Dictiornary-Farsi | peace offerings | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 74 (5 milliseconds)

English	Persian
peace offerings	پیشنهاد صلح


Other Matches

offerings	هدیه ها
offerings	هدایا
offerings	راهنماییهاو دستورات
votive offerings	نذر
burnt offerings	حیوان یا خوراکی که در معبد سوزانده میشد
peace	صلح
to keep the peace	اشتی رابرقرار داشتن
to keep the peace	از جنگ دوری کردن
to be at peace	در اشتی بودن
peace be upon her	علیهاالسلام
peace be upon him	علیه السلام
peace be upon them	علیهم السلام
peace be with you	سلام برشما باد
peace	ارامش
peace	اشتی صلح
peace	سلامتی
peace	صلح وصفا
peace	دوستی
With peace of mind.	با آرامش خیال وخاطر
hold one's peace <idiom>	سکوت کردن
peace dividend	ازبین رفتن بودجه دفاعی دراواخر سال ۱۹۸۰
peace officer	ضابط صلحیه
peace officer	امین صلح
peace of mind	اسودگی خاطر
peace negotiations	مذاکرات صلح
peace negotiation	مذاکرات صلح
peace-loving	دوستدارصلح
peace pact	پیمان صلح
peace pact	قرارداد صلح صلح نامه
Peace Corps	سپاه صلح
peace-keeping	نیروی برقرارکننده صلح
social peace	ارامش اجتماعی
peace treaty	معاهده صلح
peace time	در زمان صلح
peace time	زمان صلح
peace pipe	پیپ یا چپق صلح
peace pact	میثاق دوستی میثاق تحریم جنگ
peace force	نیروهای حافظ صلح سازمان ملل متحد
peace court	صلحیه
armed peace	صلح مسلح
breaches of the peace	بهم زدن ارامش عمومی
breach of the peace	بهم زدن ارامش عمومی
Justices of the Peace	قاضی صلحیه
Justices of the Peace	امین صلح
Justices of the Peace	رئیس دادگاه بخش
Justices of the Peace	امین صلح دادرس دادگاه بخش
Justice of the Peace	امین صلح
Justice of the Peace	رئیس دادگاه بخش
Justice of the Peace	امین صلح دادرس دادگاه بخش
Justice of the Peace	قاضی صلحیه
armed peace	حالتی که دولتهابدون درگیری نظامی خود رابرای جنگ احتمالی اماده می کنند
peace offering	پیشنهاد صلح
peace court	دادگاه بخش
peace conference	کنفرانس صلح
peace breaker	ارامش بهم زن
peace breaker	اشوب کن
peace breaker	اشوبگر
olies f.peace	زیتون کنایه ازاشتی است
make peace	صلح کردن
guardians of the peace	ضابطین عدلیه
cinclusion of peace	عقد صلح
breach of peace	اخلال در نظم عمومی
to knit peace between nations	ملت هاراباهم اشتی دادن صلح درمیان ملل منعقدکردن
peace keeping forces	نیروهای بازدارنده و حافظ صلح سازمان ملل
May his soull live in peace.	روحش شاد باشد
peace time establishment	جدول استعداد مجاز زمان صلح
peace to his departed spirit	روانش شاد باد
international peace force	نیروهای حافظ صلح سازمان ملل
to make peace between two men	دو کس را با هم اشتی دادن
peace time complement	استعداد مجاز زمان صلح
He closed the door against the peace agreement.	تمام درها را بروی موافقتنامه صلح بست
to report somebody [to the police] for breach of the peace	از کسی به خاطر مزاحمت راه انداختن [به پلیس] شکایت کردن
These talks are crucial [critical] to the future of the peace process.	این مذاکرات برای آینده روند صلح بسیار مهم [حیاتی] هستند.