Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
peak forward anode voltage
اوج فشار اندی مستقیم
Other Matches
peak inverse anode voltage
اوج ولتاژ اندی معکوس
anode voltage
ولتاژ اندی
anode breakdown voltage
ولتاژ جرقه زنی اند
peak to peak voltage
ولتاژ مضاعف
peak voltage
ولتاژ حداکثر
peak voltage
ولتاژ پیک
peak voltage
ولتاژ اوج
voltage peak
پیک ولتاژ
forward voltage
ولتاژ مستقیم
anode
ترمینال الکتریکی مثبت یک وسیله
anode
اند
anode
قطب مثبت باطری
anode
قطب مثبت
anode
الکترود مثبت
second anode
اند ثانوی
anode glow
شعله اندی
anode current
جریان صفحه اند
anode rod
قطبمثبتمیله
ignition anode
اند کمکی اند احتراق
ignition anode
اند تحریک کننده
main anode
اند اصلی
anode rays
پرتو اندی
anode glow
شعله مثبت فضای روشن اند
excitation anode
اند تحریک
relieving anode
اند تسکین
anode supply
تغذیه صفحه
anode sputtering
اند پرانی
anode saturation
اشباع اند
anode region
پهنه اند
grid anode capacity
فرفیت بین شبکه و اند فرفیت بین شبکه و پلاک
grid anode transconductance
رسانایی متقابل
critical anode distance
فاصله بحرانی اندی
grid anode characteristic
منحنی مشخصه شبکه-جریان اند
split anode magnetron
ماگنترون با اند چند تیغهای
anode dark space
فضای تاریک اند
anode band detector
اشکارسازی اندی یکسوسازی اندی
anode band detection
یکسوسازی اندی
high anode load resistance
مقاومت اندی بزرگ
off-peak
افتقیمتدراثرکاهشتقاضادربرابرعرضه
peak up
در اوج امادگی
peak value
جریان بیشینه
peak
پیک
peak
بلندترین خروجی
peak
زمانی که چیزی بیشترین حد استفاده را دارد
peak
زمانی در روز که بیشترین توان استفاده میشود
peak
بلندترین نقط ه
peak
بیشترین مقدار متغیر یا سیگنال
peak
نقطه ماکزیمم
peak
منتها درجه
peak
کلاه نوک تیز
peak
قله مسیرگلوله
peak
تیزه
peak
رسیدن به بلندترین نقط ه
peak
حداکثر
peak
حداکثر کاکل
peak
اوج
peak
راس
peak
نقطه اوج
peak
نحیف شدن
peak
تیزشدن
peak
دزدیدن
peak
به نقطه اوج رسیدن
peak
به قله رسیدن
peak
بصورت نوک تیزدرامدن
peak
نوک
peak
قله
peak
قله اوج
peak
فرق سر
peak factor
ضریب اوج
peak width
پهنای پیک
peak load
بار خارجی بیشینه
peak load
بار قلهای
peak load
بحبوحه مصرف
distorted peak
پیک واپیچیده
peak voltmeter
ولتمتری که مقدار برداری رامی سنجد ولتمتر پیک
peak load
حداکثر بار
peak load
بار حداکثر
peak power
بار خارجی بیشینه
peak speed
حداکثر سرعت
peak output
حداکثر تولید
peak strenght
حداکثرقوا
peak tank
مخزن نوک
peak tank
مخزن زیر سینه ناو
peak load
بار پیک
peak speed
بیشترین تندی
peak sales
نقطه اوج فروش
peak demand
بیشترین تقاضا
peak demand
حداکثر تقاضا
traffic peak
تیزه شد امد
absorption peak
قله جذب
traffic peak
حداکثر عبور و مرور
peak strenght
حداکثر استعداد مجاز
peak current
جریان حداکثر
base peak
پیک مبنا
peak current
جریان پیک
peak arch
قوس تیزه دار
green peak
دارکوب سبز
earth-wire peak
سرتیربرق
double amplitude peak value
مقدار پیک تا پیک
peak level meter
حداکثردرجهمتر
peak cathode current
جریان کاتدی
daily flood peak
بیشینه روزانه سیل
The mountain peak is not in sight.
