaker
اشوب کن
peace-loving
دوستدارصلح
peace breaker
اشوبگر
peace court
صلحیه
peace treaty
معاهده صلح
peace time
زمان صلح
peace pipe
پیپ یا چپق صلح
peace time
در زمان صلح
peace pact
پیمان صلح
peace officer
ضابط صلحیه
peace pact
قرارداد صلح صلح نامه
peace officer
امین صلح
guardians of the peace
ضابطین عدلیه
olies f.peace
زیتون کنایه ازاشتی است
peace of mind
اسودگی خاطر
peace negotiations
مذاکرات صلح
social peace
ارامش اجتماعی
peace negotiation
مذاکرات صلح
peace force
نیروهای حافظ صلح سازمان ملل متحد
make peace
صلح کردن
Justice of the Peace
امین صلح
Justices of the Peace
قاضی صلحیه
Justices of the Peace
امین صلح
Justices of the Peace
رئیس دادگاه بخش
Justices of the Peace
امین صلح دادرس دادگاه بخش
Justice of the Peace
رئیس دادگاه بخش
Justice of the Peace
امین صلح دادرس دادگاه بخش
Justice of the Peace
قاضی صلحیه
peace dividend
ازبین رفتن بودجه دفاعی دراواخر سال ۱۹۸۰
peace offerings
پیشنهاد صلح
peace offering
پیشنهاد صلح
peace time complement
استعداد مجاز زمان صلح
peace to his departed spirit
روانش شاد باد
international peace force
نیروهای حافظ صلح سازمان ملل
to knit peace between nations
ملت هاراباهم اشتی دادن صلح درمیان ملل منعقدکردن
peace time establishment
جدول استعداد مجاز زمان صلح
to make peace between two men
دو کس را با هم اشتی دادن
May his soull live in peace.
روحش شاد باشد
He closed the door against the peace agreement.
تمام درها را بروی موافقتنامه صلح بست
to report somebody
[to the police]
for breach of the peace
از کسی به خاطر مزاحمت راه انداختن
[به پلیس]
شکایت کردن
These talks are crucial
[critical]
to the future of the peace process.
این مذاکرات برای آینده روند صلح بسیار مهم
[حیاتی]
هستند.
forces
مجبورکردن بزورگرفتن
forces
بزور بازکردن
forces
بی عصمت کردن
forces
راندن
forces
مسلح کردن
forces
بیرون کردن
forces
مجبور کردن
forces
بازور جلو رفتن تحمیل
forces
درهم شکستن قفل یا چفت را شکستن
forces
قوا تحمل کردن مجبور کردن فشار
forces
زور
forces
نیرو
forces
جبر
forces
عنف
forces
نفوذ
forces
قوا
forces
پاس بی هدف
forces
شدت عمل
forces
بردار نیرو
forces
خشونت نشان دادن
forces
عده
forces
فشار دادن
forces
تکرار ضربه برای به دفاع کشاندن حریف
forces
ضربهای که گوی اصلی بیلیارد متوقف میشودیا بر می گردد
forces
مجبورکردن
forces
تحمیل کردن
forces
نافذ
forces
یکان قسمت نظامی
forces
شروع به عمل یا کار
forces
کد توکار که شروع صفحه جدید را نشان میدهد
forces
وادار کردن
forces
نیروی نظامی
forces
قدرت
forces
مجبور کردن کسی به انجام کاری
fundamental forces
نیروهای بنیادی
[فیزیک]
special forces
نیروهای ویژه ضد چریک
[ارتشی ]
fundamental forces
اندرکنش های بنیادی
[فیزیک]
triangle of forces
سه گوشه نیروها
restraining forces
نیروهای مهار کننده
seato forces
نیروهای کشورهای پیمان جنوب شرقی اسیا
polygon of forces
بس گوشه نیروها
polygon of forces
کثیرالاضلاع نیروها
special forces
نیروهای مخصوص یانیروهای ویژه نیروی چریک و ضد چریک
resolution of forces
تجزیه نیروها
system of forces
دستگاه نیروها
political forces
نیروهای سیاسی
people forces
نیروی چریکی دفاع از خود در شهرو دهات
people forces
نیروی پایداری
screening forces
نیروهای پاسیور
transient forces
نیروهای در حال عبور یا نقل و انتقال نیروهای در حال توقف موقت در منطقه عملیات
triangle of forces
مثلث نیروها
regional forces
نیروهای چریکی منطقهای نیروهای جوانمردان منطقهای
task forces
گروه رزمی مشترک امفی بی گروه رزمی موقت زمینی
assigned forces
نیروهای زیر امر
assigned forces
نیروهای مامور به نیروهای واگذارشده به
auxiliary forces
قوای کمکی
auxiliary forces
نیروی کمکی
barrier forces
نیروهای مامور سد کردن راه دشمن نیروهای حفافت ازموانع
blue forces
نیروهای خودی
blue forces
نیروهای ابی
combat forces
نیروهای رزمی
combined forces
نیروهای مرکب
component forces
نیروهای تشکیل دهنده یک یکان یکانهای تابعه قسمتهای تابعه یک عملیات مشترک
component forces
نیروهای مولفه
composition of forces
ترکیب نیروها
contingencey forces
نیروهای مخصوص عملیات احتمالی
conventional forces
نیروهای رزمی معمولی
army forces
نیروهای ارتشی یکانهای ارتشی
army forces
نیروهای زمینی
task forces
تاسک فورس
task forces
نیروی اجرای عملیات
armed forces
مجموع نیروهای زمینی وهوایی و دریایی
armed forces
نیروهای مسلح
police forces
نیروی انتظامی
police forces
نیروی پلیس
police forces
دادگاه پلیس
task forces
گروه کار
expeditionary forces
نیروی اعزامی
expeditionary forces
نیروی توسعه طلب و سرکوبگر
expeditionary forces
قشون استعماری
air forces
نیروی هوایی
differential forces
نیروهای دیفرانسیلی
distribution of forces
تقسیم نیروها
parallelogram of forces
متوازی الاضلاع نیروها
landing forces
قوای اب خاکی
landing forces
نیروهای پیاده شونده
marine forces
نیروی تفنگدار
lateral forces
نیروهای عرضی
marine forces
تفنگداران دریایی
market forces
نیروهای بازار
market forces
عوامل موثردر بازار
nato forces
نیروهای پیمان ناتو
naval forces
نیروی دریایی
nuclear forces
نیروهای هستهای
opposing forces
نیروهای متخاصم
opposing forces
نیروهای درگیر نبرد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com