Dictiornary-Farsi | peace offering | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 79 (5 milliseconds)

English	Persian
peace offering	پیشنهاد صلح


Other Matches

offering	ارائه
offering	پیشکش
meat offering	پیشکشی اردی
heave offering	قربانی افراشتنی
meal offering	هدیه اردی
meal offering	پیشکشی اردی
meat offering	هدیه اردی
offering price	قیمت پیشنهادی
burnt offering	حیوان یا خوراکی که در معبد سوزانده میشد
heave offering	پیشکشی ای که کاهن روی
peace be upon them	علیهم السلام
peace be upon her	علیهاالسلام
peace	صلح وصفا
peace be with you	سلام برشما باد
peace be upon him	علیه السلام
peace	دوستی
to be at peace	در اشتی بودن
to keep the peace	اشتی رابرقرار داشتن
peace	سلامتی
peace	اشتی صلح
to keep the peace	از جنگ دوری کردن
peace	صلح
peace	ارامش
peace officer	امین صلح
peace negotiation	مذاکرات صلح
peace negotiations	مذاکرات صلح
peace officer	ضابط صلحیه
peace-keeping	نیروی برقرارکننده صلح
peace-loving	دوستدارصلح
peace of mind	اسودگی خاطر
hold one's peace <idiom>	سکوت کردن
With peace of mind.	با آرامش خیال وخاطر
Peace Corps	سپاه صلح
social peace	ارامش اجتماعی
peace treaty	معاهده صلح
peace dividend	ازبین رفتن بودجه دفاعی دراواخر سال ۱۹۸۰
peace time	زمان صلح
peace pipe	پیپ یا چپق صلح
peace pact	میثاق دوستی میثاق تحریم جنگ
peace time	در زمان صلح
peace pact	قرارداد صلح صلح نامه
peace pact	پیمان صلح
peace force	نیروهای حافظ صلح سازمان ملل متحد
peace court	صلحیه
peace court	دادگاه بخش
breaches of the peace	بهم زدن ارامش عمومی
breach of the peace	بهم زدن ارامش عمومی
Justices of the Peace	امین صلح
Justices of the Peace	رئیس دادگاه بخش
Justices of the Peace	امین صلح دادرس دادگاه بخش
Justices of the Peace	قاضی صلحیه
Justice of the Peace	امین صلح
Justice of the Peace	رئیس دادگاه بخش
Justice of the Peace	امین صلح دادرس دادگاه بخش
Justice of the Peace	قاضی صلحیه
peace offerings	پیشنهاد صلح
armed peace	صلح مسلح
peace breaker	اشوبگر
olies f.peace	زیتون کنایه ازاشتی است
peace breaker	ارامش بهم زن
peace conference	کنفرانس صلح
make peace	صلح کردن
peace breaker	اشوب کن
guardians of the peace	ضابطین عدلیه
cinclusion of peace	عقد صلح
breach of peace	اخلال در نظم عمومی
armed peace	حالتی که دولتهابدون درگیری نظامی خود رابرای جنگ احتمالی اماده می کنند
peace keeping forces	نیروهای بازدارنده و حافظ صلح سازمان ملل
May his soull live in peace.	روحش شاد باشد
peace time complement	استعداد مجاز زمان صلح
peace to his departed spirit	روانش شاد باد
international peace force	نیروهای حافظ صلح سازمان ملل
to knit peace between nations	ملت هاراباهم اشتی دادن صلح درمیان ملل منعقدکردن
to make peace between two men	دو کس را با هم اشتی دادن
peace time establishment	جدول استعداد مجاز زمان صلح
He closed the door against the peace agreement.	تمام درها را بروی موافقتنامه صلح بست
to report somebody [to the police] for breach of the peace	از کسی به خاطر مزاحمت راه انداختن [به پلیس] شکایت کردن
These talks are crucial [critical] to the future of the peace process.	این مذاکرات برای آینده روند صلح بسیار مهم [حیاتی] هستند.