قله کوه پیدا نیست
double amplitude peak value
مقدارحداکثر تا حداقل یک موج سینوسی
daily flood peak
حداکثر سیل روزانه
peak cathode current
اوج
peak load pricing
قیمت گذاری بر مبنای بارحداکثر
peak cathode fault current
جریان نابهنجار کاتدی
bargraph type peak meter
متربهشکلنوکبارگراف
to look forward to
استقبال کردن
look forward
انتظار چیزی را داشتن
to go forward
جلورفتن
forward-looking
آیندهنگر
to go forward
پیش رفتن
right forward
پیشروراست
to help forward
پیش بردن
to help forward
جلو انداختن
forward-looking
مترقی
to look forward to
انتظار داشتن
to look forward
نگاه کردن انتظارداشتن
forward-looking
پیشاندیش
no. 8 forward
محاجمشماره8
forward-looking
نوگرا
forward-looking
پیشرو
forward-looking
نوگرایانه
forward-looking
آیندهنگرانه
to look forward
جلو
forward tell
انتقال دادن اطلاعات به ردههای بالاتر گزارش به مقام بالاتر
forward
بیع سلف
forward
به پیش
forward
ببعد
forward
فرمان پیش پیش
forward
که یک بسته داده را از یک بخش در بخش دیگر کپی میکند
forward
به جلو
forward
ارسال کردن
forward
بازی کن ردیف جلو به جلو
forward
جلوانداختن
outside forward
بازیگر گوش
forward
جلو
forward
پیش
forward
نشانه گری که حاوی آدرس عنصر بعدی لیست است
forward
روش تشخیص خطا و تصحیح که به داده دریافتی اعمال میشود که داده را صحیح میکند و نیاز به ارسال مجدد نیست
forward
عمل پل
forward
سلف
forward
جلو قایق
forward
فوروارد
forward
مهاجم
forward
به سمت سینه
forward
ارسال پیام پست الکترونیکی که از کاربر دیگری دریافت کرده اید
forward
فرستادن رساندن
look forward to something
<idiom>
را لذت پیش بینی کردن
forward
جسور
to look forward to something
با خوشحالی منتظر چیزی شدن
forward
جلوی گستاخ
forward
حرکت به جلو یا مقابل
Looking forward to it
پیشبینی اش میکنم
[میشود]
I'm looking forward to seeing you again.
منتظر دیدار دوباره شما هستم.
to look forward to something
منتظر چیزی شدن
I look forward to seeing you.
خوشحالم میشم که ببینمت.
to look forward to something
انتظار چیزی را داشتن
forward spring
اسپرینگ سینه
wing forward
فوروارد گوش
wing forward
هریک از دومهاجم بیرون ردیف دوم یاسوم در تجمع
forward station
ایستگاه جلو
power forward
مامورجلوگیری از نزدیک شدن حریف به سبد
loose forward
مهاجم تک رو پشت خط تجمع
from this time forward
زین سپس
from this time forward
ازاین پس
from this time forward
ازاین ببعد
trim forward
نشست سینه
forward turret
توپ سینه
forward station
پاسگاه جلویی
centre forward
مرکز
lock forward
هرکدام از دو نفر خط تهاجم در طرفین ردکننده توپ
trim forward
stem by trim :syn
shift forward
انتقال به جلو
set forward
فشار پیشروی
set forward
جهش یا حرکت بجلو بوسیله قطعات داخلی گلوله در هنگام اصابت
roll forward
, با خواندن ورودی تراکنش واجرای مجدد تمام دستورات برای بازگشت به پایگاه داده وبه وضعیت پیش از آسیب
roll forward
تابع پایگاه داده ها که کاربر را ازیک آسیب نجات میدهد.
right wing forward
پیشرو دست راست
put forward
جلوانداختن
put forward
جلو بردن
put forward
مطرح کردن
push along forward
راه خود را باعجله تعقیب کردن
prop forward
هرکدام ازدو مهاجم خط جلودرتجمع
shift forward
انتقال به عوامل بعدی حرکت به سمت جلو
store and forward
انبارش و ارسال
store and forward
ذخیره و ارسال
to take a step forward
یک قدم پیش نهادن
to take a step forward
گامی سوی جلو برداشتن
to put forward
برجسته نمودارکردن
to put forward
جلوه دادن
to put forward
پیش اوردن
oars forward
پارو به جلو
move forward
جلو کشیدن
number forward
مهاجمان تک رو پشت خط تجمع
to carry forward
منقول ساختن
to bring forward
بصفحه دیگربردن
throw forward
بردن غیرمجاز توپ به جلو
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com